تلاش سرمایههای جهان وطنی برای راهیابی به ایران در دوران مشروطه
بحران مالی، دولت ایران را از پای افكنده بود، وقتی روس و انگلیس آشكارا شرایطی را برای استقراض تعیین كردند كه در حكم شروط استعماری بود، ایران تلاش كرد تا شاید از منابع خصوصی پول فراهم آورد. در دسامبر 1909 سر جورج باركلی وزیرمختار بریتانیا در تهران اطلاع داد دو تن به نامهای جوزف وولف و مستر آسبرن وارد ایران شدهاند. معلوم شد وولف به منظور مسائل مالی، با ایران وارد مذاكره شده و پیشنهاد كرده است وامی به دولت ایران اعطا كند، مشروط بر آنكه وثیقه آن سهام ایران در شركت نفت انگلیس و ایران باشد. این تقاضا فوقالعاده مهم بود: در آن زمان یك شركت بزرگ چشم طمع به سهام نفت ایران دوخته بود و آن هم كمپانی رویال داچ شل بود. در حقیقت سرمایهداران یهودی وقت را غنیمت شمرده و برای مشاركت در شركت نفت انگلیس و ایران به تكاپو افتاده بودند.
موضوع وقتی اهمیت زایدالوصفی یافت كه وولف به شركت ساموئل و شركا در لندن تلگراف كرد تا برای پرداخت وام به دولت ایران اقدام كند. خاندان ساموئل در زمره نامدارترین صهیونیستهای انگلیس بودند كه سهمی عظیم در كمپانی شل و شركت نفت باكو داشتند. ساموئل و شریكش والتر لوی كه در بسیاری از ممالك آسیایی دارای منافعی سرشار بودند، میخواستند ابتدا از سرمایهگذاری خود مطمئن شود. برای این منظور تلاش كرد تا حمایت دولت انگلیس را جلب كنند. ساموئل كه در زمره بزرگترین سهامداران سندیكای بینالمللی شرقی - مؤسسه عظیم مالی که در کشورهای شرق سرمایهگذاری میکرد و سهامداران آن يهودي بودند- به حساب میآمد با وزارت خارجه بریتانیا وارد گفتگو شد. نزاعی عجیب بین دیپلماتها و سرمایهداران در گرفت. سر ادوارد گری به محض اطلاع از قضیه، از نیكولسون خواست موضوع تلاش یهودیان برای پرداخت وام به ایران را در نزد روسها علنی كند و بخواهد دولتین یك زبان ایران را از گرفتن آن وام منع كنند. باركلی برای حفظ منافع دولتش كه عمدهترین آن شركت نفت بود، مقامات كشور را از عواقب معامله با وولف و شرکایش آگاه كرد و قاطعانه گفت دولت انگلیس نمیتواند بپذیرد كه ایران منابعش را در ازای دریافت وام از مؤسسات خصوصی به گرو گذارد.
وزیر امور خارجه انگلیس، ساموئل را آگاه كرد كه دولتین در مورد اعطای وام از طرف او به ایران مخالف هستند. اما وولف اطلاع داد دو گروه مالی آماده شدهاند كه علیرغم میل وزارت خارجه انگلیس در قالب شركت بازرگانی به اوضاع مالی ایران كمك كنند. در مقابل دولتین روس و انگلیس، ایران را تهدید كردند اگر از منابع خصوصی وام تهیه كند، آنها هر عملی را برای حفاظت از منافع خود لازم و ضروری خواهند شمرد. نواب وزیر وقت امور خارجه ایران كه طرفدار اخذ وام از منابع خصوصی بود و از استقراض دولت ایران از يهوديان حمایت میكرد، استدلال نمود تصمیم دولتین مغایر با استقلال و آزادی ايران است كه در پرتو مشروطه به دست آمده است. روس و انگلیس روز بعد یادداشت وزیر خارجه را برگرداندند، یعنی حتی ادعای او را در مورد استقلال ایران نادیده گرفتند. بالاخره وولف و شركا در برابر دولتین ناموفق ماندند و ناكام به لندن مراجعت كردند.
متعاقب اين امر اولتیماتوم انگلیس برای لشکرکشی به جنوب ایران باعث استعفای نواب از وزارت امور خارجه شد. حسینقلیخان نواب، پیش از استعفایی كه به قول نورمن، معاون وزارت خارجه انگلیس، ضایعهای جبرانناپذیر بود، دست به مهمترین اقدام دوره وزارت خود زد. در اواخر دسامبر 1910 وی به علیقلیخان نبیلالدوله كاردار سفارت ایران در واشنگتن دستور داد تا با مقامات آمريكایی به منظور استخدام عدهای مستشار برای خزانهداری ایران گفتگو كند. وزیر خارجه آمريكا فیلندر چیس ناكس با انگلیسیها مشورت كرد و آنها مخالفتی ابراز نكردند. با این وصف دولت آمريكا خود را از مذاكراتی كه درباره شرایط استخدام مستشاران در جریان بود كنار كشید.
میدانیم مستشاری كه به ایران اعزام شد مورگان شوستر بود كه با نمایندگان كمپانی سلیگمن روابط صمیمانهای داشت. نمایندگان كمپانی سليگمن در قلهك اقامت داشتند و شوستر را به میهمانی شام دعوت میكردند. در برخی از جلسات اينها باركلی و پاكلوسكی وزرای مختار انگلیس و روسیه هم حضور مییافتند. در يكي از آن جلسات سخن از چهار میلیون لیره قرضه به ميان آمد كه قرار بود سلیگمن به ایران پرداخت كند. شوستر حتی وقتی سخن از ناامنی راههای جنوب به میان آمد گله كرد كه چرا سفارت انگلیس نمیگذارد استوكس با او همكاری كند و اینكه چرا انگلیس با روسیه عليه او همداستان است. وی ادامه داد با توجه به اینكه سیاستهای روس و انگلیس خلاف ترقی ایران است، اگر در بخش غربی ایران امتیازاتی به دولت آلمان داده شود، بسیار مناسب خواهد بود. باركلی از این كنایه مرعوب و در عین حال خشمگین شد، به گونهای كه شوستر سخن خود را تغییر داد و بحث را مسكوت گذاشت. شوستر حامی منافع سرمایههای فراملیتی در ایران بود و در این راستا حتی از تهدید انگلیس ابایی نداشت.
مه 1910 كمپانی برادران سلیگمن به وزارت خارجه انگلستان اطلاع داد حاضر به اعطای وامی به دولت ایران است. تنها چیزی كه آنها انتظار داشتند این بود كه دولت انگلیس از آنها حمایت كند. از سوی دولت بریتانیا اطلاع داده شد هیچ قراردادی اگر موافقت روسیه را در پی نداشته باشد، مورد تصویب قرار نخواهد گرفت. در اكتبر آن سال دولت ایران رسماً از برادران سلیگمن تقاضای 000/200/1 لیره وام كرد. سلیگمن هم مثل وولف و ساموئل با دیپلماسی پیچیدهای مواجه شد كه قصد داشت با حفظ رضایت روسیه منافع بریتانیا را در منطقه حفظ كند.
بانك شاهنشاهی قبل از این آزمون خود را داده بود و در حقیقت ابزار اجرایی سیاست دولت انگلیس تلقی میشد، پس خطر كردن در سیاست خارجی بیفایده بود. اعطای وام توسط بانك، هم مانع از سوءظن روسها میشد و هم اینكه باعث پیشرفت دیپلماسی انگلیس در ایران میگردید. بنابراين، در 8 مه 1911 از طریق بانك شاهی وامی به ارزش 000/250/1 لیره با بهره 5 درصد در اختیار ایران قرار دادند و گمركهای ایران وثیقه آن وام آن شد.
برخلاف تصور رایج، روابط شوستر و سفارت روسیه خیلی هم نامناسب نبود. مثلاً وقتی شوستر میخواست از كمپانی سلیگمن چهار میلیون لیره وام دریافت كند، وزیرمختار روسیه را در جریان امر قرار داد و رونوشت تقاضای خود را از كمپانی مزبور برای او ارسال كرد و خواستار همراهی دولت روسیه و نفوذ شخصی پاكلوسكی وزیرمختار روسیه برای انجام این امر شد. در مسئله استخدام استوكس هم وزیرمختار روسیه در جریان قرار گرفته بود. شوستر ضمن ارسال يك نامه یادآوری كرد هر روز که در اعلام نتیجه مذاكرات دولت روسیه در این زمینه تعویق انجام گیرد، كار او مشكلتر میشود. پاكلوسكی سه روز بعد پاسخ داد هنوز در موضوع استخدام استوكس خبری از دولت متبوع خود دریافت نكرده است. اعلام شد شاید علت، خارج شدن امپراتور از پایتخت باشد. شوستر میخواست استوكس را استخدام كند، به طوری كه با منافع دولتین در مناطق نفوذشان منافات نداشته باشد، لیكن روسیه در نهایت با این موضوع مخالفت ورزید.
حتی پس از اینكه شوستر از تهران خارج شد، نه روز پس از عاشورای خونین تبریز، پاكلوسكی این نامه را برای او ارسال كرد:
دهم ژانویه 1912 (مطابق نوزدهم محرم 1330)، شخصی است. مستر شوستر عزیزم، از مراسله مهربانانهای كه خیلی مؤثر واقع شد كمال تشكر حاصل گشت... همواره از تجدید ملاقات شخصی بسیار پسندیده و دلنشین شما در آینده مسرور خواهم بود... با تقدیم بهترین آرزوی خوشی سفر شما مستر شوستر عزیزم، دوست بسیار صادق شما.
پس از شكست روسيه از ژاپن، سياست انگلستان جلوگيري از تضعيف بيشتر روسيه و تقويت آن كشور در برابر خطر آلمان بود.
معاهده 1907 روسیه و انگلیس در چهارچوب این استراتژی تحقق پذیرفت. سر ادوارد گری كه مبتكر اتحاد با روسیه علیه آلمان بود، امیدوار بود به وسیله انعقاد معاهده مزبور، جانشینی لایق برای لرد لنسدوان باشد كه به همین استراتژی اعتقاد داشت. این معاهده تا حدی تنازع دو قدرت را در ایران حل كرد. زمانی كه اتحاد مثلث در شرف انجام بود، آلمانیها بهتر درك كردند ریشه این همه جوش و خروش انگلیسیها با آنها مرتبط است، یعنی سیاست اروپایی انگلیس حل مسئله آلمان بود. آلمان بیشتر در عثمانی تكاپو میكرد و هدف عمدهاش به دست آوردن امتیاز راهآهن بود. درست در اوج تكاپوی این كشور در آسیا، امپراتور روس در پوتسدام با امپراتور آلمان دیدار كرد و نتیجه آن هم معاهده پوتسدام بود. در دوازدهم محرم 1329 مطابق با چهاردهم ژانویه 1911 بارون مارشال فون بیبرشتاین دیپلمات باهوش آلمانی مقیم استانبول اعلام كرد معاهده روس و آلمان صرفاً مربوط به كشیدن راهآهن ایران و اتصال آن به راهآهن عثمانی است. طبق عهدنامه مزبور دو دولت از اتحاد با هر قدرت ثالثي كه قصد آغاز جنگ عليه دیگری را داشت، اجتناب میورزیدند. آلمان پذیرفت ایالات شمالی ایران حوزه نفوذ روسیه است و روسیه حق دارد در آن منطقه راهآهن احداث كند. قرار شد سرمایه آلمانی در شمال ایران جنبه حمایت از روش سیاسی روسیه در ایران داشته باشد. اتصال تهران به خانقین در سرحد عثمانی نيز بايد با سرمایه مشترك و نظارت روسیه انجام میگرفت.
از طرفی روسیه منافع تجاری آلمان را در منطقه نفوذ خود به رسمیت میشناخت و حمایت سیاسی خود را از احداث راهآهن بغداد به خانقين اعلام نمود. امتیاز احداث راهآهن از بغداد تا خانقین و از آنجا به تهران در انحصار دولت آلمان بود و روسها وعده دادند، این خطوط به راهآهن شمال كه توسط آنها احداث خواهد شد، متصل گردد.
سرمایهداران متنفذ روسیه تلاش كردند یك شركت بینالمللی برای احداث خطوط راهآهن ایران به وجود آورند. این راه باید از قفقاز تا بلوچستان ایران امتداد مييافت. قرار بود سرمایه این شركت از روسیه، فرانسه، انگلیس و سایر كشورها تأمین شود. احتمال داشت از آلمانها هم برای مشاركت در این طرح دعوت به عمل آورند. قرار شد یك هيأت مدیره تشكیل شود تا ابتدا امتیاز مربوطه را از ایران اخذ كنند و سپس شركت بینالمللی را تأسیس نمایند. اگر این راه احداث میشد طول مدت مسافرت از لندن به بمبئی، به یك هفته كاهش مییافت.
راهآهن جدید از باكو آغاز میگردید و از آنجا به رشت، تهران، كرمان، بلوچستان و نوشكی منتهی میشد. خطوطی كه در مناطق تحت نفوذ روس و انگلیس بود، زیر نظارت همان دولتها قرار میگرفت. راهآهن سراسري توسط شركت بینالمللی احداث میشد و زیر نظر همان شركت قرار ميگرفت. طول خط راهآهن در ایران حدود یكهزاروصد مایل میشد و تمام مسیر لندن- بمبئی 5700 مایل تخمین زده میشد. خرج سفر از طریق این خط 20 درصد کمتر از راههای دیگر بود. این راه سریعترین و كوتاهترین راه انتقال كالاهاي تجاري از لندن به بمبئی بود، پس بسیار سودآور تشخیص داده میشد. یكی از وكلای دومای روسیه كه «برای تحصیل مساعدت و همراهی فرق مالیه انگلیس در مسئله كشیدن راهآهن قفقاز از داخل ایران به بلوچستان، [و سپس] مسافرت به لندن نموده بود»، در مراجعت نسبت به مساعدتهای انگلیسیها ابراز رضایت كرد.
اما در مقام عمل طرح احداث راهآهن ایران با مشكلات زیادی مواجه بود و پیشبینی میشد هرگز عملی نخواهد گردید. فرانسه از مشاركت در این طرح سر باز زد، زیرا برای خود منفعتی نمیدید. سرمایهداران فرانسوی حاضر به خطر كردن در این منطقه خاص نبودند و به روسیه اعتماد نداشتند. در لندن هم طرح روسیه با عدم استقبال مواجه گرديد. پنداشته میشد راهآهن ایران به جای منفعت برای انگلیس و هند، به موقعیت بريتانيا در هندوستان صدمه خواهد زد. به دلیل خودداري انگلیس و فرانسه از همكاري، طرح روسیه با شكست مواجه شد، زیرا روسيه نمیتوانست با منابع و وسایل خود به این اقدام مبادرت ورزد. از نقطه نظر سیاسی، انگلیسيها معتقد بودند طرح مزبور تمام ایران را به منطقه نفوذ روسیه مبدل خواهد كرد، مضافاً اینكه این طرح نفوذ نسبی انگلیس را در آسیای میانه نابود میكند. مدیر امور شرقی وزارت خارجه روسیه، اعلام كرد فعلاً باید در انتظار خاتمه راهآهن بغداد ماند، تا آن هنگام اوضاع ایران بهتر مشخص خواهد شد، یعنی طرح راهآهن روسیه برای ایران فعلاً بر روی كاغذ باقی ماند.
مهمترین دلیل عدم اعتماد فرانسه و انگلیس به روسیه، اظهارات صدر اعظم آلمان در رایشتاگ، مجلس ملی آلمان بود. طبق اظهارات او ائتلافی بین روسیه و آلمان بر سر مسائل ایران حاصل شده بود، این امر افكار عمومی را در فرانسه به هیجان آورد. مطبوعات محافظهكار انگلیس این تفاهم را كه به كلی علیه منافع آنها بود با سوءظن تعقیب میكردند. پالمال گازت از «تنهایی انگلیس» بحثی به میان آورد. طبق این مقاله اتحاد آلمان و روسیه معادلات قدرت را در تهران به هم میزد و روسیه را در مقام و موقعیت بهتری قرار میداد. در صورت اتحاد روسیه و آلمان، انگلیس در آینده اقتصادی ایران نمیتوانست سهمی داشته باشد و حتی قرارداد 1907 عملاً لغو میشد. ائتلاف دو قدرت بزرگ خطر دیگری هم داشت و آن تهدید هندوستان بود. مهم نبود خطر دور یا نزدیك بود؛ مهم این بود كه خطر احساس میشد. انگلیسیها میخواستند روسیه قرارداد 1907 را محترم شمارد و بواسطه مذاكرات و عهدنامههایی كه بدون اطلاع انگلیس با سایر ممالك منعقد میكند، آن را متزلزل نكند. در همین زمینه سفیر انگلیس در سن پترزبورگ باید به روسیه شدیداً اعتراض میكرد.
وزیر خارجه روسیه در ملاقاتی با خبرنگار «نوویه ورمیا» اظهار داشت بین روسیه و آلمان در موضوع ایران توافقهایی به عمل آمده است. منافع روسیه در شمال ایران از طرف آلمان تأیید شد و قيصر آلمان فقط به رعایت سیاست درهای باز اقتصادی اصرار نمود و درخواست كرد راهآهن ایران به خط بغداد اتصال پیدا كند. قرار بود خط آهن ایران؛ كاله- بندری در شمال غربی فرانسه كه از مراكز اقتصادی اروپا محسوب میشد- را به كلكته مربوط نماید و با این حساب یك راهآهن چهار هزار كیلومتری را تحت نفوذ روسیه درمیآورد. به همین دلیل بود كه روسها میخواستند هر چه زودتر كار خود را در ساختن این مسیر آغاز نمایند. اما یك مسئله مهم در این بین وجود داشت. تا این ایام تجارت روسیه در شمال و غرب ایران انحصاری شده بود و عرضه ديگر كالاهای بیگانه با مشكلاتی مواجه بود. اگر راه بغداد تا خانقین به ایران امتداد مییافت، باب مناسبات اقتصادی با آلمان با كمال سهولت گسترده میشد، و این تنها چیزی بود كه آلمانها طلب میكردند. مطبوعات روسیه رقابتهای آتی را بین دو كشور اروپایی مدنظر قرار میدادند و دولت خود را به حزم و احتیاط دعوت میكردند. در همین حال مطبوعات آلمان از اهمیت راه تبریز، بایزید، ارزروم و طرابوزان بحث میكردند. این راه تجاری، در زمانی كه اقتصاد ایران در معرض نابودی قرار داشت، توجهات را به خود جلب میكرد. مدیر امور شرقی وزارت امور خارجه روسیه كه با امپراتور به پوتسدام رفته بود، اعلام كرده بود راهی كه از تبریز به طرابوزان امتداد یابد برای آناتولی شمالی اهمیت زیادی دارد. روزنامه روسكویه اسلووو از قول او خاطرنشان كرد از آنجایی كه احداث یك خط آهن در نزدیك حدود قفقاز حائز اهمیت زیادی برای روسیه است، و روسیه نمیتواند فقط در برابر آن تماشاچی باشد، خط آهن دیگری را كه به جنوب امتداد یابد پیشنهاد میكرد. از زمانی كه روسیه دو بندر تجاری باطوم و پوتی در گرجستان واقع در سواحل درياي سياه را توسعه داده و راهآهن باکو- تفلیس- دریای سیاه را تكمیل كرد، تجارت آناتولی و مخصوصاً ترانزیت تجاری آن را دچار تنزل نمود.
تا سی سال پیش بندر طرابوزان اهمیت درجه نخست اقتصادي داشت، اما تا آن زمان به درجه چهارم و پنجم رسیده بود. پیش بینی میشد در آیندهای نزدیك این بندر از تجاری بودن خواهد افتاد. این مهم راه تاریخی تجاری تبریز- طرابوزان را در معرض تهدید قرار میداد، در حالیكه این راه در قرون وسطی محور تجارت شرق و غرب بود. پس از كشف آمريكا و راه هندوستان، تجارت شرق و متعاقباً اهمیت راه مذكور رو به تنزل گذاشت. با این وصف تا چندی پیش این راه برای روابط تجاری اروپا و ایران اهميت بسيار زيادي داشت. بعد از جنگ روسیه و عثمانی كه دو بندر باطوم و پوتی به دست روسیه افتاد و خط آهن ماورای قفقاز احداث شد، دیگر ترانزیت تجاری آناتولی هم كاملاً محو گرديد. اگر تجارت آناتولی هنوز حیات و رمقی داشت به واسطه موقعیت مناسب ارزروم بود، این شهر در مسیر تبریز به طرابوزان قرار داشت و كاروانهای تجاری در آنجا گرد میآمدند. اگر طرابوزان موقعیت خود را مستحكم میكرد و در آن راهآهن احداث میشد، باز هم همان اهمیت سابق را پیدا مینمود.
برای فعال نگه داشتن طرابوزان باید برای ارزروم هم، كاری میشد، زیرا روسیه سعی میكرد تجارت ایران و آناتولی را همواره در دست خود داشته باشد. در باطوم امكانات اقتصادی مهمی تدارك دیده شده و كمیسیون مختلطی در تفلیس ایجاد شده بود كه پیشنهاد كرد راهآهن قفقاز تا تبریز و ارزروم كشیده شود. دومای دولتی روسیه تصویب كرد اعتبارات لازم برای امتداد راهآهن تا «ساری قامش» در حدود عثمانی در نظر گرفته شود، نیز برای احداث راهآهن جلفا به تبریز اعتباراتی تخصيص داده شد. از طرف دیگر راه ولادی قفقاز - تفلیس به رغم مصارف بسیاری كه داشت تا چند سال دیگر خاتمه مییافت.
روسیه تلاش داشت از این طریق راه خود را به جنوب بگشاید. این پیشرفت، عثمانی و آسیای غربی را هم مورد تهدید قرار میداد. در این حال اروپا در جستجوی وسایل و تمهیداتی برای حفاظت از استقلال ایران در برابر روسيه بود و برای این مقصد قابل اعتمادترین راه را خط آهن تبریز- طرابوزان میدانست. محافل غربی معتقد بودند یادداشتهای تهدیدآمیز و میتینگ دادن هیچكدام راهحل مناسبی برای ایران نیست. ایران فقط در سایه آزادی اقتصادی میتواند از چنگال روسیه خارج شود. اگر ایران از نظر اقتصادی از روسیه مستقل میشد، استقلال سیاسی آن هم محفوظ میماند. راه تبریز- طرابوزان، حتی با نادیده گرفتن راه بغداد- تهران بیشتر از كلیه راههای دیگر برای اقتصاد ایران اهمیت داشت، زیرا یگانه ایالتی كه همیشه مورد تهدید روسیه قرار ميگرفت، آذربایجان بود.
در سال 1908، مدت قراردادهایی كه طبق آنها روس و انگلیس توافق كرده بودند، از احداث خط آهن در ایران اجتناب كنند، خاتمه یافت. آنچه باعث میشد انگلیسیها بیشتر از گذشته به طرح راهآهن اقبال نشان دهند یكی تكانهای شدید ناشی از قرارداد 1907 و دیگری وحشت از احداث خطآهن توسط آلمان در عراق عرب و غرب ایران بود. بنا بود راهآهن ایران از بنادر مختلف خلیج فارس عبور كند و سپس یزد را به نوشكی یا كراچی متصل نمايد.
از دوره سلطنت ناصرالدینشاه در مورد كیفیت خط آهن ایران در مجلس عوام بحث شده بود. كمیته منتخب این مجلس معتقد بود راه آهن باید به گونهای باشد كه بتواند با كشتیهایی كه از هندوستان به مقصد بصره در رفت و آمد بودند، ارتباط برقرار كند. آنها با امتداد راهآهن ایران به مرزهای هند به شدت مخالفت میكردند. در دورة مشروطه هم مأمورین انگلیسی در ایران، اصرار میورزیدند راهآهن مزبور باید از كارون آغاز شود. به این ترتیب خطآهن ایران با خطوط كشتیرانی لینچ و از آنجا با كشتیهای اعزامی از هند ميشد. وزيرمختار انگلیس برای عملی ساختن منظور خود خط آهن خرمشهر به خرمآباد را مطرح نمود. این راه از همدان عبور میكرد، یعنی جایی كه چهل درصد صادرات انگلیس به ایران از آنجا به نقاط مختلف كشور ارسال میگردید. خط تجاری همدان مستقیماً با بغداد در ارتباط بود؛ یعنی نقطهای كه یكی از مراكز مالی ساسونها محسوب میشد. اهمیت دیگر این راه خنثی ساختن عملیات احداث راهآهن توسط آلمانها بود.
در همین ایام مدیرعامل شركت نفت انگلیس و ایران وارد ماجرا شد. او پیشنهاد كرد راهی از اهواز به تهران كشيده شود كه در مسیر آن شهرهای شوشتر، دزفول، بروجرد، كرمانشاه، همدان، اراك و اصفهان قرار گیرند. محاسبات نشان میداد هزینه این خط بیشتر از دو تا سه میلیون لیره نمیشد. براي احداث راهآهن مزبور، سندیكایی تشكیل شد. كمپانی لینچ، شركت نفت انگلیس و ایران و بانك شاهنشاهی اعضای این سندیكا بودند؛ یعنی دقیقاً گروههای مالیاي كه بر شاهرگهای حیات اقتصادی كشور مسلط بودند. قرار بود صاحبان امتیاز به شكلی انحصاری تا شعاع پنجاه كیلومتری اطراف خط حمل و نقل را در اختیار داشته باشند؛ از حقوق گمركی معاف باشند؛ بتوانند به هر میزان كه میخواهند زمین تهیه كنند و البته هزینه مساحت كردن آن را دولت ایران بپردازد. این طرح هرگز اجرا نشد، زیرا در همین اوضاع و احوال قرارداد پوتسدام منعقد شد و انگلیس برای اینكه روسیه را از خود خشنود سازد، سیاست یكی به نعل یكی به میخ را در پیش گرفت. از طرف دیگر اندكی بعد جنگ اول جهاني درگرفت و بعد از جنگ هم انگلیس مسئولیتهایی را در بستن راه نفوذ حكومت بلشویكی در شمال ایران و قفقاز بر عهده گرفت. آن زمان مصادف با حوادث كودتای رضاخان و تحولات بعدي بود. رضاخان بعد از رسیدن به سلطنت طرح راهآهن مزبور را به انجام رسانید.
از همان عصر مشروطه یكی از مأموریتهای آرنولد ویلسون، از مديران شركت نفت انگليس و ايران، آن بود كه تحقیق كند آیا امكان احداث خط آهن در جنوب ایران وجود دارد یا خیر؟ تا دوره مشروطه راههای ایران اتومبیلرو نبود و كمپانی برادران لینچ همیشه متجاوز از نهصد رأس قاطر برای حمل و نقل در اختیار داشت. طبق دستور حكومت هند، او باید امكان احداث خطآهن از خرمشهر یا خورموسی به بروجرد و همدان را بررسی میكرد و اینكه اگر امکان احداث اين خط وجود دارد هزینههاي لازم چقدر خواهد بود؟ او حدود یك ماه كلیه اسناد و اوراق و نقشههایی را كه قبلاً راجع به این موضوع تهیه شده بود مطالعه كرد؛ سر پرسی كاكس هم توضیحات لازم را میداد و او را نسبت به جریان واقعی امور آشنا میكرد. كاكس بارها لزوم احداث راهآهن را به مقامات مافوق گزارش كرده بود؛ وزارت خارجه بريتانيا هم با این امر موافق بود، اما دولت به دلایلی صلاح نمیدانست طرح را با نمایندگان مجلس عوام در میان گذارد. ویلسون در لرستان هم پیرامون مأموریت خود تحقیق كرد. او نوشت قرار است راهآهن سرتاسری ایران از خلیج فارس به دریای خزر كشیده شود. تحقیقات او در خورموسی هم سه روز متوالی طول كشید و به این نتیجه رسید اگر قرار باشد روزی در ایران راهآهن سراسری ایجاد گردد، خورموسی مناسبترین منتهیالیه این خط خواهد بود؛ زیرا خاك ایران را به خلیج فارس متصل میكند. همانطور که بالاتر گفتیم انگلیسیها بلافاصله برای احداث خطآهن یك سندیكا تشكیل دادند. سندیكای راهآهن ایران، طبق گزارش چارلز گرینوی مدير شركت نفت انگليس و ايران مشتمل بر اعضای زیر بود:
1. از طرف گروه شركت نفت انگلیس و ایران: لرد استراتكونا، د.گ دارسی، چارلز گرینوی و تعدادی دیگر.
2. از طرف بانك شاهی و شركت لینچ: توماس جكسون، تامسون، گوردون و ه. ب. لینچ.
3. از سوی شركت كشتیرانی هند - انگلیس: و.آ. بیوكانان و شركاء، نیز لرد اینچوكیپ.
4. از طرف تراست سرمایهگذاری و امنیت عمومی انگلیس: ت. ب. باورینگ، ب. ویلیامسون و شركا.
گروه خصوصی دیگری موسوم به ویتمن پیرسون كه لرد كاودری، كلارندون هاید و شرکا در آن به چشم میخوردند هم از دیگر اعضای هيأت مدیره بودند. بیشترین تعداد اعضای این سندیكا از آنِ شركت نفت بود كه به جز افراد ذكر شده كسانی مثل ج. ت. كارجیل، تاربت فلمینگ، سی. و. دالاس، فرانك استریك، و. ر. و. آدامسون در آن دیده میشدند. قرار بود سرمایه این راه از طریق گرو گذاشتن عواید دولتی ایران تأمین گردد، البته گفته شده بود عواید راهآهن هم ضامن اجرای قرارداد است؛ لیكن راهآهنی كه هنوز احداث نشده بود، چگونه میتوانست درآمد داشته باشد؟ جالب اینكه حتی خط سیر راهآهن ایران هم ترسیم شده بود. در سندیكایی كه حتی یك ایرانی هم در آن حضور نداشت، یك تصمیم مهم اقتصادی و سیاسی گرفته شده بود كه صراحتاً گفته میشد منافع تجارتی انگلیس در آن مدنظر قرار گرفته است؛ اما سندیكا میخواست هزینه اجرای آن را از مردمی بگیرد كه روزبروز فقیرتر میشدند. این همه در دوره مشروطه روی میداد و احزاب سرگرم زدوخورد و فحاشی به هم بودند و در اين باب بحث میکردند که آیا شرایط ایران هم مثل انگلیس است که در آن احزاب کارگر، لیبرال و محافظهکار وجود دارد یا خیر! در حالی که انگلیسیها و شرکای غربی دنیای سرمایهداری، ایران را غارت میکردند و هر روز برنامه جدیدی برای نقض استقلال کشور در دستور کار خود قرار میدادند، رجال سیاسی ایران سرگرم دعواهای جاهلانه و بیمورد خود بودند؛ مصالح ملی جلوي پای منافع شخصی و فردی قربانی شده بود.
اعضای سندیكا پیشبینی میكردند تنها منبع مهم درآمد ایران، یعنی مازاد درآمدهای گمرك كه بعد از كسر بدهی بابت وامهای گذشته عاید دولت ایران میشد، تكافوی این طرح عظیم را نخواهد داد؛ اما پیشنهاد میكردند دولت ایران مالیاتهای جدید وضع كند یا اینكه خزانهداری ایران منابع درآمدی جدیدی برای این منظور پیدا نماید.
سرمایهداران غرب و بالاخص انگلیس تمایلی به سرمایهگذاری در بیابانهای ایران نداشتند. مطبوعات اروپا هر روز این نكته را مطرح میكردند كه در ایران به شكل عمیق ناامنی سیاسی وجود دارد و هیچ تضمینی برای آینده سرمایهگذاری موجود نيست. به همین جهت پیشنهاد شده بود اوراق قرضه منتشر شود تا از این طریق سرمایه اولیه احداث راهآهن تأمین گردد. سندیكا به شكلی خودخواسته راهآهن ایران را «دولتی» عنوان كرد؛ در حالی كه آنها به طرف ایرانی به دلیل تمایل دولت اين كشور برای نظارت بر خطوط آهن ایراد میگرفتند! سرمایهسالاران بیگانه میخواستند با پول مردم فقیر ایران و با مالیات ستانی مضاعف از مردمی که به قوت لایموت محتاج بودند، هزینههای احداث راهآهن سراسری خود را تأمین نمایند.