خموش خروشان!

آيت الله سيد محمدکاظم طباطبايي «صاحب عروه» (13371247ق ) مرجع عام تشيع در عصر مشروطه است که بويژه پس از فوت آخوند خراساني اکثريت قاطع شيعيان به تقليد وي درآمدند و مطيع حکم و فتوايش گشتند! (اعيان الشيعه ،43.10). محدث قمي ، وي را «سيد عالمان امت و شيخ طائفه ، پرچمدار تشيع و قطب آسياي شريعت... و مايه برکت روزگار ما» مي شمرد (فوائدالرضويه ،597 596.2) و فقهاي بزرگ شيعه نوعا آغاز مرجعيتشان را با نشر حواشي خويش بر «عروه الوثقا»ي او اعلام مي کنند. 
از محضرش شخصيت هاي برجسته اي همچون حاج شيخ عبدالکريم حائري و حاج آقا حسين بروجردي برخاسته اند که جهان دانش به وجودشان مفتخر است. به نوشته ملکزاده: «مريدان و مقلدين زياد در ايران داشت و عشاير شيعه عراق عرب ، از او تقليد مي کردند و او را پيشواي مطلق خود مي دانستند و هر گاه ضرورت ايجاب مي کرد ممکن بود هزارها عرب مسلح تحت اختيار او گذارند و احکامش را با آهن و آتش پيش ببرند» (تاريخ انقلاب مشروطيت ايران ،512.3). 
سيره مستمر سيد در امور سياسي ، چنانکه خود کرارا گفته: کسب اطلاع دقيق از چند و چون حوادث و سپس انتخاب پخته ترين نوع برخورد با آنها و اقدام قاطع و مدبرانه در اين راه بود و از اقدامات شتابزده و احساساتي ، سخت پرهيز داشت و اگر کساني ، مغرضانه يا ساده لوحانه ، او را در قبال حوادثي که بر جوامع اسلامي مي گذشت عنصري بي تفاوت و کناره گير! شمرده اند سخت به خطا رفته اند. نامه هاي بسيار او پيش و پس از مشروطه به علماي ايران و نيز فتاويش بر ضد اشغالگران روسي و انگليسي و...بوضوح نشانگر اهتمامش به حل مشکلات جامعه اسلامي ، با حفظ متانت و احتياط در برخورد با قضايا است. 
در صدر مشروطه ، از امضاي بي قيد و شرط مجلس شورا که از ماهيت و نيز عملکرد اعضاي آن در آتيه بي اطلاع و نگران بود تن زد و حمايت از مجلس را منوط به انطباق کامل مصوبات آن با موازين شرع شمرد. زماني نيز که عناصر تندرو (گروه تقي زاده) زير نقاب هواداري از آزادي و ستيز با استبداد، به «مبارزه با دين و روحانيت » پرداختند، به جلوگيري کوشيد و در اين راه سختي ها کشيد. وجهه نظرش نسبت به مشروطه ، همسو با آرا و نظريات حاج شيخ فضل الله بود و آنگاه که شيخ در حضرت عبدالعظيم (ع) تحصن جست ، مجدانه به حمايت برخاست و در برابر جوسازي و تهديد گروه هاي فشار فرمود: اين «امر، راجع به دين اسلام است و حفظ» جان و آبرو و «شوکت مذهب جعفري (ص)» و خونها «بايد بشود و اين معني ، جز به مطابقت با شريعت مطهره نخواهد شد و از کشتن هم باک ندارم ، چيزي از عمر من باقي نمانده که از آن خائف باشم و از دين خود دست بردارم». (رسائل...شيخ شهيد فضل الله نوري ، ترکمان ، ص308). فرزندش سيداحمد در تهران بوده ، با شيخ نوري ارتباط و تعامل داشت و همواره اخبار مرکز را همراه با تحليل حوادث و نيز پيشنهادهايي درباره چگونگي برخورد با آنها، براي پدر ارسال مي کرد و شاهد اين امر، نامه هاي بسياري است که در مشروطه از وي به پدر در دست مي باشد.