دلایل انحراف نهضت مشروطه
گفتوگو با دکتر موسی نجفی
در مشروطه خط تاریخ را گم کردیم
فائقهالسادات میرصمدی
دکتر موسی نجفی، استاد علوم سیاسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است. کتابها و مقالات بسیاری درباره تاریخ و فلسفه سیاسی به رشته تحریر درآورده است. دکتر نجفی درباره تاریخ مشروطیت نظر ویژهای دارد و معتقد است نهضت مشروطه شکست نخورده و اثراتش تا همین امروز وجود دارد. البته قضاوت و مطالعه درست تاریخ را در زمان فعلی، مدیون انقلاب اسلامی و خط مشخص تاریخی در این واقعه میداند.
کدام ویژگی نهضت مشروطه باعث شد این نهضت جایگاه ویژهای در تاریخ ایران داشته باشد؟
نهضت مشروطه از نقاط عطف و مهم تاریخ ایران است. ویژگیهای منحصر زیادی هم دارد. اما مهمترین آنها، تحولی است که نسبت به گذشته ایجاد کرده است. گاهی در مقطعی تحول ایجاد میشود، اما این تحول در دههها و سده بعد در زندگی مردم اثری ندارد؛ مختص زمان خودش است. مشروطیت از اتفاقهایی بود که مسیر تاریخ ایران را عوض کرد و در زندگی نهتنها مردم زمان خودش، بلکه دهههای بعد و حتی همین امروز ما هم اثر گذاشت. هیچکس نمیتواند منکر نقش و تأثیری شود که مشروطیت در متن و بطن جامعه ایران داشته. مشروطیت از نظر فکری در سیاست، فرهنگ، آداب و رسوم، نگاه به غرب و... حرفهای جدی دارد. هرکس بخواهد تاریخ ایران را بخواند؛ آخر به گردنه مشروطه برمیخورد. اگر این را خوب نفهمد؛ قسمتهای دیگر تاریخ را هم خوب نمیفهمد.
منظورتان از قسمتهای دیگر تاریخ، قبل یا بعد از مشروطه است؟
بعد از مشروطه را که قطعا نمیفهمد. اگر مشروطه را خوب نفهمد، پهلوی را هم خوب نمیفهمید. اگر مشروطه را خوب نفهمید، سرنوشت احزاب سیاسی در ایران و حتی جریان روشنفکری در ایران را خوب نمیفهمد. اگر مشروطه را خوب مطالعه نکنید؛ مسلما برای درک جریانات نهضتهای اسلامی بعد از مشروطه گیر میافتد. اگر مشروطه را نفهمید، سیاست و دیانت را در یک نهضت فراگیر و بزرگ نمیفهمد. چون همه اینها در مشروطه وجود داشته است.
حتی نهضت نفت؟
بله، نهضت نفت که سایه مشروطه است. حتی 15 خرداد هم به نهضت مشروطه مربوط است. چون بالأخره 15خرداد یک واکنش به نهضت مشروطه است. حتما نباید نهضتها، دنباله مشروطه باشند؛ میتوانند واکنش نسبت به اصل مشروطه باشند. وقتی شما اصل را خوب نشناسید، بهطور طبیعی واکنش به آن را هم خوب نمیفهمید. نهضت مشروطه اثرات زیادی دارد؛ حتی قانون اساسی هم متأثر از مشروطه است. دو تا قانون اساسی داشتهایم؛ یکی مشروطه و دیگری جمهوری اسلامی. مطالعه تطبیقی قانون اساسی، شیوه ورود غربگرایی به ایران و تعمیق یافتن آن؛ به مشروطه نیاز دارد.
حتی شاید قبل از مشروطه را هم بدون مطالعه نهضت مشروطه نتوان فهمید. چون مشروطه باعث تغییر و تحولهای زیادی در زندگی مردم ایران شده است. اگر مشروطه را نفهمید، متوجه نمیشوید که این تحولها را مشروطه وارد ایران کرده یا از قبل وجود داشته. یا ممکن است تصور کنید که یکسری چیزها از قبل وجود داشته، اما در اصل مشروطه آنها را آورده باشد. بعد اینها را به کل تاریخ ایران تعمیم دهید. معتقدم تاریخ ایران دو محور مختصات دارد که باید هر دو محور را خوب بشناسیم؛ محور عمودی، صفویه است و محور افقی، مشروطه. برآیند این دو محور میشود انقلاب اسلامی. میتوان گفت صفویه، سنت جدید و مشروطه، سنت متجدد ماست. این سنت و تجدد، در انقلاب اسلامی به شکل معقولی به هم رسید.
عوامل مؤثر در شکلگیری مشروطه را چه میدانید؟ گستره نهضت، میزان مشارکت مردم، هدفهای مشروطه یا اینکه معتقید اوضاع جامعه ایران بهجایی رسید که میخواست مثل غرب دموکراسی را تجربه کند؟
بر سر اجزایش کمی تردید دارم که آیا مشروطه کپیبرداری از نگاه به خارج بوده یا نه؟ خیلی با این نگاه موافق نیستم. در اینکه در مشروطه حال و هوایی از مغرب زمین به ایران آمد، شکی نیست. اما آیا اینحال و هوا به اندازهای بوده که به تنهایی بتواند جامعه ایران را تکان دهد یا نه؟
این عقیده شما همان تفاوت نگاه به مشروطه از دید روشنفکر و روحانی است؟
بحث روشنفکر و روحانی را مطرح نمیکنم. درباره مدرن و سنت صحبت میکنم. اینطور بگوییم بهتر است. آیا تحولی با این عمق در جامعه ایران میتواند فقط در اثر تقلیدی از جامعه غرب یاشد؟ در این ادعا کمی شک دارم. تازه در جاهایی میبینیم در همان مشروطه حال و هوای تحول هست، اما این حال و هوا لزوما برگرفته از غرب نیست. مشروطهای که در نجف یا اصفهان هست؛ برگرفته از غرب نیست. مشروعه هم همینطور. آنها هم به نوعی مشروطهخواه هستند. زیر عنوان مشروطهاند، اما حال و هوای غرب را ندارند؛ اصلا غرب برایشان ایدهآل نیست.
بازهم از این مصداقهای مستند تاریخی داریم؟
مثالها بسیار زیاد است. مصداقهایی از مقاومتهایی که در مشروطه نسبت به غرب صورت گرفته. منتها ما امروز در دورهای زندگی میکنیم که سفارتخانههای خارجی در کشورمان نقشی ندارند. از زمان قاجاریه در ایران نفوذ کرده بودند. در بازار، سیاستمداران و در دربار ما نفوذ داشتند. روسها در این قضیه طرفدار استبداد شدند و انگلیسیها طرف مشروطه را گرفتند. هر دو دنبال نفع خودشان بودند، نه اینکه دلسوز ما باشند. با توجه به پیروزی مشروطه؛ سیاست انگلیس غلبه کرد. بعد از حرکت بلشویکها و کنارهگیری تزار، انگلیسیها بدون رقیب در ایران ماندند و رضاخان را همینها سرکار آوردند و اینها هیچیک دلیل نمیشود هر طور که آنها میخواهند ما به قضایا نگاه کنیم. مشروطه نهضتی مردمی، اسلامی و با ابعاد عمیق بود. مشکلش این بود که تعادلش بههم خورد. ما در مشروطه خط تاریخ را گم کردیم. وقتی خط تاریخ گم میشود، بصیرت تاریخی از دست میرود. بصیرت تاریخی که از بین برود، بصیرت سیاسی حاصل نمیشود. بصیرت سیاسی که نباشد، هر بلایی بخواهند سر ملت میآورند. پیدا کردن خط تاریخ خیلی مهم است.
چرا؟
در تاریخ صدر اسلام، خط تاریخ را داریم که ائمه معصومین (علیهمالسلام)، هستند. هزار بار هم که بنیامیه و بنیعباس فتنه کنند و حرف بزنند، ما نگاه میکنیم به حضرت سجاد (علیهالسلام) که ایشان چه گفتهاند. قیام مختار را با حضرت سجاد (علیهالسلام) میسنجیم. اگر حضرت سجاد برای مختار دعا کردند، مثبت میبینیم. وقتی معصوم داریم، راحتیم. قول معصوم، ملاک و معیار است. بنابراین در تاریخ اسلام، خط را گم نکردهایم، به همین دلیل از نظر دینی و معرفتی، مشکلی نداریم. اما در دوره جدید و در مشروطه، خط تاریخ را گم کردیم. اینها کاری کردند که هرچه عالمان بزرگ دینی صحبت کنند، مردم با تردید به ایشان نگاه کنند. نتیجه اول این تردید، شهادت شیخ فضلالله نوری بود. عدهای این تردید را به عنوان تاریخ ایران معرفی میکنند، که درست نیست. زمانی ملت خط را گم و کمی مکث میکند؛ این مکث و گم کردن خط، دلیل نمیشود که همین خط تاریخ است؛ نه، مکث تاریخ است. روشنفکران، این مکث و گمشدگی و خط را بهطور کاذب به خودشان نسبت میدهند. میگویند خط، ماییم. ولی ما نمیتوانیم قبول کنیم. ممکن است در قسمتی از تاریخ مکث و ابهام باشد، اما دلیل نمیشود بگوییم حرف آنها درست است. مسأله عمیقتر از این حرفهاست.
این تردید برای ما هم به وجود آمده است. درباره سؤالهای مشابه در متنهای تاریخی مشروطه و کتابهای مختلف، نظرات و پاسخهای متفاوتی وجود دارد که تشخیص واقعیت را دشوار میکند.
همینطور است، متنِ زیاد، دلیل بر روشنی قضایا نیست. گاهی متنِ زیاد دلیل بر گمشدگی و پیچیدگی و بزرگی مطلب است. ما در انقلاب اسلامی هم خط را گم نکردیم.
چرا؟
چون ولایتفقیه را داشتیم.
مشروطه هم ولایتفقیه دارد.
بله، دارد. ولی ولایتفقیه در مشروطه در تاریخ گم میشود. خود روحانیت هم گم میشود. وقتی خط گم میشود؛ همهچیز در ابهام قرار میگیرد. در انقلاب اسلامی، امام نگذاشت خط تاریخ گم شود. جای روحانیت و همهچیز معلوم است. به همین دلیل بهراحتی توانست ولایتفقیه را اثبات کند و مردم را به درکی برساند که بپذیرند. خودشان ولایتفقیه را بخواهند. متأسفانه در دوره مشروطه این درک در مردم پیدا نشد. گم کردن خط مثل این است که فضای جامعه آلوده باشد. در مه، فقط ماشین تصادف نمیکند، هر کسی که به کوچه و خیابان بیاید به در و دیوار میخورد؛ فرقی نمیکند پیاده، سواره یا در خانه باشد؛ همهچیز مبهم است.
پس چرا ما امروز میتوانیم درباره فضای مبهم و مهآلود مشروطه با قطعیت حرف بزنیم؟ چرا میتوانیم شیخ فضلالله را خوب ببینیم و بشناسیم؟
چون با انقلاب اسلامی مه تمام شده. گرد و غبار نشسته، مه نیست؛ روشن است. جایگاه آدمها را به خوبی میتوانیم تشخیص دهیم. میتوانیم قضاوت کنیم چهکسی در چه راهی و برای چه کشته شده.
چرا؟
چون امروز بصیرت تاریخی داریم. با انقلاب اسلامی، بصیرت تاریخیمان را پیدا کردیم.
میتوان نهضت مشروطه را نقطه عطف و شروع حرکت ایران بهسمت جامعه مدنی و دموکراتیک دانست؟
جامعه مدنی، صرفا جامعه دموکراتیک نیست. جامعه مدنی یعنی درک شهری. درک مدنی، دقیقا درک دموکراتیک نیست. کمااینکه درک مدنی را در زمان پیامبر هم داریم، اما دموکراسی نیست. درک مدنی یعنی درک متمدنانه، درک قانونمند. اینکه جامعهای قبول کند با قانون زندگی کند. صرفنظر از اینکه قانون چیست، خود این درک ارزشمند است. یعنی جامعه دیگر نمیخواهد با هرج و مرج، زور، استبداد و اراده فردی زندگی کند. میخواهد با قانون زندگی کند. جامعه قانونمند یکی از ارکان جامعه مدنی است، دیگر منطق حاکم است.
چرا مردم بهجایی رسیدند که خواستند قانونمند زندگی کنند؟
این مسأله دلایل زیادی دارد. کمکم روزنامه خواندند و آگاه شدند. جنبش تنباکو سطح توقع مردم را بالا برد. مشروعیت سلطنت، در جنبش تنباکو زیر سؤال رفت. مشروطه اصیل، فرزند جنبش تنباکوست. نسبت مشروطه به تنباکو مثل نسبت 22 بهمن 1357 به 15 خرداد 1342 است. دقیقا فاصله هر دو هم 15 سال است. درک بالا رفته بود که حاکمان دیگر نمیتوانستند مثل قبل جامعه را اداره کنند. قداست و ابهت سلطنت شکست. وقتی این اتفاق افتاد، انرژی جامعه ایران آزاد شد. آزادگی این انرژی یعنی یک درک جدید. روشنفکرها میگویند: این از ماست. ما میگوییم از مذهبیون است. ممکن است هر دو هم باشد. در اینکه یک درک جدید، ایجاد و انرژی زیادی آزاد شد؛ شکی نیست. این انرژی بهقدری زیاد بود که تا امروز هم ادامه دارد. انرژیای که در ملت ایران در مشروطه آزاد شد؛ امواج دهههای بعد تاریخ ایران را تضمین کرد. مثل یک سونامی که 100 سال قبل اتفاق افتاده و هنوز موجهایش به ساحل میآید.
خواستههای علما و روشنفکران در مشروطه یکی بود؟
در لزوم قانون و درک شهری ظاهرا مشترک بود؛ اما در جهت و محتوا یکی نبود.
تفاوت در چه بود؟
روشنفکران این قانونمندی و نظم جدید را در نهایت با سیطره و تفوق تمدن غرب نگاه میکردند که علما چنین نگاهی نداشتند و مشروطه را گامی میدیدند که خودشان را از استبداد و استعمار نجات دهند. وقتی در گامهای اولیه ماندند، دچار یأس شدند.
چه کسانی مأیوس شدند؟
هر دو گروه علما و روشنفکران، بهویژه علما. با اعدام شیخ فضلالله این یأس تشدید شد. کمکم از انقلاب مشروطه با نام فتنه مشروطه یاد کردند. دقیقا از همین مقطع دو دستگی ایجاد شد.
فکر میکنید اگر این دو دستگی اتفاق نمیافتاد، نهضت مشروطه زمین نمیخورد؟
نهضتها اصلا زمین نمیخورند. نهضتها وقتی اصیل باشند، اثر خودشان را میگذارند. فقط ممکن است اثرهای عملی و اولیه را نداشته باشند.
حتی اگر متوقف شوند؟
بله، اگر هم متوقف شوند، اثرات عمیق خودشان را میگذارند. مشروطه همانطور که اثرات عمیق خودش را در جامعه گذاشت، انحرافها هم اثر خودشان را گذاشتند..
چرا بیشتر روشنفکران، در دوران مشروطیت جذب تشکیلات فراماسونری شدند؟
این گرایش ربطی به مشروطه ندارد؛ قبلش هم همینطور بود. از دوره فتحعلیشاه به بعد، جریان فراماسونری در ایران رشد کرد؛ البته نه در میان مردم عادی، بلکه در میان نخبگان غربزده.