تكوين نقش اجتماعي مرجعيت شيعه - از آغاز سلطنت قاجار تا مشروطه
تاريخ معاصر ايران شايد از بسياري از نقطه نظرها داراي ارزش بررسي و نگرش بازدوباره باشد. در اين نگرش كه هر كدام از پژوهشگران و محققان تلاش مي كنند تا نظري را تبيين و پس از آن به اثبات كنند، موضوعات گوناگوني مورد كنكاش قرار گرفته است كه هر كدام به سهم خود داراي ارزش خاص هستند.
در اين ميان است كه براي باز تعريف دوباره واژهها و مفاهيم مشروطه بايد با نگاهي مثبت به حوادث اين دوره نگاه كرد. در اين نوشتار برآنيم تا با توجه به عملكرد اجتماعي و معنوي دين در جامعه ايران و با تكيه بر اصل مشاركت نيروهاي مذهبي در تاريخ معاصر ايران، نقش علماي اين دوره، به خصوص علامه نائيني، آيتا.. طباطبائي، آيتا... بهبهاني و ديگر علماي بزرگ بپردازيم و نسبت اطاعت مردم و خواست آنها از اين قشر ديني بررسي مجدد كنيم.
قرن نوزدهم در تاريخ معاصر جهان داراي جايگاه ويژهاي است. اين قرن كه سرآغازش با كشورگشاييهاي ناپلئون امپراتور فرانسه همراه بود، در پايان خود با دنيايي مسلح روبه رو بود كه اين دنياي مسلح به مانند بشكه باروتي در انتظار انفجار به سر ميبرد. تصرف پاريس توسط امپراتوري رايش آلمان هنگام صدارت بيسمارك بر اين كشور، سر آغاز صلح سرد بود كه به مدت چهل سال ( 1873-1914) اروپاي آن روز را در خود فرو برد. تنها نتيجه اين رقابت جهاني كه بيشتر در اروپا رخ ميداد را ميتوان در كشورهاي فقير و بيشتر استعمار زده آن يافت. اروپاييها به خصوص انگليس و فرانسه كه تقريبا از نظر استعماري جهان آن روز را بين خود تقسيم كرده بودند، در تمام مستعمرات خود و آن جايي كه حوزه قدرت آنها بود نيز با هم رقابت داشتند.
اولين واكنش: قتل گريبايدف
اما در اين ميان خاورميانه كه تا آن روز چنين نامي را براي خود انتخاب نكرده بود، در انتظاري ديگر به سر ميبرد.تنها كشورهاي استعمارگر اروپايي كه توانسته بود نفوذي در اين منطقه به هم بزند، يكي انگليس بود و ديگري روسيه تزاري كه هر دوي آنها در حوزه متصرفات شاهي ايران و خلافت عثماني به رقابت مشغول بودند. رقابت و گاه مشاركت اين دو قدرت، در طول جنگهاي ايران و روس در نيمه اول قرن نوزدهم براي ايران مشكلات و دردسرهاي بسياري را به وجود آورد كه باعث جداييقسمتهاي وسيعي از ايران آن روزگار از خاك اصلي كشور گرديد. حضور استعمار روسيه كه به دنبال آبهاي گرم ارتش خود را به سمت جنوب راهي كرده بود، تا با سلطنت، تازه به قدرت رسيده قاجار در ايران و خلافت پير عثماني در قفقاز، آسياي مركزي و شرق اروپا پنجهدر اندازد، از همان ابتدا اعتراضات بيشماري را موجب شد. اين اعتراضات كه بيشتر از جانب علماي آن روز در ايران رخ نموده بود، را ميتوان نخستين واكنش علماي مذهبي و روحانيت شيعه به تجاوزات روسها عنوان كرد.
آنچه كه در دوره پس از جنگ نخست ايران و روس مشخص است، افزايش نقشعلما و روحانيون در رهبري فكري و سياسي مردم بوده است. نخستين واكنش علما به دخالتهاي روسها در ايران به واقعه قتل گريبايدف سفير كبير روسيه در تهران باز ميگردد. گريبايدف سفير خودخواه و مغرور روسيه از هنگامي كه وارد خاك ايران شد شروع به آزار و اذيت مردم كرد، به گونهاي كه مردم در قزوين قصد جانش را كردند. او هنگامي كه به تهران آمد، رفتارهاي زننده و متكبرانه خود را ادامه داد تا آنجا كه بر اثر اقدامات او كاسه صبر مردم تهران نيز تمام شد. با توجه به اين رويداد بود كه مردم تهران به سراغ حاج ميرزا مسيح استرآبادي آمدند و او دستور حمله به سفارت روسيه را صادر كرد. اين حمله كه در 24 رجب 30 /1244 ژانويه 1829 رخ داد اولين دخالت علما و روحانيون در مسايل سياسي و يا به عنوان بهتر امنيتي بود. قتل گريبايدف در آن زمان شوك عميقي به جامعه ايران بود كه در نوع خود بينظير هم مينمود. از اين پس بود كه با توجه به ضعفي كه ارتش ايران و دربار در برابر زيادهخواهيهاي روسها نشانميدادند، علما در صدد برآمدند تا به تبيين بيشتر و بهتر جايگاه خود بپردازند. ماجراي قتل گريبايدف را بايد اولين قدرت نمايي علما به شمار آورد. آنها با اين اقدام خود ثابت كردند كه در برابر تحركات منفعلانه دربار در برابر روسها به هيچ عنوان حاضر به كوتاه آمدن نيستند.
حاجي ميرزا مسيح فتوا داد كه "نجات دادن زنان مسلمان از چنگال مشركان مجاز است. " فرداي آن روز بازار بسته شد و مردم به سوي اقامتگاه گريبايدوف بهطرف دروازه حضرت عبدالعظيم سرازير شدند. تعداد جمعيت بهقدري زياد بود كه كنترل آن ديگر بهوسيله احدي ممكن نبود. گريبايدوف دستور داد تا دو زن گرجي و يعقوبخان را تحويل مردم بدهند. زنان را به حرم آصفالدوله فرستادند و ميرزا يعقوبخان را بهدست مردم قطعه قطعه شد. در اين ميان تيري از سوي سفارتخانه رها گرديد و يك تن از شورشيان بههلاكت رسيد. مردم او را به مسجدي بردند و آنگاه (نه فقط بهخاطر دفاع از حيثيتشان) بلكه بهخاطر انتقام از كشته شدن هموطني كه بهوسيله عمال بيگانه در قلب مملكت آماج گلوله قرار گرفته بود، بيشتر از پيش بهسوي سفارتخانه بازگشتند و به محاصره آنجا پرداختند و در مقابل تيراندازي مدافعان، با سنگ و چماق و چنگ و دندان حمله كردند. تمام افراد موجود در سفارتخانه (بهجز مالتسوف منشي اول و دو نفر از مخاطبين) بهقتل رسيدند. قواي امدادي شاه زماني رسيد كه آتش خشم مردم وجود همه سفارتيان را بهخاكستر تبديل كرده بود.
ترسي كه دربار به خصوص شاه و وليعهد او را فرا گرفته بود، بي جهت نبود، چرا كه علما با نگاهي به آينده و با تجربه گرفتن از اين اقدام در صدد برآمدند تا به باز تعريف نقش اجتماعي خود در جامعه ايران آن روز بپردازند. امري كه به خوبي خود را در آينده بايد نشان ميداد.
دومين حركت: دعوت به جهاد
سالياني چند از جنگ نخست ايران و روس گذشته بود ولي هنوز ايرانيان خاطره تلخ شكست و يا به عبارتبهتر بيتدبيري شاه قاجاري را فراموش نكرده بودند. عباس ميرزاي وليعهد و وزير ارجمندش، ميرزا بزرگ فراهاني كه در تبريز وليعهدنشين به سر ميبردند در صدد برآمدند تا با توجه به امكانات موجود به استفاده از ظرفيت علما و روحانيون در تبليغ براي آزادي مناطق از دست رفته بپردازند. آنها معتقد بودند براي جلوگيري از تجاوزهاي روسيه در گرجستان بايد به روحانيون روي آورد تا آنها مردم را به مقابله روسيه فرا بخوانند و اعلام جهاد نمايند. ميرزا بزرگ فراهاني اين وظيفه را عهدهدار گرديد كه با روحانيون بزرگ ارتباط برقرار كند. او حاج ملاباقر سلماسي و صدرالدين تبريزي را ملاقات كرد و آنها را به عتبات فرستاد تا موضوع حملات روسها را به گرجستان و داغستان به اطلاع شيخ محمدجعفر نجفي و سيد محمد اصفهاني برسانند. وقتي روحانيون عتبات از مراتب مطلع شدند، فرستادگاني به قم، كاشان، يزد، اصفهان، شيراز و شهرهاي ديگر فرستادند و حكم جهاد دادند. ملا احمد نراقي و مير محمدحسين سلطانالعلما امام جمعه اصفهان و ملا علياكبر اصفهاني احكامي مشابه صادر كردند . ميرزا بزرگ اين احكام را جمعآوري كرد و تحت عنوان جهاديه منتشر نمود. جهاديه ها در سراسر شهرهاي ايران پخش شد و تحت تاثير آن هيجاني توليد گرديد كه در نوع خود بي نظير بود.
در رابطه با اين امر بود كه اقدامات روسها در نواحي فتح شده هم مزيد بر علت شد تا علما به تحرك بيشتر نسبت به صدور فتاواي جهاد اقدام كنند. شنيدن خبرهايي از آزار و اذيت مردم مسلمان نواحي فتح شده كه به گوش علما ميرسيد را اينگونه ميتوان توضيح داد: يرمولف با جا به جايي قبايل و نيز شدت عمل، شورشهاي محلي را سركوب كرد، اما نتوانست بر گروههاي بومي فائق آيد. ديري نپاييد كه بار ديگر شعله هاي شورشها روشن شد و منجر به جنگهاي خونبار ديگري در قفقاز گرديد. يرمولف مردي مغرور بود كه اعتقاد داشت سركوب بايد به حدي باشد كه بوميان از آن بوي مرگ را استشمام نمايند. براي نيل به اين مقصود او وحشيگري را از حد گذرانيد و در برابر كوهنشينان بيرحمي بسيار نشان داد. او روش خود را مي ستود و مي گفت مرگ يك مخالف باعـث ميشود جان روسها حفظ شود و از شورش گستردهِ مسلمانان جلوگيري كند. در موردي او اهالي يك روستا را قتل عام كرد و زناني را كه اسير مي شدند به عنوان برده ميفروخت يا ميان سربازان خود تقسيم مي كرد. او آسياييها را تحقير مي كرد و ميگفت نرمش در برابر آنها نشانهِ عجز است و با آسياييها فقط بايد با زبان زور سخن گفت.
به دار آويختن مردان و كشتار زنان و كودكان مذهب مختار او بود، دهكده ها را نابود ميساخت و جنگلها را به آتش ميكشيد. مقر حكمراني او تفليس بود و هر بار پس از كشتار مردم به آنجا باز ميگشت. دوره دوم جنگهاي ايران عليه اشغالگريهاي روسيه در زمان او انجام شد و علت اين جنگها وحشيگريهاي يرمولف و تقاضاي كمك مردم بومي از حكومت ايران و علماي مذهبي بود. با وجود اينكه طي اين جنگها يرمولف از فرماندهي قواي قفقاز به دستور تزار نيكلاي اول كنار گذاشته شد و جاي خود را به پاسكيويچ داد، اما وحشيگري او همچنان زبانزد خاص و عام بود. يرمولف نتوانست با توحش خود قلب مردم را بلرزاند، برعكس شدت عمل او باعث گرديد مردم قفقاز از مرگ نهراسند و آن را به هيچ انگارند. ديگر چيزي بالاتر از مرگ وجود نداشت و مردم در برابر درندهخويي مهاجمين بارها مرگ را به سخره گرفتند و با آغوش باز به استقبال آن رفتند، ليكن هرگز قلباً تسليم بيگانه نشدند. اين كشتارها باعث شد مردم حول محور اسلام جمع آيند و تا سالهاي بعد حماسه هايي بي نظير خلق كنند و نام خود را جاودانه سازند.
آيتا... مجاهد كه خود تفنگ به دوش گرفت و به جنگ با روسها شتافت اوج حمايت علما را از ايران و انديشه ديني آنها نشان ميداد. در اين جنگها كه به مدت كمي روي داد، با وجود شجاعتهاي مردم و سربازان ايراني، تنها به دليل عدم حمايت دربار و به خصوص فتحعلي شاه از اين جنگ، ايران يك بار ديگر شكست را تحمل كرد و در نتيجه آن ايران قرارداد ننگين ديگري را نيز تحمل كرد كه در پي آن بسياري از مناطق ديگر خود ار از دست داد و از نظر اقتصادي نيز به شدت تحت فشار روسها قرار گرفت. در اين مرحله نيز علما با ميدانداري كردن توانستند موقعيت خود را به عنوان يكي از نيروهاي تاثير گذار به منصه ظهور گذارند، اما هنوز تا زمان عمل اصلي بايد چند دهه ديگر هم صبر ميكردند.
سومين حركت: اتحاد با بازار
علما و بازاريان شيعه با توجه به اقدامات صورت گرفته در طول ساليان حكومت قاجاريه و از جانبي كه هر دو قشر به شدت از اقدامات شاهان قاجار متضرر شده بودند در صدد برآمدند تا با توجه به وضعيت به وجود آمد ارتباط نزديكي را با هم صورت دهند. اين ارتباط كه بلا فاصله بعد از واقعه جنگهاي دوم ايران و روس روي نمود در دراز مدت تاثيرات بسياري داشت به گونهاي كه ميتوان آن را حلقه پايان استبداد شاهان قاجار در دو واقعه بعدي برشمرد كه يكي واقعه تحريم تنباكو يا همان واقعه رژي بود و ديگري هم نهضت مشروطه ايران كه در هر دو موضوع اتحاد روحانيت و بازار باعث پيروزي آن شد. اتحاد ميان علما و بازار پس از اين دو واقعه همچنان ادامه پيدا كرد به گونهاي كه در دروههاي گوناگون بعدي آنها توانستند با تشكيل دادن اتحاديههاي ناخوانده عملا موفقيتهاي روزافزوني را براي هم به دست آورند كه نمونه بارز و عيني آن پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1357 بود.
چهارمين واكنش: قيام تنباكو
در دوره زماني ميان جنگهاي ايران و روس، تا قيام تنباكو در آخرين دهه از سلطنت ناصرالدينشاه قاجار، دورهاي بود كه علماي شيعه ايراني براي ايفا كردن نقش بارز خود در دو حادثه متوالي خود را آماده ميكردند. ماجراي امتيازات همه جانبهاي كه ناصرالدين شاه به اتباع اروپايي به خصوص روسها و انگليسيها ميداد چيزي نبود كه بخواهد از چشم تيزبين ايرانيان دور بماند. شايد لغو امتياز رويتر را بتوان تا اندازهاي به فشار خارجي هم نسبت داد ولي باز هم مي توان گفت كه نقش ملا علي كني در قيام لغو اين امتياز را نبايد ناديده انگاشت.، اما در واقعهاي كه چندي بعد رخ داد منوال بر اين گونه نبود. دادن امتياز تجارت تنباكو در ايران به يك انگليسي كه ميتوانست تمام هويت ايراني را بر باد دهد و ايران را عملا به يك كشور مستعمره تبديل كند از همان ابتدا با روشنگريهاي رخ نموده توسط برخي از روشنفكران و همچنين بازاريان كه در اتحاد با علما به سر ميبردند، علما براي نجات كشور به تحرك در آمدند. اين تحرك كه در نوع خود بينظير بود توانست حتي دربار شاه را هم به واكنش وا دارد، به گونهاي كه در ميانه آن قليانها را هم شكستند تا به اين نحو فتواي يك سطري ميرزاي شيرازي، شيرازه تصميمات شاه را به هم بريزد. در قيام تنباكو بود كه فتواي يك روحاني شيعه توانست تمام جامعه ايران را به حركت در آورد و به دربار و به خارجيها اين نكته را يادآوري كند كه در ايران علاوه بر قدرت اجرايي كه همان شاه و درباريان و ديوانيان باشند، قدرت ديگري هم وجود دارد كه بايد آن را در محاسبات جديد به حساب آورد.
روحانيت شيعه در اين مرحله موفق شد با هدايت مردم و با استفاده صحيح از ظرفيتهاي خود راه را براي آينده هموارتر كندف هرچند كه اين واهمه را هم داشت كه در صورت فاش شدن اين قدرت دير يا زود نسبت به آن واكنشهايي صورت خواهد گرفت.
مرحله پنجم: نهضت مشروطه
آنچه تا اين مرحله از نقش علماي شيعه گفتيم، مبني بر تحرك مذهبي و با صدرو فرمانهاي گوناگون بود كه در نوع خود حركتهاي مردمي را رقم ميزد، اما در نهضت مشروطه تمام كاركردها با هم تفاوت داشتند و اين هنر روحانيت شيعه بود كه توانست در اين مرحله هماهنگ با نيروهاي درگير در نهضت مشروطه، خود را به عنوان يك نيروي تاثيرگذار و تمام كننده، معرفي كنند. ابتداي نهضت كه مقدمه آن ريشه در استبداد شاهي قاجار داشت، با وجود ارتباط برخي از علما با دربار نميتوانست آنها را نسبت به تطهير شاه قاجاري وادار كند. به فلك بستن برخي از تجار به بهانه گران كردن شكر كه از متحدان علما به شمار ميرفتند، باعث واكنش شديد آنها نسبت به اين اقدام شد. مهاجرت به حرم شاهعبدالعظيم يا همان مهاجرت صغري و مهاجرت علما به قم و سپس مشاركت جمعي آنها در روند حوادث بعدي نشان داد كه آنها افرادي آگاه نسبت به امور جاري مملكت هستند. درخواست براي برقراري عدالتخانه كه از قلب آن مشروطه برآمد را ميتوان در درخواستهاي علماي اين دوره به خوبي يافت، چه آنكه اگر نبود پايمرديهاي سيد محمد طباطبائي و سخنان تند و محكم ويهيچ وقت درخت مشروطه به ثمر نمينشست، اگر چه آنها بعد از مدتي و در خلال جنگ تصرف پايتخت توسط مجاهدان مشروطه خواه به كنجي رفتند حاصل تلاشهاي خود را هم ناديده گرفتند. از مهمترين علمايي كه در اين دوره با مشروطه خواهان همكاري و در آن نقش بي بديلي داشتند ميتوان به اين افراد اشاره كرد: آيهالله آخوند ملّا محمدكاظم خراساني، آيهالله شيخ عبداللّه مازندراني، ميرزاحسين تهراني و ميرزا محمدحسين نائيني در نجف اشرف، آيهالله حاج آقا نورالله در اصفهان، آيهالله عبدالحسين لاري در خطّه فارس و لارستان و آيهالله سيد عبدالله بهبهاني و سيدمحمد طباطبائي در تهران.
در پايان اين گفتار بايد گفت، در قرن نوزدهم با افزايش فعاليت استعماري غرب، كشورهاي آسيايي به خصوص مسلمان در واكنش به اين استعمار به تكاپو افتادند و در اين ميان مردم ايران به سراغ علماي دين و مرجعيت شيعه رفتند تا با استفاده از ظرفيت آنها در برابر غربيهايي كه دربار را هم مطيع خود كرده بودند، بايستند. با بررسي نقش علماي شيعه در ايران در قرن نوزدهم اين نكته را متوجه خواهيم شد كه اين علما با پيگيري روندي آرام اندك، اندك خود را براي نقش آفريني در صحنه اجتماع ايران آماده ميكردند.
◄تاريخ ارسال:01/07/1386