حکومت رحیمه حکیمه» در اندیشه سیاسى - اجتماعى سید جمال الدین حسینى

سید جمال الدین حسینى، یکى از شخصیت هاى مطرح در تاریخ معاصر ایران و جهان اسلام مى باشد، او تاکنون مورد حب و بغض هاى شدیدى واقع شده؛ اما هم چنان به عنوان شخصیت سؤال برانگیز مورد پرسش هاى گوناگون قرار گرفته، گاه از اصل و نسب او، گاه از رفتارهاى سیاسى او و گاه از تفکرات بنیادین او پرسش شده است، در این میان سؤال اصلى درباره تفکرات سیاسى - اجتماعى او مى باشد؛ از این رو مقاله «حکومت رحیمه حکیمه در اندیشه سیاسى - اجتماعى سید جمال الدین» در صدد است تا آن را بررسى و ارزیابى کند، نویسنده مقاله در عین حال که اندیشه هاى سیاسى - اجتماعى او را شرح داده، از بیان نقد و ایجاد پرسش در برابر اندیشه سید، خوددارى نکرده است.


مقدمه 

سید جمال الدین حسینى معروف به افغانى، یکى از افراد مطرح در تاریخ تحولات سیاسى - اجتماعى خاورمیانه و جهان اسلام بوده است، او در تحولات سیاسى - اجتماعى و فرهنگى اکثر کشورهاى اسلامى مشارکت فعال داشت، با قبول وزارت در دولت «دوست محمد خان» در افغانستان (1866 م) تلاش کرد تا بر تحولات سیاسى فرهنگى جامعه افغانستان اثر گذارباشد (1) و با عضویت در شوراى عالى آموزش دولت عثمانى، ماموریت تجدید سازمان فرهنگى ترکیه را پذیرفت تا ساختار آموزشى جامعه ترکیه را دگرگون سازد، (2) با فعالیت هاى آموزشى و علمى در الازهر مصر، شاگردانى تربیت کرد که مى توان آنان را رهبران فکرى - سیاسى آینده عرب ها به شمار آورد، از جمله آن ها «شیخ محمد عبده» پیشواى تجدد خواهى دینى، «سعد ذغلول» بنیان گذار حزب رفد و رهبر پیکار مصریان در راه استقلال ملى، «یعقوب صنوع» یهودى، «لوئى صابونچى» مسیحى، «ادیب اسحق» مسیحى و «شبلى شمیل» مسیحى بودند. 

حمید عنایت درباره تاثیر سیاسى سید بر جنبش میهن پرستان مصر نوشته است: 

«سید در رهبرى این جنبش، سهمى بزرگ داشت به خصوص که بسیارى از نویسندگان و روزنامه نگاران مصرى که در بسیج کردن و بیدارى افکار عمومى مى کوشیدند، مرید او بودند.» (3) او هم چنین درباره تاثیرهاى سید بر تحولات فرهنگى مصر مى نویسد: «ولى شک نیست که حضور سید نیز در این میانه تاثیر بسیار داشت؛ زیرا به تشویق او بود که سلیم النقاس و ادیب اسحق، مجله «مصر» و روزنامه «التجارة» و سلیم عنحورى، روزنامه «مرآة الشرق» و باز ادیب اسحق، روزنامه «مصرالفتات» را به دو زبان فرانسه و عربى منتشر کردند. (4)» 

سید جمال الدین با انتشار کتاب ومقاله در هند در بیدارکردن مسلمانان و هندوها کوشید، برخى از نویسندگان، وى را سردمدار جریان اصلاح طلبى در جهان اسلام و عرب معرفى کرده اند که سبب تحول فکرى و فرهنگى در مشرق زمین گردید، محمد محیط طباطبائى مى گوید: 

«خاور میانه طورى تحت تاثیر افکار و عقاید او درآمد که در جنبش مشروطه ایران و عثمانى، افتخار ملاقات وانتساب به او بالاترین سند آزادى خواهى و استحقاق وکالت و ریاست براى عرب و عجم و ترک و تاجیک شده بود.» (5) 

در هر صورت سید جمال؛ نیروى پر کار، فعال، طراح و داراى توان بالاى ارتباطى با دولت هاى اسلامى و خارجى بوده است، تعدادى از محققان و نویسندگان تاریخ معاصر، «سید جمال الدین» را از زوایاى گوناگون مورد پژوهش قرار داده اند، گروهى با نگاه فلسفى و بعضى از منظر تاریخى به مطالعه درباره او پرداخته اند، (6) برخى از دیدگاه هاى سیاسى او، مانند مبارزه با استعمار خارجى، استبداد داخلى و کوشش براى اتحاد جهان اسلام شناخته شده است؛ ولى نکته اى که به آن کمتر توجه شده، «اندیشه سیاسى اجتماعى» او مى باشد که در خلال خطابه ها، نوشته ها و مقالات سیاسى او نهفته است، سؤال اساسى که در مورد متفکران مسلمان از جمله سید جمال (7) که در آستانه جنبش مشروطیت زندگى مى کردند، مطرح مى گردد، این است که آنان در مورد نظام سیاسى جامعه چه اندیشه و تفکرى داشتند؟ و براى جامعه خود چه نوع حکومت را پیشنهاد مى کردند؟.

با این سئوال مى توان بخش اصلى و زیربنایى اندیشه سیاسى سید در مورد حکومت و نظام سیاسى را به دست آورد، به طور قطع سید جمال الدین افغانى داراى اندیشه سیاسى روشن درباره حکومت، قدرت و نظام سیاسى جامعه بود و از بررسى آثار و نوشته هاى وى مى توان به اندیشه او درباره نظام سیاسى، نوع حکومت دل خواه و موانع و چالش هاى فرا روى آن پى برد، این مقاله تلاش دارد که بر اساس نوشته هاى «سید جمال الدین»، تبیین مناسب از اندیشه ها و نظام سیاسى مطلوب او صورت دهد. 


نظام سیاسى مطلوب در اندیشه سید جمال الدین 

سید جمال الدین، اندیشه سیاسى خود را درباره حکومت مطلوب در مقاله اى به نام «الحکومة الاستبدادیة» (8) بیان کرده است، در ابتداى مقاله از آثار مخربى که در گذشته، نظام استبدادى در مشرق زمین بر جاى گذاشته است، ذکر مى کند؛ این که چگونه جامعه دچار استبدادزدگى شد و راه خروجى از آن وجود ندارد، در این مورد مى گوید: 

«همه این اسباب مانع مى شود از این که قلم در دست یک نفر شرقى درباره حکومت جمهورى و بیان حقیقت و مزایاى سعادت دارندگان آن، جارى گردد، در حالى که شرقى ها شانشان از دیگران بالاتر است که تحت این نام داخل گردد. (9) 

سید جمال در ادامه مقاله با تاسف مى گوید که اکنون زمان سخن گفتن از حکومت جمهورى نیست و باید در صدد اصلاح حکومت استبداد برآمد و به ناچار اندیشه خود را که حکومت رحیمه حکیمه است، در قالب نظام استبدادى ارائه مى کند، وى در آن مقاله، حکومت استبدادى را تعریف نمى کند؛ ولى آن را این گونه توصیف مى نماید: 

«حکومت استبدادى به اعتبار عناصر و چارچوب اصلى اش، (که) عبارت از امیر یا سلطان و وزرا و ماموران ادارى و مالى است، به سه قسم تقسیم مى گردد، (10)» دراین جا همانند سید از تعریف نظام استبدادى و نیز از حکومت رحیمه حکیمه خوددارى مى کنیم.


اقسام حکومت استبدادى 

او بعد از توصیف حکومت استبدادى، اقسام آن را ذکر و آن گاه حکومت دل خواه خود را انتخاب مى کند. 


1، حکومت قاسیه 

سید، حکومت قاسیه را این گونه معرفى کرده است: 

«حکومت قاسیه آن حکومت است که داراى سمت امارت، وزارت، دفتر و دیوان است؛ لکن شباهت به قطاع الطریق دارد؛ همان گونه که دزدان، جاده ها و راه ها را مى بندند، اموال و اثاث مردم را مى ربایند؛ آن حکومت نیز، اموال و دارایى هاى مردم را غصب مى کنند، بر خانه ها و باغ هاى آنها مسلط مى شوند، با ضرب و جرح و زندانى کردن و انواع عذاب، هر آن چه مردم در کف دارند مى ربایند. (11)» 

همانند حکومت چنگیز، تیمور و دیگر خون آشامان تاریخ که کارشان تنها غارت و کشتار بوده است، سید این نوع حکومت را که تنها درصدد غارت اموال مردم به بهانه هاى مختلف اند و هیچ گونه مسئولیت را در برابر مردم احساس نمى کنند، حکومت «قاسیه» نامیده است.


2، حکومت ظالمه 

به عقیده وى، نوع دیگر حکومت استبدادى، حکومت ظالمه است، این نوع از حکومت، گرچه شکل حکومت را دارد؛ ولى «صاحبان این نوع حکومت ها، مردم را برده ساخته اند؛ در حالى که آنان آزاد آفریده شده اند، آنان مردم را به اعمال شاقه و کارهاى سخت وادار مى کنند،،، تا مردم سرگرم باشند و نتوانند به گوهر عقل خودشان واقف گردند و فرصت نیابند که به آفاق و انفس نظر کرده و از زندگى حیوانى به ادراک انسانى نایل گردند و با ابناء بشر در لذایذ روحى شریک گردند و از نتایج اختراعات بهره مند گردند (12)». 

همان طور که اکثر حکومت هاى مشرق زمین در آن زمان و حکومت هاى غربى در گذشته چنان بودند که وظیفه مردم، دادن مالیات بوده و حق دخالت در امور حکومت را نداشتند، سید، حکومتى که مردم را در جمود فکرى نگه مى دارد ونمى گذارد آنان از سرنوشت خود آگاه گردند، حکومت «ظالمه» مى نامد. 


3، حکومت رحیمه 

سید جمال الدین، این حکومت را داراى دو نوع مى داند: 


نوع اول) حکومت رحیمه جاهله: به عقیده وى، حاکم در این نوع حکومت، شبیه پدر مهربان و در عین حال نادانى است که فرزندان خود را به غنیمت شمردن فرصت، کسب ثروت، طلب سعادت و میانه روى در معیشت دعوت مى کند؛ ولى راه هاى رسیدن به سعادت را بیان نمى کند و آنها را آماده نمى سازد؛ چرا که پدرشان آن راه ها را نمى داند و تنها فرزندان خود را به رافت در برابر هم و دورى از نزاع دعوت مى کند، بدون اینکه براى آن ها، ابزارهاى اقتصادى را فراهم سازد و در اختیار فرزندان خود قرار دهد. 

«حال حاکمان جاهل و مهربان که از رعایا تلاش در جهت مکاسب و صنایع را مى طلبند، چنین است و مى خواهند مردم، کشاورزى، تجارت، کسب علوم و معارف بکنند، بدون این که [خود] مدارس مفید را بسازند، مکاتب نافعه را تاسیس کنند و راه هاى معامله را تسهیل سازند و فنون زراعت را گسترش دهند، زیرا جاهل اند. (13)» 


نوع دوم) حکومت عالمه: این نوع حکومت نیز دو قسم است: 


الف) حکومت عالمه افینیه: واژه افینیه در لغت به معناى «ناقص العقل» آمده است، همان گونه که در نوع اول، حکومت، مردم را به سوى کارهاى خوب دعوت مى کرد، ولى اسبابش را براى آنان فراهم نمى ساخت، منظور سید جمال الدین در این جا آن است که حکومت، اسباب پیشرفت را درابتدا فراهم مى سازد؛ ولى در ادامه بر مردم نظارت و کنترل ندارد و مردم را به حال خود رها مى کند و بدین وسیله مردم از جاده درست، خارج و دچار فقر و هلاکت مى گردند، به عقیده سید جمال الدین، دولت، نقش هدایت، راهنمایى و نظارت بر مردم، ارگان ها و نهادها را دارد و همواره در ایجاد راهکارهاى جدید براى پیشرفت جامعه باید کوشا باشد. 


ب) حکومت رحیمه حکیمه: به عقیده سید، حکما ساختار اصلى در این نوع حکومت را تشکیل مى دهند، همان گونه که والدین آگاه، مدیر و مدبر، همواره اسباب سعادت فرزندان را آماده مى سازند و لحظه اى از نظارت و کنترل آنان غافل نیستند، حکما نیز اسباب پیشرفت ملت را فراهم مى سازند؛ راه هاى سعادت را در مقابل آنان مى گشایند؛ همواره بر اعمال و رفتار آنان نظارت مى کنند و لحظه اى غفلت به خود راه نمى دهند. 

وى بهترین نوع حکومت استبدادى را، در شکل حکومت نخبگان توصیف مى کند، شاید در این زمینه از اندیشه هاى فارابى متاثر بوده است، سید در تعریف حاکمان حکیم مى گوید: 

«آن حکما مى دانستند که قوام مملکت و حیات رعایا، با زراعت، صنعت و تجارت حاصل مى گردد و مى فهمند که کمال این امور و اتقانش جز با دو چیز میسر نمى گردد؛ و که در واقع یکى از آن دو علت اولى نیز هست، علوم حقیقى نافع و فنون مفیده است که به آنها دست رسى پیدا نمى شود، مگر با مدرسه هاى منظم و اساتید ماهر و متخلق به اخلاق فاضله و دوست دار شاگردان، دیگرى فراهم کردن ابزار زراعت و ادوات صنعت و گشودن راه هاى خشکى و دریایى براى تجارت، حکما مى دانند که حفظ اساس مدنیت و نظام تجارت و فصل خصومت و قطع دست ایادى دشمن،،، حاصل نمى گردد، مگر با محاکم شرعى و سیاسى که بر اساس عدل و انصاف بنا شده باشد و آنها نیز جز از طریق قانون محقق نمى گردد، (14)»


جایگاه حکومت رحیمه حکیمه در اندیشه سید 

به عقیده وى، بهترین نوع حکومت استبدادى، آن است که حاکمان آن را افراد متخصص، متعهد، کاردان، لایق و آشنا به علوم و فنون جدید و سیاست هاى اقتصادى، سیاسى و فرهنگى تشکیل دهند و ملاک اصلى در عمل آنها، قانون باشد، او از تمام شرقیان مى خواهد که حکومت رحیمه حکیمه را به وجود آورند و از انواع دیگر حکومت استبدادى دورى کنند، در این باره مى نویسد: 

«آگاه باشید اى انسان شرقى که صاحب امر و نهى اید، بکوشید به سوى حکومت رحیمه حکیمه و آن را به وجود آورید و لوازم اش را تحقق بخشید، (15)» 

به نظر او حکومت مشروطه به حکومت رحیمه حکیمه خیلى نزدیک است و از این جهت در مدت اقامت خود در بوشهر، ایرانیان را به حکومت قانون و سلطنت مشروطه فرا مى خواند و در مدح سلطنتى که قانون دارد مى گفت: «اما به خلاف سلطنتى که قانونى دارد، همان قانون به منزله باغبانى خواهد بود که درخت هاى طبیعى را به ترتیب عدل به راستى و خرمى نگاه دارد» (16). 

بنابراین حکومت مورد نظر او همراه با مجلس قانون گذارى است، به تعبیر دیگر، سید جمال الدین به نظریه تفکیک قواى «منتسکیو» نزدیک شده بود، او براى رهایى ملت از دام ستم و آزار و اذیت حاکمان فاسد به حکومت نخبگان و عالمان متعهد همراه با قانون مصوب نمایندگان ملت قائل بود، از نظر سید هر نظام سیاسى، باید معطوف به هدف ارزیابى گردد، اگر نظام سیاسى درجهت فراهم کردن اسباب سعادت، رفاه و آسایش مردم، تعلیم وتعلم، زراعت، صنعت و تجارت گام برداشته، و در این کار مداومت و استقامت داشته باشد و در صورتى که بتواند اهداف تعیین شده را به طور کامل برآورده کند، نظام «رحیمه حکیمه» و مطلوب جامعه خواهد بود؛ بنابراین اهدافى که سید ترسیم کرده است ملموس، قابل مشاهده و اندازه گیرى براى نظام سیاسى است و ازتخیل وذهن گرایى به دور مى باشد. 


حکومت رحیمه حکیمه و حکومت استبدادى 

جمال الدین اسدآبادى از انواع حکومت هاى چهارگانه (قاسیه، ظالمه، رحیمه جاهله و رحیمه افینیه) که نام مى برد به شدت احساس بیزارى و انزجار مى کند و آنها را محصول جهل و بى خردى حاکمان و مردم مى داند؛ از این رو هر جا که از مطلق استبداد سخن گفته، مرادش یکى از چهار نوع حکومت استبدادى پیشین بوده است، وى آنها را بزرگ ترین مانع تحول و توسعه در جهان اسلام مى داند و بارها مسلمانان را از آنها بر حذر مى دارد، درباره مفاسد استبداد مى نویسد: 

«مشرق زمین مدت هاست که زیر سلطه مستبدینى قرار دارد که خواست هاى گوناگون آنها از طبیعت متضاد و سوء تربیت شان ناشى شده؛ در حالى که هیچ مانعى در برابر شان نیست که آنان را از استبداد منع کند و قوه خارجیه که مانع سیرشان گردد، وجود ندارد، همین مساله باعث شده که آنان به رعایاى خودشان ظلم کنند و حقوقشان را نادیده بگیرند؛ بلکه حتى در غریزه و سجایاى اخلاقى رعایا نیز تصرف کنند و در فطرت انسانى آنان نیز دگرگونى را به وجود آورند به گونه اى که اکنون مردم بین خوب و بد، منفعت و مضرت، نمى توانند تمیز دهند، نزدیک است که مردم خودشناسى را نسبت به قواى خودشان و قدرت کامل و سلطه مطلق که بر جهان طبیعى دارند و عقل فعال خدادادى که دارند که اسباب و وسائل در برابر آنها خاضع مى گردند از دست بدهند،،، ؛ اما از آن جا که مردم زمانى طولانى در خرافات فرو رفته اند بصیرت را از آنان گرفته است، اسباب محو کامل اندیشه هاى عالى در آنان به وجود آمده؛ بلکه افراد (زیر سلطه استبداد) به رتبه حیوانى نازل یافته اند و با علوم حقیقى نیز مبارزه مى کنند. (17)» 

به عقیده وى حکومت هاى استبدادى چهارگانه با اصول انسانى و با کرامت و شرافت او سازگارى ندارد و به درد زندگى امروزى نمى خورد، هر جا که به طور مطلق از نظام استبدادى یا حکومت استبدادى سخن مى گوید، مرادش یکى از انواع حکومت استبدادى غیر قابل قبول مى باشد؛ مثلا آن جا که مى نویسد: 

«در این جا مناسب است که بگوییم استبداد مانع ترقى ملت است و نمى گذارد احدى به مدارج عالیه ارتقا جوید، استبداد، ترقى را واژگون و سرنگون مى سازد (18)» مقصودش نوع اول و دوم نظام استبدادى است که تعریف شد؛ ولى آن جا که مى گوید: 

«اما حال خود شاه، آن چه از روى تحقیق دانسته ام این است که به واسطه مراوده با اروپائیان، شخصا علمى از سیاست حاصل نموده و مى داند که در مملکت باید قانون باشد؛ مى داند که در مملکت باید پارلمان باشد؛ مى داند که باید قلم ها آزاد گردد،،،، اما ابدا مایل نیست و نمى خواهد اینها را افشا نماید؛ بلکه نمى خواهد آشکار بشود؛ نمى خواهد چشم و گوش مردم باز شود؛ نمى خواهد احدى نام قانون بر زبان جارى کند، همین قدر میل دارد اختراعات علمیه جدیده، صنایع به قدر مایحتاج تشکیل یابد، همین اندازه را مایل است و بس (19)» 

منظورش نوع سوم از حکومت استبدادى، یعنى رحیمه جاهلى است که ملت را به پیشرفت دعوت مى کند؛ ولى اسباب آن را فراهم نمى سازد. 

به عقیده او یکى از بزرگ ترین پیامدهاى انواع چهارگانه حکومت استبدادى، عقب ماندگى و عدم توسعه خواهد بود: 

«در زمان استبداد، هیچ گونه ترقى از براى افراد ملت و هیچ گونه تربیت براى احدى ممکن نیست، حال افراد، حال درخت هاى طبیعى است که از تندباد تشویش آراى مستبدین به هر سوى متمایل مى شود. (20)» 

بنابراین از نظر سید، حکومت استبدادى از نوع رحیمه حکیمه ناپسند نیست.


حکومت رحیمه حکیمه و مدینه فاضله فارابى 

اگر بخواهیم اندیشه هاى سیاسى سید را تبارشناسى کنیم که پیشینه اندیشه او به چه کسانى ختم مى شود، باید به سراغ فیلسوفان و اندیشمندان مسلمان قبل از او برویم و ببینیم آنان در مورد نظام سیاسى جامعه چه ایده ها و اندیشه هایى داشته اند؟ از جمله آنان به «ابونصر فارابى» مى توان اشاره کرد که به عقیده برخى از نویسندگان معاصر، مؤسس فلسفه اسلامى است، (21) اکنون باید دید که اندیشه اودر مورد نظام سیاسى چگونه بوده است؟ 

فارابى، اندیشه سیاسى - اجتماعى خود را در کتاب «سیاستنامه» (22) و نیز در آثار سیاسى - اجتماعى دیگر به خوبى بیان کرده است، او نیز نظام سیاسى را معطوف به هدف ارزیابى مى کند، به عقیده وى، مهم ترین هدف فرد و جامعه، سعادت و رسیدن به کمال است، سعادت را این گونه تعریف مى نماید: 

«سعادت عبارت است از خیر مطلق و هر آن چه در راه رسیدن به خوشبختى سودمند است، خیر است.» (23) 

او هدف از خلقت انسان را رسیدن به کمال مى داند که انسان باید آن هدف را بشناسد، کسى که هدف خلقت را بشناسد و دیگران را به سوى آن هدایت کند در حقیقت بر آنان ریاست کرده است، هرگاه چنین شخصى جامعه را به راه وحى یا قوانین وسنت هاى الهى هدایت کند، آن جامعه «مدینه فاضله» خواهد بود. 

مدینه فاضله: فارابى مدینه فاضله را چنین تعریف کرده است: 

«هرگاه این گونه مردم (که ریاست فائقه از طریق وحى آنان را هدایت مى کند) در یک مسکن و ماوا گرد آیند، آن مسکنى را که این گونه مردم در آن گرد آمده اند و زندگى مى نمایند (مى توان) مدینه فاضله نامید. (24)» 

در مدینه فاضله فارابى، رئیس اول، «آرا و افعال مدینه را تعدیل مى کند و این تعدیل آرا و افعال یا به وحى است یا به مدد قوه اى که او از وحى مى گیرد» (25)، او وظیفه رئیس مدینه «را نظم دادن، ترتیب دادن، پیوستگى دادن و سازگارى دادن بین اجزا نظام جامعه که همه در جهت زدودن بدى ها وحصول به خوبى ها به یگدیگر کمک و معاونت نمایند. (26)» 

به عبارت دیگر مى توان گفت هدف اصلى یا «فلسفه وجودى مدینه فاضله، رساندن انسان ها به سعادت است؛ هم چنان که هدف غایى ریاست در مدینه، تسهیل راه هاى تحصیل سعادت اهل آن مى باشد (27)». 

فارابى مدینه هاى مخالف و متضاد با مدینه فاضله را چنین معرفى کرده است: 

«مدینه هایى که ضد و در برابر مدینه فاضله اند، عبارتند از : مدینه جاهله، مدینه فاسقه، مدینه ضاله و بالاخره گروه هاى خودرو و خودسر در مدینه فاضله، (28)» 

مدینه جاهله: فارابى مدینه جاهله راداراى چند قسم مى داند: 

1، اجتماعات ضروریه که افراد در آن تنها به دنبال رفع ضرورت هاى زندگى روزمره اند. 

2، اجتماعات نذاله که افراد در آن با همدیگر در جهت مال اندوزى کمک مى کنند و هدف، جمع آورى ثروت است. 

3، اجتماعات جنسیه که افراد به دنبال لذت هاى خیالى هستند. 

4، اجتماعات کرامتیه که افراد در پى شان، شوکت و احترام اند. 

5، اجتماعات تغلبیه که افراد در آن به دنبال غلبه، قهر و پیروزى هاى نظامى بر دیگران اند و از این عمل، لذت مى برند. 

6، اجتماعات حریه که افراد در آن رها و از تساوى با یکدیگر بر خوردارند. 

ویژگى عمده مدینه جاهله، عدم اطلاع مردم از اهداف خیر و شر وندانستن راه سعادت در زندگى است. (29) 

مدینه فاسقه: عبارت است از مدینه اى که مردم به سعادت علم دارند و راه آن را نیز مى دانند؛ ولى در عمل قدم به آن راه مى گذارند. (30) 

مدینه ضاله: آن است که مردم به طور وارونه و گمراه، اهداف و راه هاى رسیدن به سعادت را فراگرفته باشند و در گمراهى به سرببرند. (31) 

با مقایسه اندیشه هاى سید جمال الدین و فارابى به شباهت هاى فراوانى پى مى بریم، اول این که هر دو، نظام سیاسى مورد نظر خود را نسبت به هدف تقسیم بندى مى کنند؛ دوم آن که در تفکر هر دو، نخبه گرایى وتوجه به افرادى که مسئول نجات جامعه هستند، وجود دارد؛ سوم این که در هر دو به گونه اى ایده آل گرایى وجود دارد، حتى مى توان گفت که سید، چارچوب نظام فکرى فارابى را متناسب با شرایط زمان خودش و با اصطلاح هاى تازه ارائه کرده است، منتهى با این تفاوت که «فارابى توجهى به تصرف و تغییر در مدینه هاى موجود ندارد و نظرش معطوف به تاسیس مدینه فاضله براساس وحى و فلسفه و بیان ماهیت این مدینه است» (32) ؛ ولى سید جمال آن رااز آرمان گرایى صرف خارج و متناسب با نیاز زمان بازسازى کرده است، او بر خلاف فارابى در صدد تغییر مدینه هاى زمانش بود و تفکرات او به تغییر نظام هاى سیاسى و دگرگونى در جامعه معطوف بوده واین مهم ترین تفاوت بین اندیشه او با فارابى است؛ از این رو تبیین اندیشه سید جمال، امروزى و عینى تر خواهد بود. 


حکومت رحیمه حکیمه و حکومت مشروطه 

در این جا مناسب است بین حکومت رحیمه حکیمه وحکومت مشروطه در نظام سیاسى سید جمال الدین، مقایسه اى صورت گیرد؛ زیرا که وى از یک سو از حکومت رحیمه حکیمه به عنوان نظام سیاسى مطلوب یاد مى کند و از شرقیان مى خواهد که آن را برپا کنند و از سوى دیگر در برخى از خطابه ها و سخنرانى هاى خود، مردم را به حکومت مشروطه و حکومت مبتنى بر قانون دعوت مى کند؛ مانند این سخن او که گفته است: 

«هنوز شما لذت مشروطیت را نبرده و نمى دانید چیست؟ آدم کور چه مى داند که عمارت زیبا و دلکش یا مناظر عالیه منقش چه طور است؛ بلکه تصورش را هم نمى تواند بنماید؛ شما هم در زمین استبداد متولد شده اید و بدان خو نموده اید، یعنى مثل آدم افیون خوار که عادت را نمى تواند از خود دور کند و بدین زهر ناگوار تلخ خوش دارد، همین طور به ظلم و جور مستبدین عادت و خونموده اید، یک روز اگر بر سرتان نکوبند یا حرفى بد نگویند، آرام ندارید؛ غافل از این که ترقى کلى میان ملت در این است که اصول سلطنت منظم باشد و سدى محکم از مشروطیت در مقابل استبداد بسته گردد و قانونى در میان ملت قرار داده شود که زمان محاکمه شاه با گدا یکسان باشد (هم چنان که در محکمه الهیه نیز همین طور است)، قانون که در میان ملتى نهاده نشود، مسلم است که تمام گمراه خواهند شد. (33)» 

او راه علاج فساد حکومت قاجار و تمام سلسله هاى شاهى در ایران را تاسیس قانون و تبدیل حکومت مطلقه به حکومت مشروطه، معرفى مى کند و مى گوید: 

«از آن طرف هم قواى دولت چندین هزار ساله ایران به کلى رفته و ضعف و ناتوانى، سخت بر آن مستولى شده و علاجش خیلى مشکل گردیده، حالا باز هم مى توان فکرى کرد (و این فکر تمام سیاسیون است) که اصلاح ضعف و ناتوانى مذکور به تاسیس قانونى است که داده گردد و مساوات حقوقیه به تمام از هر صنف اتیان شود. (34)» 

او براى جامعه اسلامى تشکیل دارالشورى و مجلس مقننه را پیشنهاد مى کند و آن را در کنار دولت به عنوان حق طبیعى افراد ملت ارزیابى مى نماید و حتى آن را یکى از راه هاى علاج نظام سیاسى ایران در عصر قاجار مى شمارد، در این باره مى گوید: 

«تا به حکم محکم «و شاورهم فى الامر - و امرهم شورى بینهم» از روى حقیقت دارالشورا تاسیس ندهند، کار ایران درست نمى شود، (35)» 

و در جاى دیگر مى گوید: 

«عقیده من که الان نزد شما هستم (سال 1303 هجرى قمرى) این است که به وسیله تاسیس حکومت منتظمه و وضع قانون و تعمیم معارف و تشکیل مدارس، دفع این علل را از این بیمار بنماید، حالا که جان در ترقوه بیمار است، علاج همین است، (36)» 

او در برابر کسانى که شبهه مى کنند در اسلام قانون داریم و دیگر به مجلس قانون گذارى نیازى نیست، مى گوید: 

«قسم به ذات پاک حضرت احدیت که وضع قانون، هرگز منافى مذهب اسلام و آیین حضرت خیرالانام نبوده و نخواهد بود؛ بلکه به واسطه اجراى قانون و تاسیس دارالشورى، آیین حقه اسلام را ترقى صحیح پیدا مى شود و اهل اسلام به فوائدى مخصوصه نائل مى گردند و در انظار اجانب به بزرگى و عظمت زندگانى مى نمایند و از عوالم وحشت مى دهند. (37)» 

با مطالعه سخنان و نوشته هاى سید در مورد حکومت «مشروطه» و حکومت «رحیمه حکیمه» این سئوال به وجود مى آید که آیا سید جمال، نظام سیاسى مطلوب را در قالب حکومت مشروطه مجسم مى دید یا در قالب حکومت رحیمه حکیمه؟ آیا از دیدگاه سید، آن دو نوع حکومت یکى هستند یا آن که میان آنان تفاوت وجود دارد؟ 

به نظر مى رسد که در دیدگاه سید، میان حکومت مشروطه و رحیمه حکیمه تفاوتى وجود ندارد؛ زیرا در ابتداى مقاله (الحکومة الاستبدادیة» خود مى نویسد: 

«انسان حقیقى کسى است که بر او جز قانون حق که بر اساس قواعد عدالت بنا شده، حکومت نکند که حرکات او را محدود سازد تا به سعادت حقیقى برسد و لازم نشود که بر اوراق، از ماهیت حکومت مقیده بحث گردد و فوائد و ثمراتش تبیین گردد که فطرت انسانى، حکومت مقیده را مى خواهد و مردم را آگاه کنیم که آن، سبب خروج از زندگى حیوانى به سوى درجات کمال است و این که بار حکومت مطلقه را بر زمین بگذارند. (38)» 

از آن جا که نظام استبدادى داراى پیشینه تاریخى خیلى زیادى در مشرق زمین بود، جمال الدین ناامید بود از این که به زودى از مشرق زمین برچیده شود؛ بنابراین او شکل اصلاح شده و ایده آل همان نظام استبدادى را در قالب حکومت رحیمه حکیمه مى دید که نوعى حکومت مقیده نیز بود و متولیان آن را جمعى از دانشمندان و متخصصان تشکیل مى دادند که براى کنترل آنها لازم بود قانون بر جامعه حکومت کند و به وسیله نظام پارلمانى، قوانین به تصویب برسد، همان گونه که در حکومت مشروطه، ریاست شاه بر جامعه باقى مى ماند در حکومت رحیمه حکیمه نیز، حکومت یک نفر دانشمند بر جامعه بر قرار مى باشد و بنابراین از لحاظ محتوا میان حکومت مشروطه و رحیمه حکیمه تفاوتى وجود ندارد؛ از این رو مى توان گفت نظام سیاسى مورد نظر سید جمال الدین، حکومت رحیمه حکیمه - نخبگان و عالمان متعهد - مى باشد که در قالب حکومت مشروطه قابل تصور است. 


حکومت رحیمه حکیمه و مساله مشروعیت

مطلب دیگرى که لازم است یاد آورى شود، این است که مبناى مشروعیت نظام سیاسى از نظر سید جمال الدین چیست؟ چگونه حکومت رحیمه حکیمه مشروعیت دارد؟ آیامشروعیت آن از طرف غیب وماوراى طبیعت حاصل مى گردد یا به وسیله اراده مردم و انتخاب آنان به دست مى آید؟ مشروعیت نظام سیاسى در اندیشه فارابى به وسیله «وحى» و اتصال به عقل فعال تامین مى گردد، به تعبیربسیارى از فارابى شناسان، تلقى او از نظام سیاسى، همان تلقى از «امامت» در اسلام است که مشروعیت آن از غیب حاصل مى شود؛ ولى در اندیشه سید جمال چنین نیست، اگر حکومت رحیمه حکیمه را همان حکومت مشروطه بدانیم در آن صورت مشروعیت آن با آراى مردم قابل تامین است؛ ولى اگر آن دو را یکى ندانیم، پیداکردن مبناى مشروعیت براى نظام سیاسى وى کارى دشوار است وفهم مبانى ومبادى مشروعیت نظام سیاسى او مشکل خواهد بود. 


حکومت رحیمه حکیمه و مساله دموکراسى 

سید جمال الدین در دورانى زندگى مى کرد که مبانى و اصول حکومت دموکراسى در غرب پایه ریزى شده بود، او از مدل نظام استبدادى شرقى، نظام سلطنتى انگلیس و هم نظام جمهورى فرانسه را دیده بود، در برابر او هم نظام جمهورى قرار داشت و هم نظام استبدادى؛ بنابراین حکومت رحیمه حکیمه او چه نسبتى با دموکراسى پیدامى کند؟ چرا سید حکومت مورد نظر خود را در قالب جمهورى ارائه نکرد؟ 

به نظر مى رسد سید جمال الدین نظام جمهورى را خوب مى شناخت و با کارکردهاى آن آشنایى داشت؛ ولى از تحقق آن در مشرق زمین ناامید بوده است، چنان که در ابتداى مقاله «الحکومت الاستبدادیه» از آثار مخربى که نظام استبدادى در مشرق زمین بر جاى گذاشته است سخن مى گوید و اشاره مى کند که در نظام استبدادى، رفتارها برخواسته از تضادهاى طبیعى و شخصى و سوء تربیت حاکمان بوده و اخلاق، سجایا و قدرت تشخیص مردم نابود شده و جامعه در خرافات و اوهام فرو رفته است، به تعبیرى، جامعه دچار استبداد زدگى شده است که راه خروجى براى آن وجود ندارد، وى در این باره با صراحت مى گوید: 

«همه این اسباب مانع مى شود از این که قلم در دست یک نفر شرقى درباره حکومت جمهورى و بیان حقیقت و مزایاى سعادت دارندگان آن جارى گردد در حالى که شرقى ها شان شان از دیگران بالاتر است که تحت این نام داخل گردد، انسان حقیقى کسى است که بر او جز قانون حق که بر اساس قواعد عدالت بناشده حکومت نکند که حرکات او را محدود سازد تا به سعادت حقیقى برسد و لازم نشود که بر اوراق از ماهیت حکومت مقیده بحث گردد و فوائد و ثمراتش تبیین گردد که فطرت انسانى، حکومت مقیده را مى خواهد و مردم را آگاه کنیم که آن، سبب خروج از زندگى حیوانى به سوى درجات کمال است و این که بار حکومت مطلقه را بر زمین بگذارند. (39)» 

از جمله هاى سید چنین بر مى آید که او حکومت جمهورى را حکومت ایده ال خود مى دیده است؛ ولى از آن جا که از تحقق آن در مشرق زمین ناامید بود و هم چنین مى خواست که از حکومت مطلقه نیز رهایى یابد؛ بنابراین اندیشه خود را (حکومت رحیمه حکیمه) در قالب نظام استبدادى مقیده یا مشروطه پیشنهاد مى کند که در آن افراد متخصص و خبره حاکمیت پیدا مى کنند، این نوع حکومت به طور قطع به قانون متکى خواهد بود، حکومت مشروطه مى توانست مقصود سید را بر آورده سازد. 


حکومت رحیمه حکیمه ونخبه گرایى سید 

شاید بتوان ادعا کرد که سید، در ارائه طرح حکومت، رحیمه حکیمه فردى نخبه گرا بود و نوعى حکومت تکنوکرات را در جامعه مى پسندید تا حکومتى از نوع لیبرال دموکراسى؛ و مشى سیاسى و رفتارهاى او در طول عمرش براین ادعا گواه است، او تمام عمر خود را صرف مراوده و تماس با نخبگان، اعم از روشنفکران، حاکمان وعالمان دینى در جامعه کرد و به طور عمده با سه گروه از فعالان جریان هاى اجتماعى و سیاسى در ارتباط بود. 


الف) حاکمان 

سید جمال الدین همواره با گروه نخبگان دولتى، در تماس بود؛ البته سرانجام از این که عمر خود را صرف اصلاح حکومت ها و نخبگان دولتى کرده بود، اظهار پشیمانى مى کرد؛ چنان که در نامه اى به دوستان ایرانى خود متذکر شده است (40) ؛ گرچه توجه بسیار او به علما و روشنفکران اثر گذاشت. 


ب) عالمان 

سید جمال الدین با فراست دریافته بود مهم ترین گروه اجتماعى که در تحولات سیاسى جامعه ایران نقش فوق العاده دارد، علما هستند، یکى از نویسندگان در این باره مى گوید: 

«سید در سفر اول خود به اروپا که عروة الوثقى را انتشار مى داد، متوجه اهمیت نفوذ روحانیون براى انجام اصلاحات شده بود. (41)» 

نویسنده دیگر معتقد است که سید در شناخت افراد مؤثر روحانى مانند سید محمد طباطبائى که مى توانستند در تحولات آینده جامعه نقش داشته باشند، شامه تیزى داشت و تلاش مى کرد با آنان ارتباط داشته باشد، (42) به همین جهت سید جمال الدین با کمک سید على اکبر فال اسیرى توانست نامه تاریخى خود را به آیت الله میرزا حسن شیرازى در سامرا بفرستد و او نیز فتواى تحریم تنباکو را صادر کند که سبب لغو قرارداد استعمارى رژى گردید، (43) جنبش تنباکو در تاریخ ایران از اهمیت بسیارى برخوردار است؛ چنان که «کدى» مستشرق انگلیسى معتقد است جنبش تنباکو، مدل کوچک انقلاب مشروطیت ایران بود و جنبش از سه جهت اهمیت داشت: 


1 - اعتراض به امتیاز تنباکو، نخستین جنبش موفقیت آمیز مردم در تاریخ تازه ایران بود که به شکست دولت و پیروزى اعتراض کنندگان در مورد تقاضایشان براى الغاى همه جانبه امتیاز منجر شد. 


2 - این موفقیت، به مخالفان هوشیار دولت و تجاوزهاى خارجى جسارت بخشید تا آن جا که براى نخستین بار دریافتند مى توان حتى در موضوعى که پاى منافع قدرت هاى اروپایى وجود داشته باشد در برابر دولت نیز ایستاد. 


3 - این جنبش شامل نخستین اتحاد موفقیت آمیز میان علما، اصلاح طلبان متجدد و جماعت ناراضى ایران به ویژه تجار بود، اتحادى که مى بایست مجددا در اعتراض هاى بعدى ظاهر شود و در انقلاب مشروطیت به ثمر رسد، (44)» 

سید جمال الدین در حادثه تنباکو و تحریک مردم علیه نظام ناصر الدین شاه بر علما تاکید کرد اقدام هاى او به نتیجه رسید، آقاى محیط طباطبائى چنین نتیجه گرفته است که «داستان انحصار دخانیات پس از مدتى کشمکش بالاخره به نفع سید جمال الدین و موافق منظور او به پایان رسید (45)».


ج) روشنفکران 

گروه دیگرى که سید با آنان در تماس بود و به وسیله آنها افکار و عقاید خود را در لایه هاى مختلف جامعه ایران رواج مى داد، روشنفکران بودند، او هنگامى که به ایران مى آمد، معمولا در جلسه هاى سرى آنان شرکت و آنان را سازماندهى مى کرد، حاج محمد سیاح درباره نقش اودرتشکیل و سازماندهى نیروهاى آزادى خواه در تهران مى نویسد: 

«هنگامى که تعداد افراد در تهران به ده نفر رسید، سید پس از تجربه اخلاص این عده قلیل، در مقام آشنایى و ارتباط با آن اعضاى پراکنده انجمن معهود برآمده،،، مى فرمود: رجاء آن را دارم که این اتحاد و دوستى شما با حضرات، تفرقه کلمه و شق عصاى مسلمین را به اتحاد و یک رنگى مبدل نمایند و طرفین را به دوام اتصال مکاتبات وصیت فرمود، (46)» 

میرزا رضاى کرمانى یکى از نیروهایى بود که توانست استبداد ناصرى را درهم کوبد و ناصر الدین شاه را ترور کند، او پیرو و مرید سید جمال الدین بود، بنابر اعتقاد دولت قاجاریه، طراح و هدایت گر عملیات علیه ناصر الدین شاه، سید جمال بوده است و این را مى توان از بازجویى هاى میرزا رضاى کرمانى و هم چنین از تلاش دولت ایران براى بازداشت و محاکمه سید جمال الدین به دست آورد که تنها موفق شد رفقاى سید از جمله میرزا آقاخان کرمانى و میرزا احمد روحى را بازداشت و اعدام کند (47). 

سید جمال الدین این قدرت را داشت که هم زمان با هر دو گروه از علما و روشنفکران ارتباط برقرار کند و بر آنان اثر بگذارد و اندیشه هاى او نیز به گونه اى بود که براى هر دو گروه جاذبه داشت، یکى از صاحب نظران اندیشه هاى سیاسى عقیده دارد که در بازشناسى گروه هاى فعال جنبش مشروطیت، ظاهرا با دو گروه نخبگان مذهبى و ملى برخورد مى کنیم؛ ولى با دقت در آنها به گرایش بینابینى مى رسیم که نقش موثر و هدایت کننده در انقلاب مشروطیت داشته اند، این گروه بینابین هم در میان علما و هم در میان روشنفکران حضور داشتند، اگر ریشه هاى تاریخى و اجتماعى این گروه را بررسى کنیم به سید جمال الدین اسد آبادى مى رسیم، وى در این مورد تصریح مى کند که: 

«به نظر راقم این سطور، گرایش و جناح سید جمال الدین با همین گروه بینابینى که جاى پاى محکمى داشته، قابل بررسى است و به نظر مى رسد سید جمال الدین را مى توان بالاتر و به عنوان ریشه تاریخى این گروه اجتماعى دانست (48)». 

بنابر عقیده مذکور، اندیشه هاى سید جمال الدین توانست از میان علما و روشنفکران طرف دارانى به وجود آورد که نقش بسیار برجسته اى در انقلاب مشروطیت داشتند؛ زیرا نوع نگاه و اندیشه سید جمال الدین به مسائل سیاسى و دین اسلام از این هت براى متجددان جاذبه داشت که خواهان تغییر عمیق در عادات فرهنگى، مفاسد اجتماعى، انحرافات و خرافات بود و مردم را به آموختن علوم جدید، صنعت و تکنولوژى دعوت مى کرد و علت عقب ماندگى شرق را در دورى از علم و استبداد داخلى مى دید و نیز از آن جهت علما و متدینان را جذب مى کرد که بر اصول اسلام، تقویت دین و عمل به قرآن تاکید داشت، بر خلاف برخى از روشنفکران که زمان دین را به سر آمده تلقى مى کردند، او به عمل به دین و همگامى دین با پیشرفت هاى بشرى توصیه داشت و هیچ گونه بین علم و دین منافاتى نمى دید، در نگاه سید جمال الدین، متدینان مى توانستند با کاروان پیشرفت جهانى همراه شوند. 

سید در اواخر عمر متوجه شد که در طول فعالیت هاى سیاسى وعلمى اش مردم را فراموش کرده است، نامه اى که از زندان ترکیه ارسال کرده است، - که در پایان ذکر مى شود گویایى از زوایاى تاریک عمر سید مى باشد.


جایگاه حکومت رحیمه حکیمه در جنبش مشروطیت

تا این جا اندیشه سیاسى سید جمال الدین در باره حکومت مطلوب به صورت گذرا بررسى شد و اکنون جا دارد نشان داده شود که چگونه اندیشه هاى سیاسى او براى نسل تحصیل کرده جذابیت داشت و آنان را به مشارکت در جنبش مشروطیت تشویق مى کرد؟ 

مردم ایران در دوران استبداد ناصرالدین شاه از وضعیت سیاسى و اجتماعى جامعه به شدت مضطرب و ناراحت و نسبت به بهبود اوضاع ناامید بودند، دستگاه هیئت حاکمه را صالح و قابل اصلاح نمى دیدند و هر روز شاهد حضور بیشتر دشمنان ایران، مانند انگلس و روسیه بودند؛ از این رو مردم و نیروهاى فکرى و فرهنگى جامعه به دنبال دیدگاه هایى بودند که آنان را در این وضعیت راهنمایى و هدایت کند؛ راه گشاى آنان در رهایى از این وضعیت باشد؛ آنان را در درک درست از نظام سیاسى آینده یارى رساند و آن نظام را با دیدگاه هاى دین اسلام مقایسه کرده و در صورت تطبیق در جامعه پیاده کند؛ بدین جهت گروه هاى فعال اجتماعى وسیاسى احساس کردند که اندیشه هاى سیاسى سید جمال الدین اسدآبادى در مورد حکومت وسیاست، توان پاسخ گویى به نیازهاى زمان آنان را دارد و مى توانند بااستفاده از آن، طرح حکومت آینده ایران را بر اساس مدل «نخبگان» سید طراحى و ارائه کنند، 

سید جمال الدین در دوران حیات خود، شاهد انقلاب مشروطیت در ایران نبود؛ ولى با تحلیل و بررسى هایى که در اندیشه هاى سیاسى - اجتماعى او شد و همان گونه که از مدارک و شواهد تاریخى نیز استفاده گردید، وى در شکل گیرى زمینه هاى فکرى و مقدماتى جنبش مشروطیت نقش اساسى داشته است، وى از آن جهت در جنبش مشروطیت نقش داشت که اندیشه هاى او درباره پدیده هاى سیاسى وفرهنگى پویا و بود، آزادى خواهان براى شکل گیرى جنبش اجتماعى به دیدگاه سید نیاز مبرم داشتند، او با مسافرت ها، مذاکرات ونامه هاى شورانگیزش آنان را در پیدایش جنبش مشروطیت کمک زیادى کرد، آنان مى توانستند دیدگاه هاى سید جمال الدین را در لایه هاى مختلف اجتماعى جارى سازند. 

عده اى او را یگانه رهبر و بیدارگر مشرق زمین و عامل اصلى در پیدایش مشروطیت معرفى کرده اند که مبالغه آمیز به نظر مى رسد؛ ولى در جریان مشروطیت، افراد موثر و گروه هاى فعال اجتماعى زیادى حضور داشتند که از افکار سید جمال الدین متاثر بودند و در ایجاد جنبش مشروطیت، نقش اساسى داشتند. 

استاد شهید مطهرى، سید جمال الدین را بنیان گذار نهضت هاى اصلاحى در جهان اسلام معرفى مى کند و مى گوید: 

«بدون تردید، سلسله جنبان نهضت هاى اصلاحى اخیر، سید جمال الدین اسدآبادى معروف به افغانى است، او بود که بیدار سازى را در کشورهاى اسلامى آغاز کرد، دردهاى اجتماعى مسلمین را با واقع بینى خاص بازگو نمود، راه اصلاح و چاره جویى را نشان داد. (49)» 

استاد مطهرى دو ویژگى برجسته سید جمال الدین را برمى شمارد: یکى تفاوتى که او بین عالمان شیعه و سنى در وابستگى به دولت ها و استقلال فکرى و عملى از آنان قائل بود و دیگرى، عنصر تجدد گرایى است که او به علوم و فنون جدید توجه داشت؛ ولى دچار خطر افراط گرایى در آن نیز نشده بود. 

کسانى که ژرف اندیشانه به دیدگاه هاى علمى سید جمال الدین اسد آبادى توجه کرده اند، متوجه زیاده روى هایى شده اند که یکى از آنها، توجه بیش از اندازه وى به نخبگان و دورى از مردم است، اگر از اشکال ها و انتقادهایى که بر او وارد است بگذریم وبخواهیم به صورت ملموس از اندیشه ها و عملکردهاى وى نتیجه گیرى و اندیشه هاى علمى - سیاسى اش را خلاصه کنیم در مى یابیم که او سه هدف را دنبال مى کرد: 

1، پیراستن عقیده مسلمانان از خرافات و بدعت ها و بازگشت به اسلام اصیل و اصول اولیه؛ 

2، وحدت و همبستگى مسلمانان در برابر خطر سلطه فرهنگى و سیاسى غرب؛ 

3، هماهنگ کردن تعالیم و رهنمودهاى دینى با عقل و مقتضیات زمان. 

او براى رسیدن به اهداف خود، دیدگاه منسجم و منطقى ارائه داد که مى توان به عنوان ایدئولوژى فعال و پویا نام برد، وى دیدگاه هاى خود را به وسیله مذاکرات، خطابه هاى شفاهى، مجله ها و روزنامه ها به دیگران مى رساند. 


نتیجه 

در این نوشته، اندیشه هاى سیاسى سید جمال الدین، مطالعه و بررسى شد و بر اساس مقاله «الحکومة الاستبدادیة» این نتیجه به دست مى آید که سید مى کوشید نظام سیاسى جامعه را بر اساس حکومت «رحیمه حکیمه» پایه ریزى کند، او حکومت رحیمه حکیمه را در برابر حکومت هاى «ظالمه، قاسیه، رحیمه جاهله و رحیمه افینیه» قرار داده است، اندیشه سید از پیشینه تاریخى نیز برخوردار است؛ زیرا پیش از او «ابونصر فارابى» اندیشه مدینه فاضله را در برابر مدینه هاى «جاهله، فاسقه و ضاله» مطرح کرده بود؛ با این تفاوت که سید جمال، ادبیات آن را تغییر داد و از حالت آرمانى خارج کرده و عینى تر و ملموس تر نمود، او هم چنین، اندیشه فارابى را که قالب تمدنى داشت در قالب نظام استبدادى بیان نمود، او در بر خى از نوشته ها و مقاله هاى خود از حکومت جمهورى به نیکى یاد مى کند؛ ولى تحقق آن را در مشرق زمین زود هنگام مى داند و از این رو اندیشه خود را در قالب حکومت رحیمه حکیمه بیان مى کند. 

اندیشه سیاسى سید جمال، مشکلات زیادى به همراه دارد، از جمله این که با شکل استبدادى نمى توان حکومت مردمى به وجود آورد و هم چنین مساله مشروعیت حکومت رحیمه حکیمه نیز مطرح است که چگونه تامین مى گردد؟ دیگر این که این نوع کومت با حکومت دموکراسى چه نسبتى پیدا مى کند؟ و مشکلات دیگر که در برابر اندیشه وى وجود دارد. 

اندیشه سیاسى وى در فضاى استبدادى گذشته - نسبت به زمان فعلى - بیشتر معنا و مفهوم پیدا مى کند؛ از این رو جذابیتى که در آن زمان داشت، اکنون دارا نیست، در پایان مناسب است آخرین نامه اى که سید جمال الدین براى هم مسلک خود در ایران، از زندان ترکیه فرستاده بود، براى یادآورى و نتیجه گیرى از دوران عمر سیاسى او را ذکر کنیم. 

ناظم الاسلام کرمانى نامه را این گونه منعکس مى کند: (50) 


از زندان بابعالى - اسلامبول 

به هم مسلک هاى ایرانى 

دوست عزیز من، در موقعى که این نامه را به دوست عزیز خود مى نویسم که در محبس محبوس و از ملاقات دوستان خود محرومم، نه انتظار نجات دارم و نه امید حیات، نه از گرفتارى متالم و نه از کشته شده متوحش، خوشم بر این حبس و خوشم بر این کشته شدن، حبسم براى آزادى نوع؛ کشته مى شوم براى زندگى قوم؛ ولى افسوس مى خورم از این که کشته هاى خود را ندرویدم، به آرزویى که داشتم کاملا نائل نگردیدم. 

شمشیر شقاوت نگذاشت بیدارى ملل مشرق را ببینیم، دست جهالت فرصت نداد صداى آزادى را از حلقوم امم مشرق بشنوم، اى کاش! من تمام تخم افکار خود را در مزرعه مستعد افکار ملت کاشته بودم، چه خوش بود تخم هاى بارور و مفید خود را در زمین شوره زار سلطنت فاسد نمى نمودم، آن چه در آن مزرعه کاشتم به نمو رسید، هرچه در این زمین کویر غرس نمودم، فاسد گردید، در این مدت، هیچ یک از تکالیف خیرخواهانه من به گوش سلاطین مشرق فرو نرفت، همه را شهوت و جهالت مانع از قبول گشت، امیدوارى ها به ایرانم بود، اجر زحماتم را به فراش غضب حواله کردند، با هزاران وعده و وعید به ترکیا احضارم کردند، این نوع مغلول و مقهور نمودند؛ غافل از این که انعدام صاحب نیت، اسباب انعدام نیت نمى شود، صفحه روزگار حرف حق را ضبط مى کند.

بارى من از دوست گرامى خود خواهشمندم این آخرین نامه را به نظر دوستان عزیز و هم مسلک هاى ایرانى من برسانید و زبانى به آنها بگویید: شما که میوه رسیده ایران هستید و براى بیدارى ایرانى، دامن همت به کمر زده اند از حبس و قتال نترسید، از جهالت ایرانى خسته نشوید، از حرکات مذبوحانه سلاطین متوحش نگردید، با نهایت سرعت بکوشید، با کمال چالاکى کوشش کنید، طبیعت به شما یار است و خالق طبیعت مددکار، سیل تجدد به سرعت به طرف مشرق جارى است، بنیاد حکومت مطلقه منعدم شدنى است، شماها تا مى توانید در خرابى اساس حکومت مطلقه بکوشید، نه به قلع و قمع اشخاص، شما تا قوه دارید در نسخ عاداتى که میانه سعادت و ایرانى سد سدید گردیده، کوشش نمایید، نه در نیستى صاحبان عادات، هرگاه بخواهید اشخاص مانع شوید، وقت شما تلف مى گردد، اگر بخواهید به صاحب عادت سعى کنید باز آن عادت، دیگران را بر خود جلب مى کند، سعى کنید موانعى را که میانه الفت شما و سایر ملل واقع شده رفع نمایید، گول عوام فریبان را نخورید. 

جمال الدین حسینى 


کتاب نامه 

1، حائرى، عبدالهادى؛ تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق؛ چ 3، تهران: امیر کبیر، 1381، 

2، حسینى، سید جمال الدین؛ تاریخ اجمالى ایران و تتمة البیان فى تاریخ الافغان؛ چ 1؛ تهران: انتشارات شروق، 1379، 

3، خسروشاهى، هادى؛ الرسائل و المقالات؛ رساله «الحکومة الاستبدادیه»، سیدجمال الدین حسینى؛ چ 4، تهران: قبله شروق، 1379، 

5، داورى اردکانى، رضا؛ فارابى مؤسس فلسفه اسلامى؛ چ 2، تهران: انجمن فلسفه، 2536 شاهنشاهى، 

6، طباطبائى، محمد محیط؛ نقش سید جمال اسد آبادى در بیدارى مشرق زمین؛ چ 1، قم: دار التبلیغ اسلامى، 1352، 

7، عنایت، حمید؛ سیرى در اندیشه سیاسى عرب؛ چ 5، تهران : امیر کبیر، 1376، 

8، غبار، غلام محمد؛ افغانستان در مسیر تاریخ؛ چ 2، قم: پیام مهاجر، 1359، 

9، فارابى، محمد ابونصر؛ سیاستنامه؛ ترجمه سید جعفر سجادى؛ چ 3، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، سال 1371، 

10، کدى، نیکى کدى؛ تحریم تنباکو؛ ترجمه شاهرخ حقیقى؛ چ 2، تهران: امیرکبیر، 1358،، 

11، کرمانى، ناظم الاسلام؛ تاریخ بیدارى ایرانیان؛ چ 5، تهران : نشر پیکان، 1376، 

12، مطهرى، مرتضى؛ نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر؛ چ 6، تهران: انتشارات صدرا، 1365 ش، 

13، ناظرزاده کرمانى، فرناز؛ فلسفه سیاسى فارابى؛ چ 1، تهران: دانشگاه الزهرا، 1376، 

14، نجفى، موسى؛ اندیشه دینى و سکولاریسم در حوزه معرفت سیاسى و غرب شناسى؛ چ 1، تهران: پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1375، 

15، نجفى، موسى؛ تعامل دیانت و سیاست در ایران؛ چ 1، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1378، 

16، واثقى، صدر؛ سید جمال الدین حسینى، پایه گذار نهضت اسلامى؛ چ 2، تهران: انتشارات پیام، 1335، 


پى نوشت: 

1) غلام محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ص 593، 

2) ر، ک: صدر واثقى؛ سید جمال الدین حسینى، پایه گذار نهضت اسلامى، ص 54، 

3) حمید عنایت، سیرى در اندیشه سیاسى عرب، ص 83، 

4) همان، ص 83، 

5) محمد محیط طباطبائى، نقش سید جمال اسد آبادى در بیدارى مشرق زمین، ص 134، 

6) برخى، مانند آقاى موثقى با نگاه اصلاح گرایانه در کتاب «سید جمال الدین بیدارگر مشرق زمین» و بعضى، مانند آقاى کریم مجتهدى و مدد پور با نگاهى فلسفى در کتاب هاى «سید جمال الدین و سیر تفکر جدید» و «مجموعه تاریخ معاصر ومبانى آن» و عده اى با ثبت وقایع تاریخى، مانند ناظم الا سلام کرمانى در کتاب «تاریخ بیدارى ایرانیان» در مورد سید جمال الدین تحقیق کرده اند، 

7) یکى از دوران هاى پرفروغ عمر سید، حضور او در تحولات سیاسى - فرهنگى ایران و تلاش او در آگاهانیدن ایرانیان به ویژه گروه هاى تحصیل کرده، علما، روشنفکران و توده هاى اجتماعى مردم از ستم دستگاه شاهى، تجاوز و غارت منابع طبیعى ایران بوسیله بیگانگان و وضعیت نابسامان سیاسى ایران بوده است، یکى از نویسندگان در باره نقش سید جمال الدین نوشته است: «کارنامه زندگى سید در ایران، شاید درخشان ترین فصل داستان مجاهده او در راه آزادى ملت هاى اسلامى باشد؛ زیرا در قرن سیزدهم هجرى، کمتر کشور اسلامى هم چون ایران در گمراهى و بى خبرى سیاسى به سر مى برد، اگر میزان تاثیر یکایک رهبران سیاسى و فکرى ایران آن روزگار را در بیدارى مردم با هم بسنجیم، بى گمان سید جمال الدین بیش از هر رهبر دیگر در این بیدارى مؤثر بوده است» (حمید عنایت، همان ص 112)، چنان که مدیر روزنامه حبل المتین در خلال جنبش مشروطیت؛ مقاله سید را در باره این که «چرا اسلام ضعیف شد؟» را چاپ کرد و در دنباله همین مقاله پیروزى هاى علما و ملت ایران را در انقلاب مشروطیت از اثرهاى سخنان تشویق آمیز وپندهاى مؤثر افغانى دانسته و نوشته است: «اقدام علمااعلام (کثرالله امثالهم) معلوم نمود که که خداوند تا چه درجه تفضل در حق مسلمانان دارد و به همان طور که فیلسوف (افعانى) فرموده حرکت مسلمانان ایران (تحت رهبرى علما) عقول تمام دانایان را متحیر ساخت»، (عبدالهادى حائرى، تشیع و مشوطیت، به نقل از روز نامه حبل المتین، سال 1381، ص 98، 

8) الرسائل والمقالات، به کوشش سید هادى خسرو شاهى، ص 55 - 67، رساله «الحکومة الاستبدادیه» سیدجمال الدین الحسینى، 

9) همان، 

10) همان، ص 55، 

11) همان، ص 56، 

12) همان، ص 57 - 58، 

13) همان، ص 59 - 60، 

14) همان، ص 61 - 62، 

15) همان، ص 64، 

16) سید جمال الدین الحسینى، تاریخ اجمال ایران و تتمة البیان فى تاریخ الافغان، ص 25، 

17) الرسائل و المقالات، به کوشش سید هادى خسرو شاهى، ص 55 و 56، رساله «الحکومة الاستبدادیه» سید جمال الدین حسینى، 

18) سید جمال الدین حسینى، تاریخ اجمالى ایران و تتمة البیان فى تاریخ الافغان، ص 36، 

19) همان، ص 100، 

20) همان، ص 25، 

21) رضا داورى اردکانى، فارابى مؤسس فلسفه اسلامى، ص، 

22) این کتاب راآقاى سید جعفر سجادى از عربى که به نام «آراء مدینة الفاضله» بود به فارسى باز گردانده است، 

23) محمد ابونصر فارابى، سیاستنامه، ص 237، 

24) همان، ص 247، 

25) رضا داورى، همان، ص 30، 

26) همان، ص 252، 

27) فرناز ناظرزاده کرمانى، فلسفه سیاسى فارابى، ص 188، 

28) فارابى، همان، ص 255، 

29) همان، ص 256 - 275، 

30) همان، ص 276، 

31) همان، ص 276، 

32) رضا داورى، همان، 

33) سید جمال الدین الحسینى، تاریخ اجمال ایران و تتمة البیان فى تاریخ الافغان، ص 27، 

34) همان، ص 27 - 28، 

35) همان، ص 28، 

36) همان، ص 101، 

37) رضا داورى، فارابى مؤسس فلسفه اسلامى، ص 39، 

38) الرسائل والمقالات به کوشش هادى خسروشاهى، ص 55 - 67، رساله «الحکومة الاستبدادیه»، سید جمال الدین اسدآبادى، 

39) الرسائل والمقالات، همان، 

40) این نامه را در پایان مى آوریم، 

41) محمد محیط طباطبائى، نقش سید جمال الدین مرد بیدارساز مشرق زمین، ص 39، 

42) عبد الهادى حائرى، تشیع و مشروطیت، ص 97، 

43) در این که آیا نامه سید جمال الدین بر میرزاى شیرازى در صدور فتواى تحریم مؤثر بوده یا نه جاى تحقیق و تامل بیشترى وجود دارد، براى اطلاع بیشتر از این موضوع ر، ک: موسى نجفى، تعامل دیانت و سیاست در ایران، ص 13 – 18، 

44) نیکى کدى، تحریم تنباکو، ص 1، 

45) محمد محیط طباطبائى، همان، ص 32، 

46) صدر واثقى، سید جمال الدین اسد آبادى پایه گذار نهضت هاى اسلامى، به نقل از گفتار خوش یارقلى، ص 141، 

47) ناظم الاسلام کرمانى، تاریخ بیدارى ایرانیان، ص 80 - 90، 

48) موسى نجفى، اندیشه دینى و سکولاریسم در حوزه معرفت سیاسى و غربشناسى، ص 63، 

49) مرتضى مطهرى، نهضتهاى صد ساله اخیر، ص 14، 

50) ناظم الاسلام کرمانى، تاریخ بیدارى ایرانیان، ص 87 - 88،