سيد جمال الدين اسد آبادی و روزگار خود
سید جمال الدین اسد آبادی
مصاحبه با استاد سیدهادی خسروشاهی
خلاصه : وقتی ما به تعصبات جاهلی ـ فرقه ای عصر خود در جهان اسلام می نگریم که متأسفانه در بعضی کشورها به مرحله تکفیر،آتش زدن کتاب ، کتابخانه و حتی ترور فیزیکی رسیده است ، باید به خوبی درک کنیم که چرا سید جمال الدین اسدآبادی دریک قرن و نیم پیش مجبور شده است که در مورد محل تولد و یا چگونگی تحول و تکامل مراحل نخستین زندگی خود، به « پنهان کاری » روی آورد.
با مطالعه احوال سید جمالالدین اسد آبادی نوعی سرگشتگی درباره محل و فضای تولد و چگونگی نشو و نمای وی به محقق دست میدهد، آیا سید خود سعی داشته است محل تولد و مکان نشو و نمای خود را در هالهای از ابهام قرار دهد؟
وقتی ما به تعصبات جاهلی ـ فرقهای عصر خود در جهان اسلام مینگریم که متأسفانه در بعضی کشورها به مرحله تکفیر،آتش زدن کتاب، کتابخانه و حتی ترور فیزیکی رسیده است، باید به خوبی درک کنیم که چرا سید جمالالدین اسدآبادی دریک قرن و نیم پیش مجبور شده است که در مورد محل تولد و یا چگونگی تحول و تکامل مراحل نخستین زندگی خود، به« پنهان کاری» روی آورد.
آیا براستی اگر سید جمالالدین اسدآبادی شیعی تحصیل کرده نجف، در بلاد دیگر، از جمله: مصر، ترکیه، هند، افغانستان و… خود را به طور کامل معرفی میکرد، میتوانست که ۸ سال تمام در الازهر، در زاویهای تدریس کند؟ و یا در ترکیه عثمانی، در کنار شیوخ و افندیهای خلیفه عثمانی، اندیشههای خود را مطرح سازد؟
در عصر ما بارزترین نمونههای جهل و نادانی عمومی و استبداد حاکمیتهای وابسته، موجب دستگیری و محاکمه اعضا و رهبری یک سازمان شیعی در مصر، ترور شخصیتهای شیعی و آتش زدن کتابخانه اقبال لاهوری در پاکستان، دستگیری رهبر و قتلعام شیعیان نیجریه و… میگردد، آیا در یک قرن و نیم پیش، این روش در مورد سید جمالالدین، و دوستان ومریدان وی، بطور شدیدتر اعمال نمیشد؟
هم اکنون بعضی از دانشمندان عرب و ترک، پس از درک این نکته که سید یک شخصت شیعی و ایرانی بوده است، به نشر اکاذیب بر ضد وی برخاسته و به اصطلاح در ارزیابی مجدد خود!، او را فردی پیچیده! مبهم! و حتی سکولارولائیک معرفی کردهاند و جالب آن که یک مسیحی سکولار معروف مصری، به نام دکتر « لویس عوض» در کتابی به نام « ایرانی غامض فی مصر!» به نقد و جرح اندیشه و روش سید پرداخته و او را چون ایرانی و شیعی! است، مورد زشتترین و ناجوانمردانه ترین حملات قرار داده است…
نویسنده دیگری در ترکیه به نام «ممتاز ارتورگون» کتابی تحت عنوان: «جمالالدین افغانی» نوشته و در سال ۱۹۹۴ میلادی وزارت اوقاف! ترکیه آن را در «آنکارا» چاپ کرده و همان شبهات و تهمتها را به ترکی منتشر ساخته است…
یک خانم امریکائی بنام « نیکی کدی» به عنوان استاد دانشگاه، نشر انگلیسی این اکاذیب را به مثابه تحقیقی نوین به عهده گرفته و کتاب قطوری به دست چاپ سپرده است… و جناب « الی خدوری» Elie Kedourie استاد دانشگاه لندن، در کتابAfghani and Abduh ، اصولاً سید و عبده را لائیک و ملحد! معرفی میکند و دهها کتاب دیگر… پس در واقع این نوع برخوردها، درستی روش سید جمال را در یکصد و پنجاه سال پیش، نشان میدهد.
از سوی دیگر، استمرار این حملات، حتی پس از یک قرن، این حقیقت را هم روشن میسازد که ضربههای سید بر پیکره کثیف استعمار، خیلی دردناک بوده است، که هنوز دست از دشمنی با وی برنداشتهاند! بههرحال: بیشک خود سید درپیدایش این ابهام نقش داشته و با بررسی دقیق شرایط زمانی و مکانی، باید پذیرفت که راهی هم جز این نداشته است.
باورها و پیامهای کلی سید چه بود؟
باورها و پیامهای سید را البته نمیتوان در یک مصاحبه کوتاه توضیح داد، ولی به طور کلی و فهرست وار میتوان گفت که باور نخستین سید، اصالت مکتب اسلام، در قبال مکاتب دیگر بود… اما متأسفانه میدید که در جوامع اسلامی، این مکتب، به دست «مکتب داران» دکان دار و یا « پیروان» نادان ضایع شده است… و در ارزیابی علل و عوامل این وضع ناگوار سید به این باور دوم رسید که نفوذ استعمار خارجی و استبداد حکام داخلی، سرمنشأ همه نابسامانیهای جوامع اسلامی است. باور سوم سید این بود که نفوذ و انتشار خرافات و اندیشههای ضد مذهبی در کردار و رفتار مسلمانان و دوری آنان از علوم و جهل و ناآگاهی ریشه دار آنها باضافه تفرقه و جدائی مذهبی ـ فرقهای، از عوامل عمده و اساسی بدبختی و عقب ماندگی جوامع مسلمانان است.
این بود که سید بازگشت به اسلام اصیل، مبارزه با استعمار خارجی، مبارزه با استبداد حکام داخلی و مجهز شدن به علوم وفنون را تنها راه رهائی مسلمانان و ملل مشرق زمین تشخیص داد و در این راه به نبرد و مبارزه پرداخت که همگی از چگونگی آن آگاه هستیم.
آیا اصول کلی و محور باورهای سید با توجه به تغییرات متعدد و سریعی که در برهه زندگی خود با آن مواجه بود و تفاوتهایی که مخاطبین وی در کشورهای مختلف مانند ایران، افغانستان، مصر و ترکیه داشتهاند، همچنان ثابت بوده و یا با توجه به تفاوتهای موجود در فضای فرهنگی اجتماعی و سیاسی مخاطبین در تغییر و تکامل بوده است؟
به نظر من اصول کلی و محور باورهای سید، علیرغم تفاوتهای مخاطبین وی در کشورهای گوناگون و تغییرات ظاهری دربعضی بلاد، همچنان یکسان و ثابت بود… یعنی: حاکمیت عملی و مطلق استبداد تحت عنوان خلافت، امارت و نیابت و سلطه مهلک استعمار غربی در زمینههای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، علیرغم همه ظواهر فریبندهای که در بعضی از بلاد به چشم میخورد، یکسان بود!… و بهطور طبیعی مبارزه و برخورد با آن نیز میبایست ثابت و یکسان باشد… گرچه تاکتیکها ممکن است با توجه به شرایط زمان و مکان تغییر یابد.
البته اگر چیزی در آن دوران، در تغییر و تکامل بود، در واقع ریشه دوانیدن استعمار ـ استبداد در اعماق جوامع اسلامی بود.مثلاً در ایران استبداد قجری اجازه نفس کشیدن به کسی نمیداد. در ترکیه که به اصطلاح خلیفه عثمانی حکومت میراند ـ و در اغلب بلاد اسلامی که تحت سیطره سلطنت عثمانی بود ـ همه جا، استبداد سیاه با همکاری ارتجاع سیاه، عملاً زمینهاستمرار سلطه امپریالیسم غرب را هموار میساخت.
این بود که علیرغم اختلاف در ظواهر، درون امور، در همه جا یکسان بود… و به همین دلیل برخوردها و مقابلههای سید هم در اغلب جاها، یکسان به نظر میرسد!
سید جمالالدین اسدآبادی در تکوین شخصیت روحی و علمی خود از چه کسانی تأثیر پذیرفته و چه کسانی را مورد تأثیر قرار داده است؟
بی تردید تکوین شخصیت معنوی ـ علمی سید از آغاز، در حوزههای علمیه ایران و عراق رخ داده است… چگونگی آن تا حدودی در کتابهائی که درباره شرح زندگی وی نوشته شده، آمده است، اما پیشینیان دقت لازم را در مورد چگونگی این تأثیر، به عمل نیاوردهاند…
یعنی: استفاده از محضر علمای وارسته حوزههای: همدان، قزوین، تهران، شیراز و سپس نجف اشرف در تکوین شخصیت سید نقش بسیار اساسی داشته است، بویژه تلمذ در خدمت شخصیت بزرگی چون شیخ مرتضی انصاری و سپس فیلسوف وعارف معروف، آخوند ملاحسینقلی همدانی ( در جزینی شوندی) در تکامل علمی ـ معنوی سید اثری ماندگار داشته است.
سید در حوزه نجف با افراد برجستهای ـ از لحاظ علم، فلسفه و عرفان ـ چون مرحوم سید احمد تهرانی و سید سعید حبّوبی همدرس و همنشین بوده، و به قول شهید مطهری کسانی که شرح حال سید را نوشتهاند، به علت آن که با مکتب اخلاقی وتربیتی و سلوکی و فلسفی مرحوم آخوند همدانی آشنائی نداشتهاند و همچنین شخصیت مرحوم آقا سید احمد تهرانی کربلائی و مرحوم سید سعید حبّوبی را نمیشناختهاند، به گزارش سادهای قناعت کرده درنگ نکرده و از آن به سرعت گذشتهاند، و توجه نداشتهاند که شاگردی سید در محضر مرحوم آخوند همدانی و معاشرتش با آن دو بزرگ دیگر، چه آثارعمیقی در روحیه سید تا آخر عمر داشته است.
شهید مطهری پس از بیان این نکته مهم، اضافه میکنند: « این بنده از وقتی که به این نکته در زندگی سید پی بردم، شخصیت سید در نظرم بعد دیگر و اهمیت دیگری پیدا کرد». من اسناد این دوران را در مقالهای تحت عنوان « سید در نجف» در فصل نامه « تاریخ و فرهنگ معاصر» آوردهام.
سید سخنران ماهری بوده است و در شرح احوال وی نوشتهاند، که مستعمین را به شدت تحت تأثیر نحوه بیان پیامهای خود قرار میداده است، چه تحلیلی برای تغییر روش تبلیغی و آموزش سید برای انتشار نشریه و ابلاغ پیام از طریق رسانههای مکتوب به جای انتشار شفاهی پیام و انتشار عروة الوثقی، میتوان ارائه داد؟
استفاده از خطابه و سخنرانی برای سید یک روش استراتژیک درازمدت نبوده که روی گردانیدن از آن موجب شگفتی شود… سخنرانی یکی از روشهای بیدار سازی تودههای ناآگاه و تذکار به افراد فهمیده و آگاه است، اما در جائی که این وسیله را از دست سید میگیرند، او چگونه باید اهداف خود را دنبال کند؟ تدریس در حوزهها، همکاری با شخصیتهای ملی بلاد، دیدار با سیاستمداران بیگانه، مکاتبه با شخصیتهای معروف، نوشتن مقالات در جراید، نشر جزوهها و رسالهها، تأسیس حزبی به نام حزبالوطنی در مصر و یا جمعیتی به نام: جمعیة العروة الوثقی در فرانسه و بالاخره نشر مجلهای به نام «العروة الوثقی» از پاریس و سپس « ضیاءالخافقین» از لندن و… درواقع استمرار بخشیدن به مبارزه و ابلاغ پیام بود…
سید در سراسر زندگی در حال تکاپو، مسافرت جهت ابلاغ پیام وحدت اسلامی به سران کشورهای اسلامی بوده است. با توجه به شرایط موجود در فضای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آن عهد، سید سعی میکرد با تأثیرگذاری بر رویسیاستمداران و سران کشورهای اسلامی به هدف خود جامه عمل بپوشاند. بنظر میرسد تأکید سید بر اهرمهای قدرت درکشورهای اسلامی برای رسیدن به وحدت اسلامی تا حدود زیادی ناکام ماند، آیا چنین نیست؟
نا کامی سید در انتخاب روش، نکتهایست که خود وی آن را در آخرین نامه یا پیام خود که از زندان طلائی بابعالی خلافت عثمانی خطاب به دوستان آزادیخواه خود در ایران نوشته و نخستین بار در « تاریخ بیداری ایرانیان» چاپ شده است، به طورصریح و روشن بیان میکند…
سید در آن پیام یا نامه سرگشاده خود مینویسد که ای کاش به جای کاشتن این بذر در شوره زار حکومتها و سلطنتها، آن را در زمین زرخیز ملتها و تودهها میپاشید، تا نتیجه مطلوب به دست میآمد!
البته این ناکامی موقت، به این مفهوم نیست که کوشش و تلاش و تکاپوی مستمر سید، به طور کامل بینتیجه و ناکام بوده است، نه! بیتردید همین تلاشها و کوششها و روشنگریها، بالاخره در میان تودهها رفت و اثر خود را در درازمدت در کسب آزادی، استقلال و رهائی این سرزمینها، بخشید و این حقیقت را همه مورخان، اعم از موافق و مخالف، نوشتهاند…
( البته من متن نامه یا پیام سید خطاب به دوستان ایرانی را در مجموعه نامهها و اسناد سیاسی ـ تاریخی سید، آوردهام که علاقه مندان میتوانند به آن رجوع کنند.)
اجازه بفرمائید که سئوال را به شکل دیگری مطرح کنیم: به نظر می رسد که پیام سید جمالالدین در ایران و بعضی دیگر از بلاد مشرق زمین، در آن زمان فراگیر نشد و در واقع سید به اهدافی که تعقیب میکرد، نرسید؟
اگر در کوتاه مدت نظر شما را بپذیریم که سید در اهداف خود، بویژه در ایجاد وحدت اسلامی ناکام ماند، باید این گفتهاستاد مرحوم استاد سید محمد محیط طباطبائی را هم بپذیریم که در درازمدت، پیروزیهای مردم در اغلب کشورها علیهاستعمار و استبداد به رهبری شاگردان و یا هواداران سید، در واقع نتیجه زحمات خستگی ناپذیر و بیدارگریهای آشتی ناپذیرسید بوده است…
علاوه بر نهضت آزادیخواهی در مصر، جنبش مشروطهخواهی در ایران، حرکت ضد استبدادی در ترکیه، و جاهای دیگر،که به طور مستقیم و یا غیرمستقیم تحت تأثیر اندیشههای سید به پیروزی رسید، حتی در کشورهای غیر اسلامی هم به گفته استاد محیط، کسانی که در مکتب سیاسی ـ فلسفی سید تربیت شدند ـ از جمله در هند ـ این شعله مقدس را به اکناف سرزمینخود رسانیدند و کانونهای فروزانی در نشر نور آزادی خواهی و استقلالطلبی بشوند.
مرحوم استاد محیط در مقالهای به سال ۱۳۲۶ مینویسد: محمدعلی، شوکت علی، محمداقبال، جناح، از پرتو همین شعله مقدس افروخته شدند و امروزه، این گلبانگ مقدس آزادی و استقلال که از شمال شرقی و شمال غربی و سایر اکناف هند به گوش میرسد، همه از آن دستگاهی برمیخیزد که سرانگشت پاک سید جمال اسدآبادی رشتههای تابناک آن را در هشتادسال پیش به نوازش درآورده است.
درباره فضاهای فرهنگی ـ سیاسی و اجتماعی، مسائل معتنابه جامعه اسلامی و اندیشه دینی عهد سید جمالالدین توضیحی بفرمایید؟
توضیح چگونگی فضاهای سیاسی ـ فرهنگی ـ اجتماعی و اندیشه دینی دوران سید، بیشک در یک مصاحبه مقدورنیست و واقعاً یک تحقیق همهجانبه علمی ـ تاریخی میخواهد، اما به طورکلی میتوان اشاره کرد که فضای کلی در زمینههای فوق: تسلیم مطلق در برابر اندیشه غرب و یا مبارزه با اتکا به نیروی ناسیونالیسم بود!… رشد سکولاریسم و سپس مبارزات ملی گرایانه در اغلب بلاد، محصول این فضاها در آن دوران است…
…در این دوران، اندیشه دینی متأسفانه آخرین مراحل رکود و جمود هزار ساله خود را پشت سر میگذاشت!… و هنوز بیداری و آگاهی و تکامل و رشد اندیشه دینی پویا در جوامع اسلامی نهتنها شکوفا نشده بود، بلکه جوانه هم نمیزد!
اما با حرکت سید، بویژه در محافل حوزوی، و ارتباط مستقیم و مستمر او با علمای بزرگ شیعه و سنی، و در همه بلاد،سرآغاز یک تحرک همهجانبه گردید… و خوب طبیعی بود که این حرکت در همان زمان و به سرعت، به نتیجه مطلوب نرسد،اما تاریخ به خوبی نشان میدهد که هر تحول اجتماعی ـ سیاسی یا مذهبی که در دنیای اسلام و مشرق زمین به وجود آمده،پس از حرکت سید و توسط شاگردان رخ داده است.
سید سعی میکرد از سه طریق انتشار کتب، نشریات و سخنرانی موضوع ماتریالیسم و مبارزه با استعمار را جهت اتحاد عالم اسلامی وجه اهتمام خود قرار دهد، راستی چرا سید جمالالدین از میان موضوعات متنوع موجود در فضای فرهنگی و سیاسی آن زمان به مبارزه با استعمار بریتانیا اهتمام ورزید؟
مسئله ماتریالیسم یا ناتورالیسم درواقع وسیله خوبی برای دور کردن مسلمانان از خویشتن خویش بود… استعمار برایسیطره کامل بر بلاد اسلامی، نخست به تخریب اندیشه آنان میپرداخت و در آن دوران، ناتورالیسم بهترین راه برای تحقق اینتوطئه بود… پس طبیعی خواهد بود که سید در راه مبارزه با امپریالیسم و در راستای احیای اندیشه دینی اصیل، ایجاد اتحاد جهان اسلام، باید نخست « وسیله» را از دست دشمن بگیرد و این وسیله به ظاهر نیرومند در آن زمان « نیچریه» یا ناتورالیسم بود… و اهتمام سید در این رابطه، بیشتر در هند به چشم میخورد که پاتوق اصلی استعمار انگلیس بود و غرب زدگان مسلمان در آن سامان به نشر اندیشه ناتورالیسم مشغول بودند که استمرار سلطه استعمار در همه جا، امکانپذیر گردد…
بههرحال سید رأس فتنه را در آن زمان، به حق در انگلستان و سیطره شیطانی آن بر کل مشرق زمین میدید و این بود که درهمه جا، بیشتر به مبارزه با استعمار بریتانیا اهتمام داشت!
برادر اندیشمند ما استاد محمدرضا حکیمی میگوید که سید انگلستان را فقط یک قدرت استعماری تلقی نمیکرد، بلکه آنرا دشمن صلبی مسلمانان میدانست و معتقد بود که هدف انگلستان نابودی اسلام است… سید جمالالدین دشمن انگلیسبود، چون انگلیس را خوب میشناخت…
بعضی از تاریخنگاران سید جمالالدین اسدآبادی را متهم به شرکت و عضویت در انجمن فراماسونری قاهره کردهاند، در این باره توضیح دهید؟
اتهام شرکت سید در انجمن فراماسونری قاهره، پس از نشر اسناد سید که در خانه امینالضرب باقی مانده بود، شیوع یافت. البته میدانیم اسناد خصوصی سید را در حضرت عبدالعظیم دژخیمان ناصرالدین شاه با خود بردند و اسناد باقی مانده در خانه امینالضرب هم تقریباً پس از یک قرن! به دانشگاه اهدا شد که بیتردید این امر، بی گزینش! نبوده است… یعنی ماهمه جا پاسخهای سید را به نامههای افراد، اعم از شاه و امینالسلطان و امینالضرب و دیگران، مییابیم، اما از اصل نامههای آنها، بویژه امینالسلطان، خبری نیست؟ در صورتی که اگر سید اسناد خود را نگهداری میکرد، بیتردید اصل نامههای دیگران را هم حفظ مینمود!، اما در این «اهداء اسناد»! چرا از آنها خبری نیست، معلوم نیست؟ بههرحال در میان این اسناد،نامهای گویا به خط سید و خطاب به انجمن اخوان ماسون! در قاهره وجود دارد که ظاهراً سید در آن درخواست عضویت نموده است!
این نامه که به تاریخ ۱۲۹۲ ه است، با خط و امضائی که شباهتی به خط و دیگر امضاهای سید ندارد، مکتوب شده و ظاهراً درمقایسه آن با دیگر نامهها نیازی به « خط شناس» ویژه نباشد که جعلی بودن آن را تأیید کند! بویژه امضای آن که به هیچ یک ازامضاهای موجود سید شباهت ندارد…
خوب این نامه هست، ولی کسی نمیپرسد که پس چرا این درخواست نامه، در بین اسناد لُژ قاهره نیست؟ و در جیب سید به یادگار مانده است؟ از سوی دیگر گفتیم که تاریخ آن ۱۲۹۲ ه یعنی ۱۸۷۵ م است، اما پاسخی که گویا از لژ داده شده، تاریخ ۱۸۷۸ م را دارد، یعنی درست چهار سال بعد!… آن هم نه درباره پذیرفتن عضویت سید!، بلکه درباره انتخاب وی به ریاست لژ!
باورکردنی نیست که سید نامههای پیشین لژ! را در قبول عضویت خود نگهداری نکند و یا لژ که دارای شرایط ویژهای برای پذیرفتن اعضا است ـ تا چه برسد به رئیس! ـ ناگهان ریاست سید را اعلام بدارد!… اما متأسفانه اغلب تاریخنگاران معاصر، چون هدف دیگری دارند، در این مسائل دقت نمیکنند.
نکته جالب دیگر آن که نامه « نقون سکروج» از لژ ستاره شرق، به عربی است! اما دیگر دعوت نامهها برای شرکت در مجالس ترحیم یا انتخاب افراد، همه به زبان فرانسوی یا انگلیسی؟!
از سوی دیگر میبینیم که شایعه فراماسون بودن سید، بیشتر از سوی کسانی پخش و منتشر شده که خود عضو رسمی و علنی فراماسونری در ایران و مصر یا اروپا بودهاند که در ایران از آن جملهاند: تقیزاده، اسماعیل رائین، میمندینژاد، ولیالله یوسفیه ( رئیس سازمان جوانان حزب رستاخیر) و…
نکته مهم دیگر این که در همه دنیا، اعضا فراماسونری، صاحب قدرت و مکنت شده و به پست و مقام وزارت یا ریاست الوزرا رسیدهاند، اما این تنها سید است که نه پشتیبانی دارد و نه پست و مقامی و نه از اموال دنیا بهره مند!… و همیشه و در همه جا، آواره، تبعیدی، زجردیده و در معرض انواع تهمتها و ناسزاها!…
نکته آخر این که اصولاً فراماسونری یک قرن یا دو قرن پیش، اهداف انسانی خاصی را در برنامه خود مطرح میکرد! شعار اصلی آنها: آزادی، برادری، برابری بود و این شعار، خوب هر فرد آمادهای را به سوی خود جلب و جذب میکند و اگر سید، روزی در راستای اهداف خود در آن مجمع شرکت کرده، این هیچ عیب و ایرادی نمیتواند داشته باشد…
اشکال فقط در صورتی وارد خواهد بود که کسی پس از آشنائی با اهداف ضد انسانی و غیراخلاقی سازمان و یا حزب و جمعیتی، به همکاری خود با آن ادامه دهد که بی تردید در مورد سید چنین نیست.
البته این را هم بگویم که بعضیها میگویند که سید خود مؤسس « محفل مصر» بود، اما میدانیم که محفل مصر دشمنسرسخت سید بود و « توفیق پاشا» پسر اسماعیل پاشای خدیو وقتی به جای پدر نشست، نخستین حکمی را که امضا کردحکم تبعید سید از مصر، به اتهام تحریک جوانان و آزادی طلبی مخرب! بود… و سید را شبانه از قهوه خانهای که پاتوق او ویارانش بود، گرفتند و به بندر اسماعیلیه فرستادند تا با اولین کشتی که عازم بوشهر بود، او را از مصر دور سازند!
نکتهای هم الان به یادم آمد و آن این که سید کتابی هم بر ضد فراماسونری نوشته و به شیخ « محمد عبده» میسپارد و محمدعبده در نامهای که به تاریخ ۵ جمادیالاول ۱۳۰۰ هجری آن را پس از پایان دوران بازداشت و زندانی شدن نوشته، در آن ضمن درخواست عکس جدید سید، اطلاع میدهد که « کتاب ماسون به خط مولای المعظم را مأموران پلیس در تفتیش منزل با خود بردهاند»: «…هذا الخادم کان عنده نسختان من الفتوغرافیه الاولی، احداهما اخذها اعوان الضبطیة من بیتی عندما أودعت السجن کما اخذوا کتاب الماسون به خط مولایی المعظم…» …این سند در کتاب اسناد منتشر نشده، چاپ دانشگاه تهرانآمده است و به خط خود شیخ محمد عبده است… خوب در آن زمان کتاب درباره فراماسونری خیلی زیاد بود و در بین کتابهای سید که در کتابخانه مجلس شورای اسلامی نگهداری میشود، نمونههائی از آنها، هم اکنون نیز موجود است و نیازینبود که سید با خط خود کتابی در این باره استنساخ کند! بویژه که نوعاً مطالب او را هم شیخ محمد عبده و دیگران تقریر ومکتوب میکردند، پس آنچه که سید با خط خود نوشته و به شیخ سپرده است، بیتردید کتاب جالب و پرارزشی درباره فراماسونری بوده که متأسفانه دژخیمان پلیس خدیوی مصر آن را به غارت میبرند و اکنون معلوم نیست که در « دار الوثائق» مصر نگهداری میشود یا نه؟!
طریقه آشنایی سید جمالالدین با ناصرالدین شاه، اهدافی که وی از نزدیکی با رأس هر قدرت در ایران جستجومیکرد با تبعید وی به وسیله شاه از حضرت عبدالعظیم و حذف فیزیکی شاه ( که تحت تأثیر افکار سید و به دست میرزا رضای کرمانی انجام شد) نشانگر خط همکاری و جذب، دوری گزینی و دشمنی، تأیید مشی مسلحانه از جانب سید درارتباط با بالاترین منبع قدرت در ایران است آشنائی اعتمادالسلطنه با اندیشههای سید، از راه مطالعه مقالات وی، باعث شد که از ناصرالدین شاه بخواهد که برایاستفاده از افکار وی، سید را به تهران دعوت کند… اما سید پس از مدتی توقف در شیراز و اصفهان به تهران رسید و با شاهملاقات نمود… او در ملاقات خود از شاه خواست که دو گوش شنوا داشته باشد! و طبعاً دیکتاتورها هم که عادت به این امورندارند! از این درخواست و سپس نصایح و پیشنهادهای آزادی طلبانه سید خوشش نیامد و از امینالضرب خواست که به نحوی میهمان خود را رهسپار اروپا بنماید!…
سید در نامهای خطاب به شاه مینویسد: « چون به قصد رفتن به نجد به بندر بوشهر وارد شدم، اعتمادالسلطنه بر حسب اراده سامیه اعلیحضرت شهریاری به دارالخلافهام دعوت نمود، امتثال نموده حاضر شدم… و اکنون میخواهم به فرنگستان و اجازه…» و شاه در جواب سید مینویسد: جناب آقای سید جمالالدین مقصود ما از ملاقات شما حاصل شد و از آنخوشوقت شدیم حالا هم اگر میل به فرنگستان رفتن دارید، بسیار خوب است!…»
اما امینالسلطان از سید خواست که در سر راه خود به اروپا، نخست برای مذاکراتی در راستای بهبود روابط سیاسی ایران با روسیه، به آن دیار برود… و سید نیز چنین کرد و پس از موفقیت به اطریش رفت و در آنجا باز با شاه که از سفر اروپا برمیگشت، ملاقات نمود و نتیجه مذاکرات خود را بازگو کرد و گویا شاه تحت تأثیر قرار گرفت و سید دوباره برای ادامه مذاکرات روانه روسیه شد… و پس از مدتها، به تصور این که در مراجعت به تهران، مورد توجه بیشتر قرار خواهد گرفت و او به اهداف آزادی خواهانه خود نزدیکتر خواهد شد، به تهران برگشت اما امینالسلطان با الهام از « سردروموندولوف» سفیرانگلستان در تهران، به توطئه چینی برخاست و سرانجام سید مجبور شد در حضرت عبدالعظیم اقامت گزیند و این بار از بدخواهی رجال ایران و سستی و زبونی شاه سخن بگوید که نتیجه آن را میدانیم: حمله دژخیمان به حضرت عبدالعظیم، شکستن حرمت آن مکان مقدس، دستگیری و تبعید ناجوانمردانه سید، آن هم با آن وضع اسفبار که خود سید در نامهای به حاج امینالضرب، آن را شرح داده و من متن نامه سید را در مجموعه نامههای تاریخی ـ سیاسی سید آوردهام.
بههرحال هدف سید از نزدیک شدن به دربار ناصرالدین شاه، اجرای اصلاحات در کشور به دست سردمداران رژیم بود، واین هرگز به مفهوم مشروعیت بخشیدن به رژیم شاه قجر نیست، چون، سید میخواست حق را اجرا کند، و دیدار با کسی درراستای زمینه سازی برای اهداف، به معنی مشروع بودن کسی نیست و از همین جا وقتی سید از نزدیک با روشهای ضدانسانی درباریها آشنا شد، از این رژیم دور شد و به افشای آن پرداخت و سرانجام هم یکی از هواداران سید که خود ظلم وستم و شکنجه و زندان رژیم قجری را چشیده بود، ناصرالدینشاه را که ریشه اصلی فساد بود در حضرت عبدالعظیم ـ که سید را به وضع فجیعی در آن دستگیر کرده بودند ـ ترور کرد که داستانش را همه میدانیم!
برخی معتقدند طرح و تبلیغ شخصیت فکری ـ فرهنگی و تاریخی سید جمالالدین با توجه به تأثیرپذیری وی از بعضی جریانهای فرهنگی غربی مانند اعتماد به قانون، آشنایی به زبان فرانسه آشنایی با دیدگاه فلاسفه و اندیشمندانغربی، از وی چهرهای روشنفکرانه در جریان روحانیت ساخته و عمده کردن وی از جانب تاریخ نگاران معطوف به دوهدف زیر است:۱ـ کم بها دادن به شخصیتهای روحانی هم عهد و همزمان سید که بیشتر متمایل به حفظ کیان اسلامی، عدم تغییرات سریع و موافق شرایط تثبیت بودند.
۲ـ عمده کردن سید و حتی طرح نامههایی وی که به میرزای شیرازی میگوید و ما ادرایک مالبانک، به نوعی خواب آلوده نشان دادن مرجعیت شیعه و القای برتری روحانیت از سنخ سید، نسبت به پیروان مرجعیت میرزای بزرگ و شخص وی میباشد، درباره این دو دیدگاه چه نظری دارید؟
سئوال به این شکلی که مطرح میشود به نظر من کامل نیست! جریانهای فرهنگ غربی هرگز تأثیر منفی در سید نداشت و اصولاً آشنائی با اندیشههای فلاسفه غربی، زبانهای خارجی و این قبیل امور، نه تنها عیب نیست که اگر به « غرب زدگی» منتهی نشود، خود یک امتیاز و فضیلتی هم هست.
شهید مطهری میگوید: « آشنائی سید با فرهنگ اسلامی و تأثیر شدید و عمیق او از این فرهنگ سبب شد پس از آشنائی با فرهنگ جدید اروپائی، خود باخته نشود و جذب آن فرهنگ نگردد.» مرحوم مطهری سپس « آشنائی او با زبانهای متعدد بیگانه» و دیدارهای او با شخصیتهای علمی ـ سیاسی جهان آن روز را امتیاز مهم سید میداند که به او « دید وسیعی بخشیده بود»!
پس دید وسیع داشتن، آشنائی با فرهنگ، زبان و علوم فلسفه غربی را لازم دارد و این خود امتیازی است اکتسابی که اغلب روحانیون همعهد و زمان سید، آن را نداشتهاند… و بیتردید در مسئله تمایل به حفظ کیان اسلامِ سید همگام علمای آن دوران بود، و به همین دلیل هم خواستار تغییرات اساسی در جوامع اسلامی مطابق شرایط زمان بود… زیرا که ما اگر در مقابل دشمن با سلاح خود او مجهز نشویم، شکست میخوریم و این دقیقاً مسئلهایست که متأسفانه بسیاری از روحانیون در گذشته به آن توجه نداشتند و فقط با مبارزه منفی ـ مثلاً تحریم هر چیز جدید، حتی مدرسه! ـ به میدان میآمدند که ما حداقل در عصر خود میبینیم دارندگان این نوع اندیشهها، تا چه حدی در اشتباه بودهاند؟…
از سوی دیگر باید دید که چه کسانی « سید را عمده» کردهاند؟ اگر حقایقنگاران تاریخ میخواهند نقش سید را آن طور کههست نشان دهند، این به مفهوم « عمده کردن سید» در قبال روحانیت مترقی و روشن و آگاه، آن دوران و یا پس از آن نیست، بلکه روشن کردن زوایای تاریک تاریخ یکی دو قرن اخیر است که متأسفانه، جنبههای منفی را در آن، بسیار زیاد میبینیم!…
نامههای سید به علما و مراجع بزرگ، از جمله میرزای شیرازی و جمله معروف « ما ادراک مالبانک»! باز به مفهوم خواب آلودنشان دادن مرجعیت شیعه نیست، بلکه استفاده از نوعی استعارهای است که مقتبس از تعبیرات قرآنی است و در لسان علماهم این قبیل استعارات! بسیار به کار میرود، و خوب اگر افشاگریهای سید در آن زمان نبود، شاید روحانیت و حتی مرجعیت از عمق خطر آگاه نمیشد… ما در عصر خود یک شاهد روشن داریم که حقیقت جریان دوران سید جمالالدین را هم میتواند نشان دهد.
آیا مراجع عصر ما با خطر رژیم شاه و بعد مسئله کاپیتولاسیون همان قدر آگاه بودند که امام خمینی آگاه بود؟ اگر احساس خطر امام و سپس اخطارها، سخنرانیها و اعلامیههای ایشان نبود، معلوم نبود که سرنوشت میهن ما و دیگر بلاد اسلامی، امروزه چگونه بود؟… پس این هشدارهای امام بود که دیگران را آگاه و وادار به قیام ساخت… با این تفاوت که خود سید جنبه مرجعیت نداشت و لذا تأثیر او در بین تودهها، در حد تأثیر و نقش یک مرجع نبود.
اتفاقاً امام خمینی قدس سره، در یک مصاحبهای در پاریس، به این نکته در مورد سید اشاره کرده و گفتهاند که سید در واقع به علت در اختیار نداشتن پایگاه مرجعیت، تودههای مردم را نتوانست جذب کند و راز ناکامی کوتاه مدت وی هم در همین نکته نهفته است.
بنظر میرسد پیام سید جمالالدین در ایران، در آن زمان چنانکه باید و شاید فراگیر نشد، نحوه ورد وی به ایران و همنشینی سید با یکی از عمده ترین تجار آن زمان ـ حاج امینالضرب ـ و رفت و آمدهای وی با درباریان و شاه از یک دیدگاه میتوانست دارای عواقب و اثرات منفی برای شخصیت سید جمالالدین، پیام وی و اهدافی باشد که وی در سخنرانیهای خود از آن دفاع میکرد اینها تا چه میزان میتواند نحوه منفی ارتباطات سید با دولتمردان و پایین بودن درجه تأثیرپذیری پیام سید بر مخاطبین وی که عمدتاً از عموم مردم تنگدست و به ستوه آمده را تشکیل میدادند قابل تحلیل باشد؟
ورود سید به ایران، به دعوت اعتمادالسلطنه بود… سکونت او در خانه امینالضرب علیرغم درخواست کتبی او بود ـ ما در مجموعه نامههای سید متن آن را آوردهایم ـ سید در آن نامه خواستار « کرایه» یک منزل در تهران بوده… ولی او را به خانه امینالضرب میبرند که نتواند با علما و توده مردم بیشتر تماس بگیرد… البته تماس وی با رجال آن دوران، تماس وی با علما و مردم عادی را میتوانست کمرنگ سازد، اما میبینیم که سید یکی دو بار بیشتر با شاه و رجال رسمی ملاقات نکرد، زیرا کهآنها « گوش شنوائی» که سید میخواست، نداشتند!
این بود که سید تماس خود را با علما و تجار و مردم دیگر بیشتر کرد و از همین جا بود که شاه احساس خطر نمود و ازامین الضرب خواست که سید را روانه اروپا سازد!.
البته نباید فراموش کرد که رشد و آگاهی توده مردم در آن دوران به آن مرحله از تکامل نرسیده بود که با حضور سید در ایران، یک قیام فراگیر آغاز شود و به انقلاب ضد قجری منجر گردد! همان طور که میبینیم وقتی در سفر بعدی سید را از حضرت عبدالعظیم با آن وضع شرمآور دستگیر و تبعید میکنند، واکنش توده مردم و حتی علمای عظام! اگر هیچ نبوده، حداقل درشأن سید نبوده است…
شاید بتوانیم از دوران خودمان برای تقریب ذهن باز نمونهای ذکر کنیم که خود شاهد عینی آن بودیم: در مسئله ۱۵ خرداد،پس از سخنرانی امام خمینی علیه رژیم و شخص شاه، و دستگیری ایشان، قیامی آغاز شد اما چون رشد و آگاهی تودههای مردم به مرحله کمال نرسیده بود، رژیم توانست با توسل به اسلحه، آن را سرکوب سازد… اما پس از گذشت کمتر از ۲۰ سال، دیدیم که رشد سیاسی مردم در مرحلهای بود که سرکوب مستمر و درازمدت رژیم و قتلعام مردم هم نتوانست کارساز باشد و سرانجام، کار خود رژیم با این خشونتها، ساخته شد!
بههرحال: تلگراف یا نامه نوشتن امام خمینی به شاه یا حتی ملاقات با شاه که به گفته مرحوم حاج احمد آقا در مصاحبه با مجله «حضور» یکی دوبار در زمانهای پیشین رخ داده بود، به مفهوم مشروع دانستن رژیم نبود، بلکه به خاطر شناخت طرف ویا اتمام حجت بود… دیدار سید جمالالدین از شاه و رجال سیاسی آن زمان هم بی تردید برای ایجاد زمینههای آزادی و قانون خواهی در کشور بود که دیدیم با احساس خطر رژیم، با واکنش منفی روبرو و در واقع سرکوب گردید… تا بعدها آثار آن، در پیدایش مشروطیت ظاهر گردید…
گفته شده سندهایی که با زندگی سید جمالالدین مربوط است هنوز فراهم نشده چرا که برخی از آنها در ترکیه است وبرخی در روسیه و قسمتی هم در انگلستان. آیا بدون دسترسی به این اسناد میشود سید را آنطور که هست شناخت ومعرفی کرد؟
متأسفانه هنوز همه اسناد مربوط به فعالیتهای سید در کشورهای اسلامی و یا در بلاد مشرق زمین به دست نیامده است،ولی کوششهائی در این زمینه به عمل آمده و هماکنون بیشتر اسناد سید در کشورهای: ایران، ترکیه و انگلستان و فرانسه بهدست آمده و مورد استفاده و استناد میتواند باشد.
اغلب اسناد شخصی سید در ایران، هم اکنون در کتابخانه مجلس شورای اسلامی نگهداری میشود. اسناد وزارت خارجهایران را، اینجانب جمعآوری کردهام، با یادآوری این نکته که متأسفانه اصل پوشه سید در مرکز اسناد محرمانه، خالی است! و بعضی از پژوهشگران! عصر پهلوی، آنها را به سرقت برده و ضمن استفاده گزینشی بقیه را متأسفانه از دسترس خارج نمودهاند!
اسناد سید در وزارت خارجه انگلیس را هم اینجانب به طور کامل کپی برداری کردهام که با ترجمه گزیدهای از آنها، انشاالله به زودی در ۴۰۰ صفحه منتشر خواهد شد. اسناد ترکیه را هم باز اینجانب جمع آوری کردهام، با یادآوری این نکته که در ترکیه نیز، همه اسناد در اختیار نیست و متأسفانه مسئولین اسناد در آن دیار، به علت عدم آشنائی با حروف و الفبای عربی، از بازشناسی و جمعآوری علمی اسناد عاجز ماندهاند و لذا، اغلب اسناد دوران عثمانی پراکنده است…
اسناد سید در پاریس هم توسط دکتر هما ناطق جمع آوری و به زبان فرانسه، در متن کتاب ایشان چاپ شده است. ولی اسناد سید در مصر، روسیه و افغانستان، مطلقاً در دسترس نیست. درهرحال این عدم دسترسی به همه اسناد، نمیتواند مانع از بررسی و تحلیل زندگی و فعالیتهای سید بشود و باید در حفظ آن کوشید و در شناخت سید اقدام نمود.
آیا امکان دستیابی به این اسناد هست؟
فعلاً امکان دسترسی به همه اسناد سید در همه بلاد نیست ولی اگر همتی در کار باشد و دوستان علاقهمند پیگیری کنند،میتوان با سفر به این کشورها اسناد را بدست آورد، بویژه که در همه کشورها به مرور زمان، اسناد را در اختیار محققین قرار میدهند…
سئوال میشود که چرا سید به دنبال حکام طاغوتی بوده است و یا چرا سید دفع فساد را از کسانی میخواست که خود پدید آورنده فساد بودهاند؟
سید نخست به دنبال اصلاح حکام و کسانی بود که در رأس امور قرار داشتند. البته به موازات آن با علماء و تودههای مردم نیز تماس داشت… و چنانکه از نامههای باقیمانده از سید میخوانیم، او از حکام و سلاطین میخواست به آزادی و قانون گردن نهند، فکر میکرد که به علت عدم آمادگی ذهنی تودهها، از این راه زودتر به نتیجه مطلوب برسد.
ولی در آخرین پیام سید که از زندان مینویسد، میخوانیم خود سید از زحماتی که در این راه کشیده ناراضی است و به این باور رسیده بوده که میبایست به جای حکام، بیشتر با تودههای مردم تماس برقرار میکرد و به بیدار سازی آنها میپرداخت…این پیام یا نامه را اینجانب در مجموعه نامهها و اسناد تاریخی سید نقل کردهام.
بهترین و مهمترین کتابی که تا به حال درباره سید نوشته شده کدام است؟
« بهترین کتاب» درباره سید اگر بگویم نیست، حرف اغراق آمیزی نگفتهام! اما به طور نسبی اگر بخواهیم اظهار نظر کنیم، نخست کتاب استاد سید محمد محیط طباطبائی تحت عنوان: « سید جمالالدین اسدآبادی و بیداری مشرق زمین» و سپس کتاب جناب آقای صدر واثقی در شرح زندگی سید و همچنین کتاب مرحوم میرزا لطفالله جمالی ـ خواهرزاده سید ـ درباره تاریخ حیات او است. در زبان عربی هم آثار استاد محمد عماره، بویژه دو جلد «الاعمال الکامله للسید جمالالدین الافغانی» او است که در قاهره چاپ شده است.
و اخیراً نیز مجله «حوزه» دو جلد ویژهنامه منتشر ساخته بود که به نظر من زحمت زیادی در « گردآوری» مطالب آن کشیده بودند و مفید بود و ای کاش به شکل کتاب مستقلی هم منتشر میگردید!
پانزده جلد کتابی که درباره سید در شرف چاپ است در چه موضوعاتی است، لطفاً توضیح دهید؟
پانزده جلد کتابی که من اشاره کردهام در واقع ده جلد آن، مجموعه آثار و مقالات و رسالهها و نامههای تاریخی خود سیدبه زبان عربی یا فارسی است که بعضی از آنها اصولاً تاکنون ناشناخته بوده و چاپ نشدهاند. و بعضی هم تجدید چاپ آثاری است که در بلاد دیگر منتشر شده و باز در ایران چاپ نشدهاند. پنج جلد دیگر درباره سید جمالالدین است که مثلاً مجموعه یکصد مقاله درباره سید، کتابشناسی توصیفی سید و معرفی یک هزار کتاب و مقاله درباره سید، مجموعه اسناد وزارت خارجه انگلیس، مجموعه پنجاه مقاله به عربی درباره سید (که با مقالات فارسی فرق دارد) و سه کتاب: لطفالله جمالی، صفاتالله جمالی و سید حسن تقی زاده درباره سید است…
اما متأسفانه باید بگویم که بوروکراسی حاکم بر نهادهای فرهنگی ما اجازه نداد که همه کتابها چاپ و به هنگام برگزاری کنگره، منتشر گردد!
به امید آنکه خود، کمافیالسابق به وظیفه خود بهطور مستقل عمل کنیم و به نشر این آثار که همه آنها حروفچینی شده و آماده است، بپردازیم… البته این امر، در این صورت کمی با تأخیر انجام خواهد گرفت. (رمضان المبارک ۱۳۷۵ ـ تهران)