مکتب معارف خراسان بررسی تاریخی حیات علمی آیتالله میرزا مهدی اصفهانی
اندیشهها نیز به مانند دیگر متعلقات بشری، پیوسته با تغییر و تحول روبهروست. همین مسأله در طی زمان به پیدایش جریاناتی در دل مشربهای فکری منجر میشود که از جهاتی متمایز از آنها میباشد. تفکرات دینی نیز از این امر مستثنا نیست. با نفوذ تصوف در اندیشههای شیعی، در قرون اخیر، تغییراتی در این حوزه روی داد و به دستهبندیهایی در مشارب فکری انجامید. هدف نوشتار پیشرو معرفی یکی از این مشارب فکری است که از آن با عنوان مکتب معارف خراسان یاد شده است.
یکی از مکاتب فکری معاصر که به حق تأثیر بسزایی بر اندیشة شیعیِ ایرانِ معاصر گذاشته است مکتب مرحوم میرزا محمد مهدی غروی اصفهانی (۱۳۰۳ـ۱۳۶۵٫ق) میباشد.[۱] این نظام را میتوان تحت نام «مکتب تفکیک»[۲] در آثار استاد محمدرضا حکیمی یافت؛ اگرچه در این تسمیه این وجه نیز مطرح میباشد که ای بسا اول بار آن را دکتر توکل مطرح کرده باشند.[۳] به نظر میرسد این نامگذاری چندان مناسب این مکتب نباشد و بهتر است آن را مکتب معارف خراسان خواند. ضرورت این تغییر نام مجالی فراختر میطلبد، اما در این نوشتار به دو علت عمدۀ این ضرورت اشاره می¬شود.
۱ــ نامگذاری مکتب تفکیک از جانب آقای محمدرضا حکیمی به دلیل تقریر خاصی است که وی از این مکتب فکری داشته است. البته ای بسا استراتژی طرح مباحثی اینچنینی برای نخستین بار در سطح جامعه از نظر ایشان ضرورت این نحوۀ تقریر از مباحث را بنیان نهاده باشد. در هر دو صورت به نظر میآید تقریر موجود از این مکتب فکری در آثار این استاد فرزانه تمام زوایای آن را پوشش نداده است. اما با اوجگیری امواج نقد و بررسی آرای این مکتب به نظر میرسد منتقدان، با در نظر گرفتن مبانی یک تقریر خاص، چوب حراج به تمام آرا و تقریرات مختلف زده باشند و بسیاری از آرا را، که از دقت دیگری بهرهمندند، نیز به همان شیوه فهم کرده باشند. بدین سبب برای دسترسی بهتر اهل علم به مبانی و حقایق این نظام فکری، به نظر میرسد دیگر امروز ضرورت بیان سایر تقریرات و طرح پایهایتر بسیاری از مبانی فرا رسیده باشد. در این صورت این تغییر نام از خلط مبانی و مباحث بهتر جلوگیری خواهد کرد.
۲ــ تلاش اصلی مرحوم میرزای اصفهانی در تمام سالهای حضور در مشهد مقدس رضوی بر تبیین معارف قرآن یا معارف الاهیه بر پایة فرمایشات قرآن کریم و آل رسولالله(ص) بوده و هرگز مقصود اصلی و اولیۀ ایشان تفکیک معارف وحیانی از دانشهای بشری همچون فلسفه و عرفان نبوده؛ اگرچه این مقصود نیز در پرتو تبیین معارف الهیه از نظر ایشان نیز حاصل شده است و این مطلب به روشنی از عبارات ابتدایی ایشان در رسالۀ «ابواب الهدی» معلوم می¬گردد. وی این مسالۀ را به قدری جدی پیگیری کرده که نام یکی از آخرین نوشتارهای وی «معارفالقرآن» است که در آن سعی کرده معارف و علوم قرآن را تبیین کند. بدین سان به نظر میرسد تعبیر مکتب معارف نامی باشد که به مَنهج مروّج آن و تلاشهای وی نزدیکتر است و تسمیهای است که به گوش دانشآموختگان آن آشناتر. این مسأله آنقدر مشهور است که در گزارشات مربوط به حوزۀ علمیۀ مشهد و دروس آن تصریح می¬شود که مرحوم میرزای اصفهانی درسی با نام «معارف» تشکیل داد.[۴]
به هر روی آنچه در طی سالهای ترویج این مکتب جای خالی آن احساس میشود فقدان دو دسته از مطالب تاریخی است: نخست، تاریخچهای کامل و دقیق از دوران زندگانی مرحوم میرزای اصفهانی؛ دوم، توجهی تاریخی به تقابل دو تفکر سلوکی و معرفتی در میان فقهای شیعه در طی چند قرن اخیر، که در حقیقت خاستگاه اصلی حرکت مرحوم میرزای اصفهانی است. در توضیح این مطلب باید گفت که نفوذ عرفان و تصوف در شیعه در چند سدة اخیر به شکلی جدید، باعث شد تغییری مهم در تاریخ اعتقادی شیعه پدید آید. بدین سان دو نوع تفکر اصلیِ سلوکی و معرفتی پدیدار گشتند که دو شخصیت اصلی آنها را مرحوم ملا¬¬حسینقلی همدانی درجزینی (۱۲۳۹ــ۱۳۱۱٫ق) و مرحوم ملافتحعلی سلطانآبادی اراکی (عراقی) ( ــ ۱۳۱۸٫ق) میتوان دانست. اما به نظر میرسد که ضعف در تاریخنگاری در میان شیعیان در اینجا نیز تأثیرات خود را بر جای گذاشته و اهل نظر را با مشکلاتی روبهرو ساخته است. با این حال آنچه مسلّم میباشد تأثیر بسزا و بسیار جدّیِ این دو تفکر سلوکی ــ معرفتی بر جهتگیریهای اعتقادی و حتّی سیاسی و اجتماعی پس از خود است. این دو مشرب، خود البتّه زائیدۀ جریانات عقیدتیِ پیش از خودند که در این دوران به شکل و صورتی دیگر ظهور و بروز یافته¬اند و بدون تعمّق در آنها مسأله بهدرستی آشکار نخواهد گردید. حال با توجّه به این نکته، تحلیل و بررسی مکتب میرزا مهدی اصفهانی در بستر تاریخی خود سبب روشنایی بسیاری مسائل عقیدتی و تاریخ اندیشه می¬گردد که متأسفانه در جوامع علمی ما کمتر بدان توجّه شده است.
چند تذکر در مورد شیوه و موانع تحقیق
۱ــ بر هر اهل نظری ضعفهای تاریخنگاری شیعه واضح و مبرهن است. نبود نقلهای دقیق و مستند در تمام زمینه¬ها، اختلاط نقلها با نظریات شخصی، تأثیر فضاهای سیاسی، اجتماعی، و فکری مختلف در ترویج بعضی از تفکرات یا ممانعت از انتقال دستهای از اقوال و بیتوجهی به اندیشه در تاریخ اندیشه از جمله این ضعفهاست. روشن است که به دست آوردن تصویری از حقیقت در این شرایط بسیار دشوار خواهد بود.
۲ــ بررسی تاریخ نفوذ اندیشههای عرفانی ــ فلسفی یا گرایشهای عرفانی ــ تصوفی در میان فقهای شیعه دچار مشکلی مضاعف است. طرد و تکفیر فقهای شیعه، از یکسو، و هجمههای عوامانه، از سوی دیگر، سبب میگردید که عدۀ بسیاری، از ابراز تمایلات یا اندیشههای خود ممانعت ورزند یا در شرایط اختفای شدید آنها را مطرح سازند. روشن است که در چنین وضعی برای کشف حقایق گریزی جز چنگ زدن به شواهد یا ردیابی حقایق از ظرایف ــ آن هم از پی تحقیقی گسترده ــ نمیباشد. درست اینجاست که توجه به اندیشه در شناسایی تاریخ اندیشه جایگاه رفیع خود را به اهل نظر مینمایاند و سختی کار هویدا می¬گردد.
۳ــ در این تحقیق نیز، همچون هر تحقیقِ تاریخِ تحلیلیِ دیگر، مباحث مبتنی است بر چند اصل: یکم، توجه به نقلهای مکتوب، چه نقلهای دسته اول و چه منابع دسته دوم و…؛ دوم، توجه به نقلهای نانوشته و استفاده از مصاحبههای شفاهی با توجه به آنکه هنوز برای شناسایی تاریخ اندیشۀ معاصر میتوان از عدهای از اهل نظر، که در قید حیاتاند، بهره جست؛ سوم، پیشفرضها و اصولی که از مبانی نظری اندیشة هر فرد و طایفهای میتوان استنباط کرد و در فهم مبهمات تاریخی یاری خواهند کرد؛ چهارم، طرح بعضی از پیشنهادات و نظریات در تبیین تاریخ که میتواند شرایط دستیابی اهل نظر به وقایع تاریخی و فهم آنها را مناسبتر سازد و با بررسی و نقد و بسط آنها راه تعامل سازنده را فراهم آورد.
حال با توجّه به این موانع و مشکلات فراوان دیگری که در مسیر اینگونه تحقیقات وجود دارد، این نوشتار درصدد است تا فتح بابی در این مسیر باشد و با بررسی تاریخیِ حیاتِ علمیِ مرحوم میرزای اصفهانی باب اینگونه تحقیقات را بگشاید.
میرزای اصفهانی از اصفهان تا نجف
میرزا محمد مهدی ابن میرزا اسماعیل اصفهانی غروی از علمای مشهور قرن چهاردهم قمری در مشهد مقدس رضوی است که در سال ۱۳۰۳٫ق در اصفهان متولد شد.[۵] پدرش، که از صلحا و اخیار ملاک اصفهان بود، امر تربیت و تحصیل او را در اوان کودکی در اصفهان بر عهده گرفت. وی تحصیلات مقدماتی و اندکی از اصول و فقه را نزد استادان محلی آموخت. او پدر را در نُهسالگی از دست داد و سپس تحت سرپرستی عالم بنام اصفهان، مرحوم حاج رحیم ارباب اصفهانی، قرار گرفت. وی در دوازده سالگی، یعنی در سال ۱۳۱۵٫ق، به سفارش وی به عتبات عالیات هجرت کرد و به نزد سید اسماعیل صدر رفت.[۶] آنچه در این میان عده بسیاری از آن غفلت کردهاند تصور این مطلب میباشد که وی در ابتدای هجرتش به نجف اشرف وارد گشته است، درحالیکه وی به نزد سید اسماعیل صدر شرفیاب گردید و ازآنجاکه مرحوم سید اسماعیل دو سال پس از وفات میرزای شیرازی به کربلا هجرت کرد و تا اواخر عمر آنجا ماند،[۷] ناگزیر میرزای اصفهانی نیز ابتدا به کربلای معلی وارد شده است تا به خدمت سید اسماعیل صدر برسد؛ اگرچه مدت این توقف میرزای اصفهانی در کربلا نزد سید اسماعیل صدر روشن نمیباشد.
به هر صورت او در کربلا از محضر سید اسماعیل صدر بن محمد بن صدرالدین ــ که در سال ۱۲۵۸٫ق در اصفهان تولد یافته است ــ بهره گرفت. سید صدر در چهارده سالگی، پس از فوت برادر بزرگترش، سید محمدعلی، برای تحصیل به نزد شیخ محمدباقر بن شیخ محمدتقی اصفهانی رفت. سپس در حوالی سال ۱۲۸۱٫ق به عزم حضور در درس شیخ انصاری راهی نجف شد و پس از مواجهه با فوت شیخ، در درس میرزای شیرازی، شیخ راضی بن شیخ محمد نجفی و شیخ مهدی حفیدالشیخ جعفر کاشف الغطاء حاضر گردید.[۸] او به هنگام مهاجرت میرزای شیرازی به سامراء در کنار وی بود و در آن سالها آنقدر به میرزا نزدیک شد که به درخواست ایشان در کنار سیّد محمد اصفهانی حسینی (م. ۱۳۱۸٫ق ــ نجف) و میرزا محمدتقی شیرازی (م. ۱۳۳۸٫ق ــ کربلا) به رتق و فتق امور وی مشغول شد.[۹] در سال ۱۳۱۲٫ق میرزای شیرازی وفات یافت. وی به رغم درخواست فراوان، از مرجعیت امتناع میورزید. او، که در این سالها از خاصّان ملّافتحعلی سلطانآبادی بود، در سال ۱۳۱۴٫ق همراه وی و نیز میرزا حسین نوری، سید حسن صدر، سید ابراهیم خراسانی و جمعی از شاگردانش همچون شیخ حسن کربلایی، میرزا حسین نائینی و سید علی بستانی، سامرا را به قصد کربلا ترک کرد. سید صدر تا سال ۱۳۳۴٫ق در کربلا ماند و سپس در آن سال به کاظمین هجرت کرد و در همانجا نیز به دلیل ضعف و بیماری دار فانی را وداع گفت.[۱۰]
روشن است که میرزای اصفهانی در شرایطی که در کربلا به خدمت سید اسماعیل صدر رسید به حلقة آخوند ملافتحعلی سلطانآبادی نیز وارد شد. وی، در مدت حضورش در محضر سید اسماعیل صدر، به غیر از تحصیل علوم رایج به طی مقامات تربیت نفس نیز مشغول بود. تا آنجا که نقل شده است وی به مقام تجرید و خلع بدن دست یافت.
در هر صورت او کربلا را به قصد نجف ترک کرد. به نظر نگارنده بعید نیست که این زمان پس از سالهای ۱۳۱۸٫ق، یعنی پس از وفات ملافتحعلی سلطانآبادی،[۱۱] بوده باشد. او، در آغاز حضورش در نجف اشرف، در درس آخوند خراسانی در فقه و اصول حاضر گشت و با سیّد احمد کربلایی، شیخ محمد بهاری، سپس سیّدعلی قاضی و سیّدجمالالدّین گلپایگانی انس گرفت.[۱۲] وی، در مدت کوتاه حضورش در کنار سید احمد کربلایی، به اخذ مقام مرشدیت و راهبری مستعدّین موفق گشت.[۱۳]روشن است که دلیل نیل سریع او به چنین مقامی، سابقة وی در تحصیل کمالات نفسانی در محضر سید اسماعیل صدر بوده است.
از دستخطی که از وی به جای مانده است مشخص میگردد که وی، در اوایل حضورش در نجف اشرف، خود را به دو مشکل دچار میدید: «این حقیر فقیر در اوان تشرف به نجف اشرف با کمال تنفر از مذاق تصوف و برائت از این طریقۀ ضالۀ مشهوره در مقام تحصیل کمالات بالاخره دو مطلب به جهت احقر مشکل شده: یکی راجع به معرفت گمانی و توهمی شد و به جهت حل او رجوع به کتب عرفا میکردم بالاخره رجوع به کتب فلاسفۀ قدیم کردم. و دیگری آنکه متحیّر بودم با آنکه حضرت احدیّت ولی عصر را ولی عالم مقرر فرموده و اوست به منزلۀ قطب و هادی کل، و واسطۀ تمام کمالات اوست، چرا طالبین معرفت خود را محتاج به مربی و رفیق دانند. لهذا در خلال این حال توسل به وجود اقدس اعلیحضرت ولی عصر ارواحنا فداه میکردم به طریقی که حضرت منان جل و اعلی مرا توفیق مرحمت میفرمود.»[۱۴]
بدین سبب او، در ابتدای حضورش در نجف اشرف و رفاقتش با مرحوم سید احمد کربلایی و شیخ محمد بهاری، که بخشی مهم از روابطشان را به طی مراحل نفسانی اختصاص داده بودند، با مشکلاتی مواجه شد و سپس با توسل به امام عصر(عج)، راهحل آنها را دریافت. روشن نیست که آیا پس از این توسل است که او به محضر صاحب علم جمعی و به دلالت امام عصر عجلالله فرجه در عالم مکاشفه و انخلاع حاضر میشود یا در زمان دیگری است. درهرصورت او در میان سالهای حضور در نجف اشرف به محضر کسی رسید که خود به رمز، نام او را صاحب علم جمعی گذاشته است. البتّه شایان ذکر است که ایشان چندان از ایشان یاد نمی¬کردند و هرگز نام او را نیز بر زبان نیاوردند و البتّه هیچگاه شیوۀ تعلیم و تربیت و تحصیل علم را نیز تجرید ندانستند و کلام خود را به پشتوانۀ چنین ارتباطاتی بیان نکرده¬اند. این مطلب به روشنی از مطالبی که در ابواب پایانی رسالۀ «ابوابالهدی» مطرح کردهاند معلوم می-گردد.[۱۵] ایشان نیز تحصیل علم را متوقف بر تذکر به کتاب و عترت و بر پایۀ مبانیای می¬دانند که طرح آن محتاج مجالی دیگر است. از سوی دیگر نباید از خاطر دور داشت که اگرچه صاحب علم جمعی تأثیر بسزائی در شکلگیری تفکرات و اندیشه¬های وی داشته است، بنابر آنچه شاگردان وی نقل می¬کنند چنین نبوده است که وی در تمام جهات از او متأثر بوده و همسویی داشته باشد.[۱۶]
سپس در اوان جار و جنجال مشروطه[۱۷] (یعنی در حوالی سال ۲۳ــ۱۳۲۲٫ق؛ البته این نقل به نظر چندان دقیق نمی¬آید و سالهای حضور میرزای اصفهانی در محضر میرزای نائینی می¬بایست به حوالی سال ۱۳۲۵ باز گردد که اندکی بعد توضیح بیشتری ارائه خواهد شد)، به درس میرزای نائینی (۱۲۷۳ــ۱۳۵۵٫ق)[۱۸] رفت و پس از او افرادی چون سیّد جمالالدّین گلپایگانی و سیّد محمود شاهرودی در آن درس حضور پیدا ¬کردند و مرحوم نائینی مبانی شیخ انصاری را، که از میرزای شیرازی فرا گرفته است، به ایشان تعلیم ¬داد.[۱۹] البته میرزای نائینی در آن زمان به سبب تلاشهای فوقالعاده¬ای که در دوران حوزۀ سامرا و حضورش در حوزۀ کربلا کرده به فقیهی آشنا به مبانی شیخ انصاری مبدل گردیده بود. وی از سویی، به سفارش میرزای شیرازی، رفاقت با سید محمد فشارکی پیدا کرد و این مبانی را با وی غور مینمود[۲۰] و همچنین با شیخ حسن کربلایی تمام آثار مکتوب شیخ انصاری را مطالعه و مباحثه می¬کرد.[۲۱] به نظر میرسد میرزای اصفهانی تا قبل از مهاجرتش از نجف به سوی مشهد مقدس رضوی (در حوالی سال ۴۰٫ق) در تمام ادوار درسی میرزای نائینی شرکت می¬کرد[۲۲] و بدین صورت یکی از معتمدان وی گردید؛ چراکه از سویی در حوزۀ درسی میرزای نائینی کمتر کسی یافت می¬شد که فقط در یک دورۀ درسی شرکت جسته باشد[۲۳] و اکثراً دو دورۀ درسی یا بیشتر (مثلاً آقا جمال گلپایگانی سی سال در تمام دروس وی شرکت جسته بود).[۲۴] این امر تا بدانجا بود که در سال ۱۳۳۸٫ق از وی اجازۀ اجتهاد یافت و آقا ضیاء عراقی، شیخ عبدالکریم حائری یزدی و سید ابوالحسن اصفهانی نیز آن را در حاشیه تأیید کردند.[۲۵] بنابر نقلی از میرزای اصفهانی، او حضورش در درس میرزای نائینی را چنین ترسیم کرده است:
«قال مولانا الأستاذ: ”أفاض لی العلامه النائینی مهمات الفقه و الأصول و استفدت منه مده منفردا و أول من لحق بنا العلامه السید جمال الگلپایگانی ثم بعد مده لحق بنا واحد بعد واحد حتى صرنا سبعه أفراد من الأوتاد. و تم لنا دوره الفقه و الأصول فی سبع نفرات و کنا فی محضره الشریف إلى أربع عشره سنه.“ و حین بلغ إلى خمس و ثلاثین سنه سنه الشریف نال أعلى مراتب الاجتهاد و أجازه العلامه النائینی و غیره أحسن الإجازات و مما عبر به فی إجازته المفصله التی کتبها النائینی بخطه الشریف فی شوال ۱۳۳۸ هجری المزینه بخطوط جمع من الأعاظم المراجع الکرام و تکون عندی.“ قال: ”العالم العامل و التقی الفاضل العلم العلام و المهذب الهمام ذو القریحه القویمه و السلیقه المستقیمه و النظر الصائب و الفکر الثاقب عماد العلماء و صفوه الفقهاء الورع التقی و العدل الزکی جناب الآقا میرزا مهدی الأصفهانی أدام الله تعالى تأییده و بلغه الأمانی“ إلى أن قال : ”و حصل له قوه الاستنباط و بلغ رتبه الاجتهاد و جاز له العمل بما یستنبطه من الأحکام“ الخ.»[۲۶]
از جمله نکات بسیار حائز اهمیت نوع اجازه¬ای است که میرزای نائینی به وی اعطا ¬کرد که در زمرۀ اجازات اجتهاد مطلق بوده است که در واقع از جمله عالی¬ترین انواع اجاز¬ات وی محسوب می¬شد.[۲۷]
از جمله نکات مهم در این باره جایگاه علمی ایشان در مبانی اصولی، خاصه در مبانی میرزای نائینی، است. آیتالله وحید خراسانی،[۲۸] که محضر ایشان را درک کرده است، در مصاحبه¬ای[۲۹] اولاً کسانی را که مرحوم میرزای اصفهانی را بیسواد میدانستند تعبیر به جهال کرده و مدعی شده که ایشان حوزۀ مشهد را منقلب کرده است و فضلای مشهد محصول ایشاناند. این مطلب در سایر گزارشات از اوضاع حوزۀ مشهد نیز تأیید می¬شود. از سوی دیگر بهترین درس سطح را مرحوم شیخ هاشم قزوینی داشته است و بهترین دروس پس از رحلت میرزای اصفهانی را مرحومان میرزا جواد آقا تهرانی و میرزا حسنعلی مروارید برپا کرده که همگی از شاگردان مبرّز ایشان بوده¬اند.[۳۰] ثانیاً آیتالله وحید خراسانی می¬گوید که در گفتوگوی خود با مرحوم سید محمود شاهرودی و مرحوم سید جمالالدین گلپایگانی (آقا جمال گلپایگانی)، که از جمله شاگردان مبرز میرزای نائینی بوده، آن دو بزرگوار عرض ¬کرده که پس از حضور در درس اصول میرزای اصفهانی در مشهد، در نجف به نکتۀ تازه¬تری دربارۀ مبانی مرحوم نائینی دست نیافته¬اند، که این نشان از عمق علمی و تسلط ایشان بر آن مبانی است. ثالثاً مرحوم آقا جمال نیز فرموده¬ است که میرزای اصفهانی جزء شش یا هفت[۳۱] نفری بوده که مرحوم نائینی مبانی خود را دور نخست با ایشان پخته کرده است. در هر صورت تسلط کامل کمنظیر میرزای اصفهانی از مسلماتی است که آشنایان به حوزۀ مشهد گواه صدق بر آن می¬باشند.[۳۲]
جزئیات زندگی میرزای اصفهانی در نجف اشرف روشن نمی¬باشد.
سامرا و نجف
از دوران شیخ انصاری، در تاریخ فقهای شیعه با دو تفکر سلوکی ــ معرفتی روبهرو میشویم که مروّجان اصلی مبانی اعتقادی و مشربهای سلوکی در میان عوام و خواص شیعه بودهاند. منظور از تفکر سلوکی ــ معرفتی تفکری است که در کسب مقامات نفسی و تهذیب آن (سلوک) یا اعتقادات دینی و معارف نظری (معرفتی)، اصول و مبانی خاصّی دارد. در تاریخ تشیّع معاصر در میان آنان که بتوان ایشان را در زمرۀ فقهای شیعه دانست روشها و تفکرات دیگری را نیز میتوان مشاهده کرد، امّا به نظر، بخشی از این روشها التقاطهایی از این دو تفکر اصلی باشند. به سخن دیگر از آن رو که همواره هر تفکری پیروان مختلفی دارد، ناگزیر انحرافات یا اقتباساتی از تفکرات دیگر یا تأثیرپذیری از حضور افرادی خاص در آنها را میتوان مشاهده کرد. لذا این دو تفکر اصلی نیز از این قاعده مستثنا نیستند.
قبل از سخن در مورد این تفکرات اصلی لازم است به این موضوع اشاره شود که چرا آنها مکتب سامرا و نجف خوانده میشوند. دلیل این مسأله، خاستگاه مکانی صاحبان اصلی دو تفکر است که یکی در نجف و دیگری در سامراء پدیدار گشتند.
مکتب سلوکی ــ معرفتی نجف، که به دلیل تبلیغ و ترویج، شناختهشدهتر میباشد، با نام ملاحسینقلی همدانی درجزینی (۱۲۳۹ــ۱۳۱۱٫ق)[۳۳] شهرت یافته است. شایان ذکر است که تسمیۀ این تفکر با نام نجف، به معنای همسویی همۀ علمای نجف با آن یا تأیید آن به وسیلۀ ایشان نبوده و نیست.
عدهای از محققان، همچون منوچهر صدوقی سها در «تاریخ حکمای متأخر»[۳۴] یا سید عباس قائممقامی در مقالۀ «حکیم بیدآبادی»،[۳۵] مدعی شدهاند که اصل این تفکر به آقا محمد بیدآبادی (متوفی ۱۱۹۷٫ق)، عارف شهیر اصفهان، میرسد. سپس از شاگرد وی، سیدصدرالدین کاشف دزفولی، به شاگرد دزفولی، سید علی شوشتری (۱۲۲۲ـ۱۲۸۳٫ق)، و از او به ملاحسینقلی همدانی رسیده است. اما به نظر میرسد که هیچ ارتباط استاد و شاگردی میان سیّد علی شوشتری و سیّد صدرالدین کاشف دزفولی نتوان برقرار ساخت؛ چراکه نظریهپردازان نامبرده دلیل اتصال سیّد علی به سیّد صدرالدین را نقل این حکایت دانستهاند که شیخ انصاری، به هنگام سفر از دزفول به عتبات، به محضر سید صدرالدین رسید و از وی درخواست دعا کرد و او در پاسخ گفت: مطمئن باشید که به وسیلۀ حاج سید علی شوشتری به فیض معنوی نایل خواهی شد که او از ماست.[۳۶] اما روشن است که این نقل دلیل بر تلمذ سید علی از محضر سید صدرالدین یا همسویی عقیدتی آنان نیست و ارجاع طلاب به عالمی از سوی عالمی دیگر امری رایج است . این مسأله زمانی محکمتر میشود که دانسته شود:
الفــ در میان شاگردان و کسانی که از سید علی شوشتری بهره بردهاند یا از او اجازه یافتهاند به جز ملاحسینقلی همدانی، که اندکی بعد راجع به وی سخن خواهد رفت، کسی که گرایش به عرفان، فلسفه یا تصوف داشته باشد دیده نمیشود. بلکه بر عکس کسانی چون وفایی شوشتری، میرزا محمد بن عبدالوهاب بن داود همدانی کاظمینی، شیخ محمدتقی نجفی و… دیده میشوند که جملگی اهل مخالفت با عرفان، فلسفه و تصوف بودهاند. این در حالی است که شهرت اصلی سیدصدرالدین به عرفان وی است و از سید علی شوشتری هیچ شهرتی در عرفان نظری و… دیده نمیشود.
بــ از مسلمات تاریخی رفاقت و موانست فراوان سید علی شوشتری با شیخ انصاری است.[۳۷] از طرف دیگر هیچ دلیلی که دال بر گرایش فلسفی ــ عرفانی شیخ انصاری باشد وجود ندارد، بلکه شواهدی برخلاف آن نیز، از جمله ضاله دانستن کتب ایشان، به چشم میخورد. چگونه ممکن است دو تن که همچون یک روح در دو بدن میباشند (یعنی سیدعلی شوشتری و شیخ انصاری) در دو قطب مخالف عقیدتی باشند، درحالیکه وصی شیخ انصاری و کسی که بر جنازۀ او نماز گزارده نیز سید علی شوشتری بوده است.[۳۸]
جــ در تاریخ هیچگاه در زمرة استادان سیدعلی شوشتری از سید صدرالدین کاشف دزفولی نامی برده نشده است.
بدین سبب انتساب سید علی شوشتری به سید صدرالدین کاشف دزفولی مخدوش است. اما در مورد ارتباط میان سید علی شوشتری و ملاحسینقلی همدانی باید گفت که میان این دو نیز وحدت عقیدتی دیده نمیشود. ملاحسینقلی همدانی از عرفای مشهور محسوب میشود؛ به نحوی که از محضر او بزرگانی در عرفان شیعه از حیث نظری و عملی برخاستهاند. از آن جمله است شیخ محمد بهاری (۱۲۶۵ــ۱۳۲۵)،[۳۹] سید احمد کربلایی (متوفی ۱۳۲۲)،[۴۰] حاج محمدعلی نجفآبادی، میرزا جواد ملکی تبریزی و … . از سوی دیگر گرایشهای فلسفی ــ عرفانی ملاحسینقلی را از تلمذ طولانیمدت او در سبزوار و از محضر حاج ملاهادی سبزواری میتوان یافت.[۴۱] ذکر این نکته لازم است که در شرح احوالات حاج ملاهادی سبزواری نیز گرایش به فقراء و اهل تصوف نقل شده است.[۴۲] آنچنانکه آوردهاند: «گویند هرگاه که فقیری به سبزوار رسیدی، آن بزرگ با وی اجتماع و بل که خلوت فرمودی. بدانسان که روایت آقا رضا علی نعمتاللهی را … .»[۴۳] از طرفی نحوة حضور ملاحسینقلی به محضر سید علی، پس از تعقیب شیخ انصاری و حضور او در درس سید علی شوشتری بوده است.[۴۴] سید نیز که تمایل ملاحسینقلی را دید اجازۀ ورود او را به درس خود داد. در نتیجه آنچه باید گفت این است که به نظر میرسد بهرهمندی ملاحسینقلی از سید علی شوشتری را نمیتوان انکار کرد، اما نمیتوان مدعی شد که ملاحسینقلی و سید علی هر دو به یک شیوۀ تفکر عقیده داشته و مشرب عملی واحدی دارا بودهاند، بلکه صرفاً می¬توان گفت که ملاحسینقلی همدانی از مراتب تربیت اخلاقی سید علی شوشتری، که مشهور و متخلق بدان بوده، بهره برده است و احتمالاً با مبانی فلسفی و عرفانی که از حاج ملاهادی سبزواری آموخته توأم ساخته است؛ بالاخص دلایلی را که در مورد افتراق سیدعلی و سیدصدرالدین مطرح شد در اینجا نیز میتوان طرح کرد.
اما شیوۀ تفکر دومی که در حقیقت در مقابل مشرب فوق مطرح است مکتب سامراء است. این مکتب با دو شخصیت استثنائی، یعنی مرحوم میرزای مجدّد شیرازی و مرحوم ملّا فتحعلی سلطانآبادی، شناخته می¬شود. میرزای شیرازی با هجرت خود به سامرّاء و بنیانگذاری فعالیتهای جدیدی این حرکت را آغاز کرد و سپس فقیهانی دیگر آن را ترویج و بسط دادند. از جمله پدران معنوی این مشرب نیز می¬توان به آخوند ملافتحعلی سلطانآبادی اشاره کرد. آخوند ملافتحعلی سلطانآبادی عراقی (۴۰ــ۱۲۳۵ ــ ۱۳۱۸٫ق)[۴۵] از شاگردان اواخر دورۀ صاحب جواهر بود و پس از حضور در درس شیخ انصاری به درس میرزای شیرازی رفت.[۴۶] وی آنقدر به میرزا نزدیک شد که به امر او به اقامۀ جماعت مبادرت میکرد و خود میرزا در صف جماعت وی حاضر میگردید. از میان استادان او میتوان به سید محمد سلطانآبادی[۴۷] اشاره کرد که ملافتحعلی پس از توسلی به ساحت مقدس مهدوی به دلالت حضرتشان به سوی ایشان رهنمون شدند. وی از جمله کسانی است که با مشی ملاحسینقلی مخالفت میکرد و در مشرب او نیز بهطور کلی مخالفت با مشی ملاحسینقلی مشهود است. اصحاب سامرا[۴۸] از حیث مبانی فقاهتی، اعتقادی و سلوکی به میرزای شیرازی و شیخ انصاری و سیدعلی شوشتری شباهت بیشتری دارند تا اصحاب نجف و به تعبیری آنان را میتوان دنبالهروهای شیخ انصاری و سیدعلی شوشتری دانست. اصحاب سامرّاء عموماً سر ستیز با فلسفه، عرفان، و تصوف داشتهاند؛ بهطوریکه وجود آثاری در رد آنان و مخالفت با ایشان در زمرۀ آثار این طایفه مشهود است.[۴۹] از سوی دیگر ایشان تعبد فراوانی به آیات و احادیث داشتهاند.[۵۰] در حوزۀ درس میرزای شیرازی مجدداً اهتمام به مباحث عقاید و تفسیر و نهجالبلاغه ترویج یافت. میرزای شیرازی خود در ابتدای رسالۀ عملیهاش مسائل اعتقادی را تشریح کرده است[۵۱] و از سایر علما نیز می¬خواهد که در عقاید رسائلی بنگارند.[۵۲] در دوران میرزای شیرازی نوشتن رسائل اعتقادی گسترش می¬یابد.[۵۳] شاید مهمترین نکته در مورد این طایفه غیر از توجه و تعبد فراوان به آیات و روایات ائمه(ع) و مخالفت با فلسفه، عرفان و تصوف توجه خاص ایشان به وجود مقدس امام عصر(عج) به نحوی متفاوت از اصحاب مکتب نجف میباشد؛[۵۴] به این معنا که توسل و توجه به امام زمان(عج) را بخش و مرحلهای مهم از مراحل سلوکی خود میدانستند و برخلاف اصحاب نجف، که ابتدا در پی مربی و رفیقی میرفتند تا مراحل سلوک را به دلالت وی طی کنند، ایشان هرگونه هدایت و راهیابی و طی مراحل نفسی را منوط به توجه و توسل به آن وجود مقدس میدانستند.[۵۵] (بر خوانندگان فرهیخته هرگز پوشیده نیست که این مطلب هرگز به معنای بیاعتقادی مشرب دیگر یا سایرین به امام عصر(عج) نیست، بلکه صرفاً به معنای توجه به شکلی متفاوت و اهمیتی متمایز از دیگران است.) بهرغمآنکه آنها صاحبان قدرتهای نفسی و درجههای علمی و فقاهتی بلندی هستند، اصل همت خود را جلب توجهِ ایتامِ آل محمد(ع) به وجود اقدس صاحبالامر میدانند،[۵۶] دستور مراقبه را بر مبنای مراقبه با امام عصر(عج) برپا میکردند و محاسبۀ نفس را در مشهد او تعلیم میدادند.[۵۷] به نگارش آثاری در مورد آن حضرت همت میگماردند.[۵۸] رجوع به مربی و رفیق را با وجود هادی کل و امام زمان و بدون ارجاع حضرتشان به فقیهی از فقها در مسیر کسب کمالات نفسی امری ناصواب میشماردند.[۵۹] البته همین نوع نگاه ایشان به مسألۀ مهدویت موجب شد که مکتب سامراء در مسیر سیاسی و اجتماعی خود نیز مسیری متفاوت بپیماید. موضعگیریهای میرزای شیرزای در مسألۀ تنباکو و پیمان رژی یا اساساً گرایش ایشان به تغییر مکان حوزۀ درسی خود از نجف به سامراء و پایهگذاری جشنهای نیمۀ شعبان به سفارش ایشان در تهران و نوع نگاه شیخ فضلالله نوری به داستان مشروطیت و نوع نگرانیهای ایشان، که اساساً موضوع دشمنی خود با مشروطه و دشمنان خود در آن واقعه را متفاوت از دیگران می¬دیدند، می¬تواند این مسأله را بهتر روشن کند. در حقیقت باید گفت که مکتب سامرّاء جریانی بود که با هجرت میرزای شیرازی به سامرّاء آغاز شد و با تلاش گروهی از شاگردانش در ابعاد مختلف امتداد یافت. مهمترین خصیصۀ آن توجه و تأملی دوباره و با نگره¬ای فقاهتی به اصلیترین رکن اندیشۀ شیعه، یعنی باورداشت امامت و مهدویت، بود. در این جریان، اصحاب سامرّاء همت خود را در ترویج اندیشۀ امام حی قرار دادند و تلاش کردند همۀ عرصههای فکری و اجتماعی را بر این مبنا ترسیم و تشریح کنند. میرزای شیرازی و شیخ فضلالله نوری جلوداری سیاسی آن را بر عهده داشتند و توجه به امام حی غائب را از نو در اندیشۀ سیاسی ترویج کردند. حامد الگار، در اثری، سندی از مأموران انگلیسی ذکر میکند و می¬نویسد: اگر ملایان در پی اثبات قدرت خودشان و روی کار آوردن یک حکومت متعصب ضد اروپایی توفیق یابند، باید همۀ امید خود را برای اصلاح ایران از رهگذر اقدام مهم بازرگانی از دست بدهیم. در همین گزارش اظهار شگفتی می¬شود که آیا هیجان تنباکو صرف نظر از اثبات قدرت روحانیان در عین حال تجلی عقیدهای عمومی نبود که تا آن زمان در ایران ناشناخته بود؟[۶۰] این عقیدۀ عمومی ناشناخته همان عقیده¬ای است که میرزای شیرازی و جریان مکتب سامراء به احیای آن همت میگمارند و یک مامور انگلیسیِ دیگر این بار در بحبوحۀ مشروطه آن را یادآور شده است: وطنپرستی از نوع خاص ایرانی همواره خصلت پیروان مذهب شیعه بوده است. شاه فعلی مقام مذهب ندارد و به عقیدۀ رهبران مذهبی دارای حق اساسی برای وفاداری ایرانیان نمی¬باشد. چه آنها معتقدند فرمانروای حقیقی آنها پادشاه زنده نیست، بلکه امام دوازدهم صاحبالزمان(عج) است که گرچه به چشم دیده نمی¬شود، حاضر و ناظر است و روزی ظاهر خواهد شد. ازاینرو معتقدان مذهب شیعه تابع خلیفه نیستند، بلکه دارای عقیده-ای بس انقلابی می¬باشند.[۶۱] ملافتحعلی سلطانآبادی، محدث نوری، سید اسماعیل صدر، محمدباقر بیرجندی، سید محمدتقی موسوی اصفهانی، صدرالاسلام همدانی، میرزا مهدی اصفهانی و بسیاری دیگر سکانداران فرهنگی و عقیدتی آن بودند. توجه به عقائد شیعی و تلاش برای اعراض از عقاید وارداتی در پرتو توجه به رکن اصلی و زندۀ شیعی، یعنی امام حی، مطمح نظر ایشان قرار گرفت. در مبانی تربیتی به وضوح در آثارشان توجه به امام حی را گوشزد می¬کنند و کسب عقیده جز از این طریق را ناصواب می-شمرند.[۶۲] به هر روی توجه به آرای عدهای از پویندگان این مشرب ــ برای مثال سیّد اسماعیل صدر، محدث نوری، شیخ فضلالله نوری، سید حسن صدر، میرزا مهدی اصفهانی، صدرالاسلام همدانی، شاگردان میرزا مهدی اصفهانی و سیّد عبدالغفار مازندرانی ــ بسیاری از مطالب را روشنتر خواهد کرد. البته مکتب سامرّاء حاوی نوآوریهای دیگری در مبانی فقاهتی[۶۳] یا تدریس در حوزه¬های علمیه[۶۴] نیز بود که شرح آنها نیازمند مجالی دیگر است. در هر صورت به نظر میرسد تأملی دوباره در تاریخ اندیشة شیعه و بذل توجهی ویژه برای اهل نظر ضروری و مفید باشد و بررسی آن، که خود مجالی مستقل می-طلبد، به زمانی دیگر واگذار می¬گردد.
در مجاورت مشهد مقدس رضوی
در سال عزیمت میرزای اصفهانی به مشهد مقدس اختلاف است؛ بعضی از اقوال سال ۱۳۴۵٫ق را ذکر کردهاند[۶۵] و بعضی دیگر سال ۱۳۴۰٫ق را.[۶۶] اما در مجموع میتوان گفت بر اساس اجازهای که میرزای اصفهانی از مرحوم نائینی در سال ۱۳۳۸٫ق گرفت، سال ۱۳۴۰٫ق صحیحتر به نظر میرسد؛ چرا که عرفاً اجازه در زمانی که قصد عزیمت باشد گرفته میشود. او پس از حضورش در مشهد به مدرسه پریزاد رفت[۶۷] و در درس میرزا هاشم قزوینی، مدرس شهیر آنجا، حاضر شد، اما در پی اشکالی که در هنگام درس بر استاد خود گرفت، مرحوم میرزا هاشم قزوینی مقام علمی او را بر خود ارجح دید و وی را در مقام تدریس نشاند و خود از آن پس در درس میرزای اصفهانی تا آخرین دوره حاضر شد.[۶۸] این دوره درس مرحوم میرزا، که ابتدای حضور وی در مشهد بوده و همان دوره نخست درسی وی می¬باشد، به شرح و بسط مبانی فقهی و اصولی میرزای نائینی و آخوند خراسانی سپری شد و بزرگانی چون میرزا علیاکبر نوقانی (۱۳۰۰ ــ۱۳۷۰٫ق)، میرزا هاشم قزوینی (۱۲۷۰ ــ ۱۳۳۹٫ش) و سیّد صدرالدین صدر (متوفی: ۱۳۷۳٫ق) و سیّد حسین حائری در آن حاضر میگشتند.[۶۹] در حقیقت این اولین حضور میرزای اصفهانی در حوزۀ مشهد است. در واقع حضور میرزای اصفهانی در حوزۀ مشهد به دو برهۀ تاریخی تقسیمبندی می¬شود که در آنها حوزه علمیه مشهد را احیا کرده و خونی تازه در رگهای آن می¬دمد: برهۀ نخست مربوط به حوالی سال ۱۳۴۰٫ق باز میگردد. در گزارشی این حضور چنین ترسیم شده است: در حدود سال ۱۳۴۰٫ق، یکی از شاگردان ممتاز میرزای نائینی، مدرس بزرگ حوزۀ علمیۀ نجف و مرجع تقلید دورۀ قبل (متوفی در ۱۳۵۵٫ق)، به نام میرزا مهدی اصفهانی به مشهد آمد. ابتدا به تدریس سطوح عالیه و سپس خارج فقه و اصول مشغول شد و چون بر مبانی اصولی میرزای نائینی تسلط کامل داشت و این مبانی در حد خود تازه و بیسابقه بود، مورد توجه فضلا و طلاب مشهد قرار گرفت.[۷۰] در همان گزارش اشاره ¬شده است که او، پس از مدتی، کرسی درس معارف را نیز برپا ¬کرد.[۷۱] اما برهۀ دوم به پس از شهریور ۱۳۲۰ مربوط می¬شود که کمی بعد راجع به آن سخن خواهیم گفت و آن دورۀ احیای مجدد حوزۀ علمیه مشهد پس از اختناق پهلوی اول است. درواقع میرزای اصفهانی، در برهۀ نخست، دو دورۀ درسی برقرار ¬کرد که در دور نخست به بیان مبانی میرزای نائینی در اصول همت گمارد و در دورۀ دوم بحثی از مبانی خویش نیز به میان ¬آورد و دروس معارف را نیز برپا کرد. سپس دورۀ سوم درسی خویش را در برهۀ دوم احیای حوزۀ مشهد برپا کرد که در آن به طور کل مبانی خویش در فقه و اصول و معارف را مطرح می¬نمود.
میرزای اصفهانی، پس از اشتهاری که به واسطۀ تدریس دور نخست خویش یافت، دورۀ جدیدی از تدریس را آغاز کرد (دور دوم). اما در این دوره در بحث فقه و اصول مبانی خویش را نیز مطرح ساخت و در روزهای پنجشنبه و جمعه مباحثی جدید که سابقۀ تدریس آنها در حوزههای علمیه وجود نداشت تحت عنوان مباحث معارف مطرح شد.[۷۲] از جملۀ حضار در این دروس شیخ هاشم قزوینی، شیخ مجتبی قزوینی، شیخ محمدحسن بروجردی، شیخ کاظم دامغانی، شیخ هادی مازندرانی، شیخ غلامحسین محامی بادکوبهای و شیخ محمود تولایی بودهاند.[۷۳] البته ذکر این نکته لازم است که حضور شیخ محمود حلبی، که مهمترین اثر علمی این دوره تحت عنوان تقریرات (که میرزای اصفهانی آن را تصحیح کرده است) از وی میباشد، جمعاً به مدت چهار سال بوده است که به هنگام فتنة رضاخان به سفارش میرزای اصفهانی و همراه اولاد وی به دهات اطراف مشهد هجرت کرد.[۷۴] از جمله آثار دیگر بهجایمانده از این دوران تقریرات مباحث اصول از مرحوم بروجردی است. اما همانطور که ذکر شد، کاملترین و دقیقترین اثر در این دوره آثار شیخ محمود حلبی میباشد که تحت عنوان تقریرات اصول، حجیت قرآن، هناک مطالب ثلاثه و مناصب النّبی در آستان قدس رضوی موجود است.[۷۵] البته بهتازگی تقریرات بحث حجیت قرآن از مرحوم بروجردی نیز یافت شده است که متأسفانه کامل نیست.
دور سوم تدریس میرزای اصفهانی پس از گذشت مدتی از دوران اختناق رضاخان شروع شد. دورۀ خفقان رضاخان موجب شد که اکثر مدارس مشهد، جز یکی دو مورد، تعطیل شود و درسها به صورت رسمی برپا نگردد. این مسأله موجب شد حوزۀ مشهد به رکود دچار گردد. اما پس از شهریور ۱۳۲۰ دو تن از بزرگان حوزۀ مشهد، یعنی مرحومان شیخ مرتضی آشتیانی و میرزا مهدی اصفهانی، زعامت حوزه را به دست گرفتند و حوزه رشد خود را از سر گرفت.[۷۶] در حقیقت این دومین برهۀ حضور میرزای اصفهانی در حوزۀ مشهد است که احیای مجدد آن را موجب گردید. ایشان در ملاقاتی با شیخ محمدباقر ملکی میانجی، با تعبیر البشاره البشاره! وعدة شروع شدن درس را داد.[۷۷] اما از نقل دیگری که باز از مرحوم میانجی باقی مانده است به نظر میرسد که درس این دوره فقط مباحث معارف بوده و این بار دیگر خبری از مباحث اصولی نبوده است؛[۷۸] اگرچه پس از گذشت مدتی، فشارهای اختناقآمیز پهلوی اول از بین رفت و مجدداً مباحث فقه و اصول مطرح شد.[۷۹] این دوره همان زمانی است که ایشان به شاگردانشان می¬گفتند دیگر وقت نیست (نزدیک به مرگ شده¬اند) و باید حرفها را گفت. به همین جهت، هم در تدریس معارف با سرعت بیشتری پیش میرفتند و دیگر از عادات تدریسی حوزۀ سامرّاء، که مباحثات فراوان میان طلاب صورت میگرفت و به نحوی شاگردمحوری بوده است و ساعات طولانی به مباحثه و درس اختصاص می¬یافت،[۸۰] فقط به طولانی بودن دروس اکتفا می¬شد،[۸۱] و هم در تدریس اصول فقه به ترویج مبانی خود می¬پرداختند که آثار مصباحالهدی و رسالۀ «معاریض» و «توریه» ارمغان آنهاست. بدین سان در این دوره کسانی همچون شیخ محمدباقر ملکی میانجی، میرزا حسنعلی مروارید، شیخ هاشم و شیخ مجتبی قزوینی، شیخ زینالعابدین غیاثی، سید علی شاهرودی، شیخ عبدالله یزدی، عبدالنّبی کجوری، سید محمدباقر نجفی، میرزا جواد تهرانی، علیاکبر صدرزاده، سید علیاکبر فیاض، سید علیرضا قدوسی و در اواخر نیز شیخ حسین وحید خراسانی[۸۲] در دروس حاضر شدند.[۸۳]
از جمله صفات دروس در این دوره در بحث اصول این است که مبانی خود میرزای اصفهانی نیز به طور جدیتری مطرح گردید. در فقه که از دورۀ قبل اثری یافته نشده در این دوره آثاری بهدست آمده است. در مباحث معارفی نیز مرحوم میرزا تغییراتی داد؛ اگرچه هنوز به طور کامل روشن نیست که این تغییر در آرا به دلیل تغییر در شیوة طرح و پیدا شدن پایگاهی مستحکم در حوزۀ علمیه بوده یا اینکه ایشان تبدل رأیی یافته است. البته در این نوشتار بررسی بعضی از این موارد همچون طرح مبانی علم و عقل[۸۴] در دورۀ سوم به صورت مقدم بر مبانی معرفت نفس[۸۵] یا بحث ظل، اسما و صفات و… ممکن نمیباشد.
میرزای اصفهانی در سال ۱۳۶۵٫ق دار فانی را وداع گفت و حوزۀ مشهد دوباره دچار رکود شد. در گزارشی این مطلب چنین ترسیم شده است: لیکن این دو عالم متشخص [یعنی مرحومان شیخ مرتضی آشتیانی و میرزا مهدی اصفهانی] در سال ۱۳۶۵٫ق بدرود زندگی گفتند و حوزۀ علمیۀ مشهد، با درگذشت آن دو، آخرین مدرسان بزرگ خود را از دست داد و درس خارج در این حوزه مجدداً دچار رکود شد. البته در همان هنگام در گوشه و کنار بعضی درسهای خارج وجود داشت، ولی این درسها، که مدرسان آن در مراتب علمی بالا قرار نداشتند، نمی¬توانست جوابگوی نیاز حوزه¬ای همچون مشهد باشد. ازاینرو این حوزه، پس از شکفتگی نسبی اواخر نیمۀ اول قرن ۱۴، در اوایل نیمۀ دوم این قرن بار دیگر دچار توقف و رکود شد و به همین دلیل بسیاری از طلاب ترقیطلب آن به قم و نجف هجرت کردند.[۸۶]
آثار میرزای اصفهانی
آثاری که از وی در دورۀ حضور در مشهد مقدس رضوی به جای مانده است در دو بخش میباشد؛ بخشی استنساخ از نوشتارهای ایشان است و بخشی تقریراتی میباشد که از شاگردان وی باقی مانده است.
الف) استنساخها:
در مورد استنساخها میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
۱ــ معارف القرآن: استنساخ از مرحوم نمازی، مرحوم بروجردی و… . البته در نسخة مرحوم بروجردی شواهدی از تصحیحات مرحوم میرزا در حاشیۀ آن نیز مشاهده میشود.
این اثر ظاهراً آخرین اثر مبسوط علمی مرحوم میرزاست که در آن یک دورۀ کامل از مبانی خود، اعم از علم، عقل، معرفهالله، اسماء و صفات، نبوت، امامت، مشیت، بداء، خلقت و …، را مطرح نموده و البته اثر را مؤلف تبویب و تقسیمبندی نکرده است.
۲ــ رسالۀ «مصباحالهدی» و «اصول وسیط»: که هر دو در اصول فقه است و به نظر میرسد رسالة «مصباحالهدی» متأخر از «اصول وسیط» باشد و از آقایان صدرزاده، ملکی میانجی، نمازی و بروجردی آثاری در استنساخ اصول وسیط یافت شده است. به علاوه، دقیقترین نسخۀ «مصباحالهدی» با حاشیۀ مرحوم میرزا در آستان قدس موجود است. نام «اصول وسیط» به سبب وساطت این اثر اصولی میرزای اصفهانی نسبت به دو مرتبۀ متقدم (تقریرات) و متأخری (مصباحالهدی) است که ایشان در بیان مبانی اصولی خویش مطرح کرده¬اند.
رسالۀ «مصباحالهدی» نیز در حقیقت گزارشی از آرای میرزای اصفهانی در امهات مبانی اصول فقه در نظر ایشان است که در آن نوآوریهایی نیز دیده میشود. از این اثر نسخههایی به خط علیاکبر صدرزاده، غلامعلی فایقی و محمدباقر ملکی میانجی موجود است. علاوه بر این، نسخهای را نیز سید محمدباقر نجفی در سال ۱۴۰۵٫ق چاپ کرده است. بنابر عبارتی که در انتهای نسخۀ مرحوم صدرزاده آمده ظاهراً این اثر آخرین اثری از آثار میرزای اصفهانی است که به تصحیح وی رسیده است.
این اثر در یک مقدمه و هشت اصل تنظیم شده است. در مقدمه، بحث از تخالف علوم الهی و بشری و فطری بودن شریعت و ارجاع عوام به علما بر اساس فطرت عقلاییه و فطری بودن شریعت و همچنین سرّ بسط علم اصول از جانب فقهای شیعه مطرح شده است و در اصول هشتگانه مباحث حجج ، استصحاب و … به شیوه¬ای جدید بیان گردیده است.
۳ــ ابوابالهدی: این اثر یکی از آثار مشهور میرزای اصفهانی است که در واقع گزارشی از اصول نظریات وی در مباحث معارفی میباشد و هدف از آن اثبات مبانی نبوده است. به همین سبب از تفصیل مطالب یا استناد به آیات و روایات به طور گسترده، جز در موارد معدودی، خودداری کرده است.
از آنجاییکه این اثر آخرین اثر علمی ایشان بوده است[۸۷] و از سوی دیگر در دسترسترین اثر ایشان نیز می¬باشد و از سوی دیگر گزارشی از مجموعه آرای خود را در آن بیان کرده است شاید توضیح مبسوطتری دربارۀ آن خالی از فایده نباشد.
این اثر در یک مقدمه و ۲۵ باب تنظیم گردیده و در آن خلاصه¬ای از امهات مبانی ایشان همراه امهات مبانی فلسفه و عرفان اسلامی طرح شده است. مطالب در این اثر به شیوۀ قبض و بسطی مطرح شده؛ بهاینمعناکه ایشان طی سه مرحله مطالب خود را بیان کرده ¬است. مؤلف، در مقدمه، مجموعه¬ای از مدعیات خود را آورده ¬است. سپس طی هفت باب، از بابهای اول تا پایان باب هفتم، خلاصۀ مبسوط¬تری از مدعیات آوردهشده در مقدمه را مطرح ¬کرده است. خصیصۀ مطالب این هفت باب طرح مبسوط¬تر مدعیات و اشاره به مبادی نظری هر بحث و ذکر نتایج حاصل از آنهاست. اما به طور کلی در این ابواب، هدف اشاره به بنیانهای استدلالی مطالب نیست. وی سپس از باب هشتم به بعد به طور تفصیلی مبانی خود و مبانی مخالفان خود را به شیوه استدلالی مطرح مینماید و مبانی و نتایج علمی هر کدام را با شیوۀ طرح آنها (ورود و خروج در مباحث) ذکر می¬کند. با وجود این، هدف ایشان در این رساله طرح کامل مطالب و مستندات نیست؛ چراکه ایشان این کار را قبلاً در «معارفالقرآن» کرده است.
سیر مطالب چنین است که وی، در ابتدای مطالب خود، بر علم بنیان نهاده شدن قرآن و فرمایشات ائمه(ع) توجه کرده و سپس وجه اعجاز قرآن را همین ¬شمرده است. ازاینرو ضروری دانسته است که این میراث گرانبها بر مبنا و شیوۀ ائمه، فقها و محدثان، به عنوان تربیتیافتگان آن حضرات، حفظ شود.
در گام بعدی، ایشان به مسألۀ زبانشناسی، یعنی الفاظ، توجه کرده است که به واسطۀ آن تکلم و تعلیم و تربیت ممکن میگردد و در همین جا یکی از اختلافهای اساسی دو مشرب یادشده را بر¬شمرده است. او در ادامه باب تعالیم خود را معرفت نفس می¬خواند. نکتۀ حائز اهمیت نوع نگاه او به مسألۀ معرفت نفس است که اصلی¬ترین حرف ایشان در این مبحث توجه به مسألۀ شناخت و چگونگی تحقق آن برای نفس میباشد. بر این مبنا سعی کرده است ابتدا منظور خود و نیز مخالفان را از شناخت بیان کند. طرح مبانی متفاوت از مبانی مخالفان توسط ایشان موجب گردیده است نگاه و جایگاهی جدید و متفاوت از بحث معرفت نفس پدید آید. نگاه متفاوت ایشان به مسألۀ شناخت، طرح متفاوتی از مفهوم استدلال را موجب می¬گردد. در اینجاست که او، به واسطۀ مسألۀ استدلال، بحث معروفِ به استدلال را ابراز می¬کند. وی در ادامۀ مطالب خود به دو مقام معرفتی نسبت به پروردگار (معروفِ به استدلال) یعنی معرفت بالآیه و معرفه الله بالله اشاره می¬کند. او مدعی می¬گردد برخلاف مدعای فلاسفه و عرفا امکان معرفت واقعی و حقیقی (و نه معرفت بالوجه و …) پروردگار میسر است.
میرزای اصفهانی در ادامۀ تذکر به خدای سبحان، به آیات و کمالات خدا اشاره ¬کرده و از این رهگذر به آیات علم، قدرت و وجود توجه نموده است تا بتواند دو مسألۀ اساسی را بررسی کند: مسألۀ نخست طرح بنیانهای نادرست فیلسوفان و عارفان اسلامی در مسألۀ وجودشناسی یا به تعبیری خداشناسی است؛ مسألۀ دوم، که ثمرۀ مسألۀ اول است، مسألۀ خلقت و رابطۀ خالق و مخلوق است. در نهایت به دلیل نتایج جبری وجودشناسی فلاسفه و عرفا، ایشان مسألۀ مشیت را همراه و مرتبط با خلقت و افعال الهی مطرح کرده است. در این اثنا وی در لابهلای مباحث خود به اقوال مخالفانش اشارههایی نموده است. اما در ادامه در ابواب هشتم تا آخر به تناسب، ابوابی را به طور مستقل به طرح آرای مخالفان خود اختصاص داده است.
۴ــ انوارالهدایه: رسالۀ «انوارالهدایه» از آثار جدیداً یافتهشدۀ میرزای اصفهانی میباشد (این اثر در کتابخانۀ دانشکدۀ الهیات و معارف اسلامی مشهد با شماره ۲۲۷۱۸ در تاریخ ۸/۱۱/۵۶ ثبت گردیده است.) که بر روی جلد آن نام «مصباحالهدی» در بداء تألیف آمیرزا مهدی اصفهانی آمده است.
این اثر به دو دلیل عمده به ایشان منتسب است: الفــ خط اثر؛ که با خطوط حاشیۀ «معارفالقرآن» نسخۀ بروجردی، تقریرات شیخ محمود حلبی و «ابوابالهدی»، نسخۀ آستان قدس، که همگی تصحیحات ایشان است، همانندی دارد و مرحوم شیخ حسنعلی مروارید که از شاگردان مقرب میرزای اصفهانی بوده صحت آنرا تأیید کرده است. بــ فرم و محتوای اثر: از نظر سبک و سیاق ادبی و گسترۀ لغوی و اصطلاحات رایج و همچنین اندیشههای مندرج در متن و نوع توجه به مطالب و تبویب و تقدم و تأخر آنها با سایر آثار ایشان کاملاً هماهنگی دارد (بحث از اعجاز قرآن و تحدی آن، علم و عقل، معرفهالله، علم الهی، جبر و تفویض، بداء، مشیت و…).
به نظر نگارنده این اثر از حیث زمانی بر اساس مطالبش اثری است مابین تقریرات شیخ محمود تولائی و مصباحالهدی.
این رساله در حقیقت شامل دو اثر است: انوارالهدایه و رسالة فیالبداء. رسالۀ نخست او در ابتدای هر مطلبی با تعبیر نور شروع شده و در مجموع ۲۱ عنوان نور را شامل است.
۵ــ از ایشان رسائل دیگری نیز به جای مانده است که از آنها می¬توان به رسالۀ «اعجازالقرآن» ( در بحث اعجاز قرآن چندین رساله مختلف از ایشان دیده می¬شود که از آن جمله رسالهای فارسی و در پاسخ به شاهزاده افسر (یکی از شاهزادگان قاجار) می¬باشد.)، «صوارمالعقلیه» (در ردّ شیخیه و شیخ احمد احسایی)، رسالۀ «غایهالمنی» و «معراجالقرب و اللقاء» (در حقیقتِ صلاه)، «المواهب السنه و العنایات الرضویه» (در معاریض و توریه)، افتاء و تقلید، خلقه العوالم (در خلقت و طبیعیات)، جبر و تفویض (در قضا و قدر و بداء)، فهارس فقه و اصول و معارف و اخلاق، رساله معرفت نفس (تقریر دروس عمومی ایشان در مباحث اخلاق و معارف) و رسائل فقهیِ فی الکر، شرائط التکلیف و النجاسات، الطهاره و طهارات الثلاثه، فی احکام الوضوء، المطهرات و النجاساه و صلاه المیت، فی الفاظ العبادات و الطهارات، فی القرعه، فی بعض احکام الصلاه، الصلاه، الخمس، الطلاق، الاطعمه و الاشربه، حصر المحرمات من الحیوانات و جنات الرضویه اشاره کرد.
ب) تقریرات:
تقریرات مباحث میرزای اصفهانی مربوط به دو دورۀ دوم و سوم می¬شود. مهمترین اثر در تقریرات دورۀ دوم، تقریرات شیخ محمود تولائی است که تصحیحات استاد در حاشیۀ آن دیده می¬شود. تقریر دیگری که از این دوره اما به صورت ناقص به جای مانده است، تقریرات مرحوم محمدحسن بروجردی است.
اما در باب تقریرات دورۀ سوم نیز آثاری در فقه و اصول از مرحوم ملکی میانجی، مرحوم عسکری طباطبایی و مرحوم بروجردی دیده شده است. همچنین تقریراتی در بحث قضا و قدر از مرحوم بروجردی، در معرفتشناسی از مرحوم صدرزاده و مباحث عمومی میرزا که در معرفت نفس و اخلاقیات بوده است به قلم آقای یگانه موجود میباشد. این مباحث عمومی در روزهای جمعه و برای عامۀ افراد مطرح میگردیده است.[۸۸]
ظاهراً مباحث دورۀ سوم تدریس میرزای اصفهانی ابتدا به صورت مخفیانه در منزل مرحوم میرزا و پس از قرائت زیارت عاشورا برگزار میگردید که در این باره نیز حکایاتی نقل گردیده است.
بقایای علمی مکتب معارف مشهد
شاید به جرأت بتوان گفت یکی از کارهای مشکل درمورد یک مشرب فکری، بالاخص در وضعی که آن مکتب در مراحل ابتدایی حیات خویش و تغییر و تحولات علمی خود است، بررسی شاگردان آن و تحلیل آنهاست. با وجود این به نظر میرسد در مورد شاگردان مکتب میرزا مهدی اصفهانی که مبانی وی را ترویج کردهاند دو نسل اصلی مشاهده میشود. نسل نخستین نسلی است که به طور مستقیم و بیواسطه در زمان حیات میرزای اصفهانی از وی تعلیم یافتهاند. تقریباً از این نسل متعلم در قیدِ حیاتی دیگر مشاهده نمیشود.[۸۹] اما نسل دوم کسانیاند که به طور مستقیم از میرزای اصفهانی تعلیم نیافتهاند، بلکه ایشان تعلیمیافتگان شاگردان نسل نخست وی میباشند. مجموعة نسل دومیها را در دو گروه کلی میتوان مشاهده کرد. بخشی طلاب علوم دینی در حوزههای علمیهاند که اینک در حوزههای قم و مشهد به فعالیت مشغول هستند، و بخشی دیگر دینپژوهان غیر حوزویاند که اکثر ایشان محصلان علوم جدید در دانشگاههای داخل و خارج بوده و هستند.
در تقسیمبندی دیگری هر دو بخش نسل دومیها را میتوان در سه مجموعه یا گرایش فکری مشاهده کرد. متمسکین ظاهرگرا، معارفیان اصولی ــ کلامی و معارفیان اجتهادی. متمسکین ظاهرگرا را همیشه و در تمام حوزههای فکری میتوان مشاهده کرد. ایشان مستمسک خود را در دریافتهای فکری خویش از ظواهر کلمات و اکتفای به آنها و تعقل و تعمق نکردن در آنها میدانند. تقلید و خودبسندگی به محفوظات شیوۀ اصلی ایشان است و البته در نسل دومیهای مکتب معارف مشهد نیز میتوان از آنها آثاری یافت.
معارفیان اصولی ــ کلامی گرایش دیگری است که در نسل دومیها مشاهده میشود. این عده کسانی هستند که تحصیلات و گرایشهای اصولی و کلامی ایشان، چه در حوزههای علمیه و چه در خارج آن، در نگرش و برداشت ایشان از مبانی میرزای اصفهانی سایه افکنده است و در طرح مباحث، شواهدی از آن بروز و ظهور مییابد. از سوی دیگر در مباحث اصولی مرحوم میرزای اصفهانی عدهای از ایشان، به دلیل کمتوجهی کلیه اصحاب مکتب معارف به مبانی اصولی میرزای اصفهانی، راه اینهمانی مبانی میرزا اصفهانی با مبانی میرزای نائینی را در پیش گرفتهاند. به عنوان مثال گرایش این بخش از نسل دومیها در مباحث علم و عقل کاملاً این مطلب را آشکار می¬کند.
دسته سوم معارفیان اجتهادیاند. مبنای اجتهادی این گرایش تأمل توأمان در روایات اهل بیت(ع) و متون مرحوم میرزای اصفهانی، با توجه به نسخ مختلف و اقوال شاگردان ایشان با تقریراتی که بعضاً در بیان بعضی از مفاهیم شیوههایی غیرهمسان را در پیش گرفتهاند، بر مبنای وجدانیات شخصیشان میباشد. وجدان یکی از مبانی مهم میرزای اصفهانی است که بسیاری خطاها را نیز در منتقدان باعث شده است. اما به دلیل عدم وجدان واقعیِ پاره¬ای از امور و قصور عدهای در کشف بعضی از حقایق گهگاه باب تأویلات نیز گشوده میگردد که این مطلب محتاج مجالی دیگر و ورود به جزئیات مباحث می¬باشد.
مکتب تربیتی میرزای اصفهانی
۱ــ مکتب تعلیمی و تربیتی میرزای اصفهانی درواقع مکتبی نو و جدید نیست، بلکه مکتب ایشان همان مکتب فقهای امامیه¬ای است که اصل و تمام توجه و تربیتشان را از تعلیمات قرآن و عترت اخذ کرده¬اند. بنابراین مکتب میرزای اصفهانی فقط تبیینی از تعلیمات قرآن و عترت است که در بستر زمان و باتوجه به انحرافاتی که پدید آمده، صورت گرفته است. با توجه به این نکته باید گفت که هنر اصلی میرزای اصفهانی در مکتب تعلیمی و تربیتی خویش بسط دو ضلع یک زاویه ــ دین ــ در شرایط زمانی ــ مکانی ویژه¬ای است که در آن قرار گرفته است. یک ضلع زاویۀ دین همواره تذکر به خدا و تبیین صحیح و واقعی عالم در پرتو خدای سبحان برای بندگان مکلّفی است که در سایۀ دین ¬باید کمال بندگی و معرفت خدای سبحان تحصیل نمایند و این جز با علم و معرفت حقیقی میسور نخواهد گردید. ضلع دوم نیز تبیین و تشریح بدعتها و ضلالتهایی است که مکلّفین را از مسیر مستقیم دین منحرف می¬گرداند. این دو جهت تقریباً در سرتاسر تاریخ تشیع به روشنی دیده می¬شود، اما در دورانهایی، به مقتضای حال و مقال، جهتی بر جهت دیگر سبقت گرفته یا پررنگ¬تر گردیده است. تلاش میرزای اصفهانی نیز چیزی جز بسط این دو ضلع یک زاویه نبوده است. ایشان از سویی همت خود را در تبیین انحرافات به کار گرفت و از سوی دیگر مبانی شریعت را تشریح ¬کرد.
۲ــ با توجه به مقدمۀ یادشده باید گفت که مکتب تعلیمی و تربیتی میرزای اصفهانی به ادعای ایشان مکتبی دینی یا به تعبیر بهتر خدامحورانه است. مکتب خدامحورانه مکتبی است که در آن نه فقط هدف و غایت، وصول و لقاء حضرت ربّالعزّه (معرفت) و کسب رضایت اوست، بلکه مسیر و ابزار دستیابی بدان نیز تنها در این جهت است. توضیح آنکه غایت بودن رضایت خدا و معرفت او امر چندان نامعلومی نیست ــ اگرچه بسط آن یعنی حقیقت دین، بههرحال مطلبی روشن است ــ اما آنچه شاید کمی برای عده¬ای نامعلوم آید معنای خدامحورانه بودن مسیر و ابزار بخش نخست است. در این باره باید گفت که برای رسیدن به معرفت خدای متعال و رضایت او دیر زمانی است که طرق و ابزارهای گوناگونی در میان بشر مطرح شده و رواج یافته است که از آنها با تعابیر مختلفی یاد می¬کنند. یکی از این طرق مسیر ریاضتطلبی و ابزار آن حبس نفس به شیوه¬های مختلف است. مسیر دیگر علمآموزی و ابزار آن تشکیل قیاسات برهانی با آلی بودن منطق در کشف صحیح از سقیم می¬باشد. و بالاخره سومین راه طریق شریعت و ابزار آن تبعیت از انبیا و اوصیای الهی است. نکتۀ مهم در این مسیرها آن است که دو طریق نخست مسلماً طرقی بشری¬اند. منظور از بشری بودن این طرق نیز استحصال آنها از تفکرات و تجربیات بشری است با این عنایت که مسلماً این طرق از یکدیگر و همچنین از شرایع الهی نیز یاری و بهره جسته¬اند و اختلاطهایی با یکدیگر داشته¬اند. اما به شهادت تاریخ، منشأ آنها انبیا (ع) نبودهاند و امتداد آنها نیز به انبیا متقوم نبوده است. این در حالی است که منشأ و تکوین شرایع الهی و همچنین امتداد آنها متقوم به انبیا و اوصیای منسوب و منصوص الهی است که تربیتشدگان وحیانی¬ بودهاند. البته در میراث بهجایمانده از ایشان نیز، به شهادت تاریخ، اختلاط با دو طریق دیگر مشاهده میشود. اما درهرحال باید گفت که مکتب خدامحورانه مکتبی است که نه فقط هدف و غایت در آن خدا و رضایت اوست، بلکه مسیر و ابزار آن نیز خدامحورانه یا به تعبیر دیگر برآمده و دوامیافته از تربیت ربوبی باشد. اینکه دربارۀ نسبت دو طریق دیگر با خداوند باید چه گفت و آیا آنها به کلی بیراهه¬اند یا بهره¬ای از وصول به مقصود دارند یا اصلاً تفاوتی با طریق شرایع الهی ندارند بلکه تفاوتها در اموری دیگر است، همان مطلبی است که محتوای تبیینی و تشریحی ضلع اول و دوم شرایع الهی (یا به مقتضای این مقال مکتب میرزای اصفهانی) آن را آفتابی و برملا خواهد کرد. در حقیقت یکی از راههای دقیق و قطعی کشف نسبت دو طریق دیگر با خدامحوری در پرتو طریقی به دست خواهد آمد که خدامحورانه بودن آن به شهادت عقول و تاریخ قطعی و مسلم است؛ چه اگر انتساب طریقی به خدای سبحان قطعی باشد، مخالفتش با طریق غیر قطعی نه به تزلزل آن، بلکه به تزلزل طریق مخالف خواهد انجامید و البته قضاوت دربارۀ این مسأله چیزی نیست که این مقال درصدد آن باشد.
۳ــ از آنجا که میرزای اصفهانی اصلی¬ترین انحراف در میان مکاتب بشری را کژراهۀ شناختی آنها و اتخاذ مسیر ناصواب معرفت و کشف حقایق دانسته است، اصلیترین رکن تعلیمی و تربیتی مکتب خویش را تصحیح معرفت شناختی انسان و راه درست شناخت و کشف حقایق برمی¬شمرد. درحقیقت همانطورکه در روایات دینی در تفسیر آیۀ شریفۀ «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»، آمده : «ای لیعرفوه»، اصل همت میرزای اصفهانی اصلاح ساختار معرفتی انسان است که به نظر او در تقابل با مکاتب بشری دچار انحراف گردیده است. اما در این مسیر مکتب میرزای اصفهانی سه مبنای بسیار مهم دارد که هم در جهت تعلیمی و هم در جهت تربیتی بنیان مکتب او را می¬سازد. این بنیانها حجج الهی (پیامبر، قرآن و عترت)، عقل، علم، معرفه الله و تقوا و عمل به تکالیف شرعی است.
حجج الهی دو حیثیت مهم دارند: یک حیثیت آنها وجاهت ربوبی ایشان است که ابواب قرب و کمالاند و اساساً نیل به کمالات و قرب پروردگاری که لیس کمثله شیء است جز به وساطت راه¬یافتگان و برگزیدگان او میسور نمی¬گردد. شایان ذکر است که همین شأن ایشان، که موجب وصول عباد به قرب پروردگار می¬گردد، خود نشانۀ خلافت الهی آنان است. حیثیت دیگر ایشان نیز جایگاه منحصربهفردشان در کسب علم و معرفت است. واقعیت اشیا را می¬نمایاند و ملاک تکالیف بندگان محسوب می¬شود. نکتۀ حائز اهمیت در این جهت شأن تعلیمی معلمان الهی است که از آن با شأن مذکریت یاد می¬شود. اهمیت این شأن از جهت ضرورت تعلیمی، و نه صرفاً توصیه¬ای اخلاقی برای مراجعه به معلمان الهی است تا اثاره این انوار و تذکر به خود انوار و وجدانشان و همچنین دیدار حقایق ممکن گردد.
عقل، علم و معرفت همان دانش و آگاهیای است که هدف از خلقت بندگان بدانها برآورده می¬گردد. اصلاح آنها، هم فهم از جهان را اصلاح می¬کند و هم به معنای تربیت صحیح در جهت رسیدن به مقصود نهایی است. درواقع ازآنجاکه جایگاه تربیت نقش عالی آن در رسیدن به هدف است و شناخت صحیح نیز ابزار واقعی و صحیح رسیدن به هدف میباشد، اصلاح نظام شناختشناسی انسانی یکی از گامهای مهم یا به تعبیری اولین گام در تربیت او خواهد بود.
تقوا نیز چیزی جز ادب لازم، چه در مسیر کسب معرفت و چه پس از وصول آن، نیست. حقیقت احکام واجبات و محرمات عقلی یا ذاتی یا تنبیهات معلمان الهی به فطریات عقلائیه است که آدمی خود را عقلاً و با تنبّه صاحبان شریعت ملزم و مکلف بدانها می¬یابد که ¬باید در مسیر کسب معرفت یا پس از وصول بدان به عنوان رعایت ادب حضور رعایت کند. خروج از مسیر تقوا به این معنا در حقیقت چیزی جز خروج از مسیر عقلیِ رسیدن به هدف نخواهد بود. بنابراین نتیجۀ ضروری آن گمگشتگی، ضلالت، نرسیدن و غوطهوری در باطل خواهد بود. در مکتب میرزای اصفهانی سه رکن یادشده ارتباطی درهمتنیده با یکدیگر دارند و همگی از ضروریات همدیگر محسوب می¬گردند. این سه رکن، هم شأن تعلیمی دارد و هم شأن تربیتی.
پینوشتها
________________________________________
[۱]ــ دایرهالمعارف تشیع، ذیل میرزا مهدی اصفهانی. و مکتب تفکیک، محمدرضا حکیمی.
[۲]ــ مکتب تفکیک عنوان مقالهای از استاد محمدرضا حکیمی است که نخست در نشریه کیهان فرهنگی (سال نهم، ش ۱۲، اسفندماه ۱۳۷۱) چاپ شد و به سرعت مجله به چاپ دوم رسید. سپس مقاله با پیوستهای افزودهشده به همت حجتالاسلام سیدهادی خسروشاهی و با مقدمهای از وی در مجموعه ویژهنامههای تاریخ و فرهنگ معاصر، ویژهنامه (۱)، در سال ۱۳۷۳ چاپ گشت. در نهایت همان مقاله با مقدمه و چند مطلب توضیحی به قلم آقای محمدرضا حکیمی به صورت کتابی مجزا به همت دفتر نشر فرهنگ اسلامی در سال ۱۳۷۵ در ۱۵۰۰ جلد به چاپ رسید. ر ک: محمدرضا حکیمی، مکتب تفکیک، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۶، ص ۱۵ (پاورقی ۱).
[۳]ــ این نظر را جناب آقای سیدجعفر سیدان در گفتوگویی که با آقایان فیاضی و پارسانیا داشتند و به صورت جزوهای در سال ۱۳۸۳ در قم مطرح ساختهاند.
[۴]ــ سید علی خامنهای، گزارشی از سابقه تاریخی و اوضاع کنونی حوزه علمیه مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا، تیرماه ۱۳۶۵، ص۲۶؛ همچنین مصاحبه با استاد آیت الله شیخ ابوالحسن شیرازی، فصلنامه حوزه، ش ۱۷، ص ۲۱؛ همچنین رک: مصاحبه با دکتر سید جواد مصطفوی، ماهنامه کیهان فرهنگی، سال ۲، ش ۱۲، اسفند ۱۳۶۴، ص ۴ (خاطرات دکتر محمد باقر الاهیان از دروس معارف).
[۵]ــ برای کسب اطلاع بیشتر دربارۀ تاریخ زندگانی میرزا مهدی اصفهانی رک: دایرهالمعارف تشیع ــ بنگرید ذیل میرزا مهدی اصفهانی، محمد رازی، گنجینه دانشمندان، ج ۷، انتشارات اسلامیه، ۱۳۵۴، شیخ محمود تولایی و علیرضا غروی (فرزند ارشد میرزای اصفهانی)، شرح حال میرزامهدی اصفهانی؛ الشیخ علی النمازی الشاهرودی، مستدرک سفینهالبحار، ج ۱، ص ۹؛ مکتب تفکیک، مقاله مندرج در کیهان فرهنگی و کتاب منتشرشده در این موضوع.
[۶]ــ همانجا.
[۷]ــ سیدمحسن امین، اعیان الشیعه؛ سید عبدالحسین شرفالدین، بغیه الراغبین فی سلسلة آل شرفالدین، ج ۱، ص ۱۹۰ به بعد: «و فی سنة ۱۳۱۴ خرج من سامراء لامور اقتضت ذلک فلحقه معظم علمائها البررة کالمقدسین الشیخ ملافتحعلی السلطان آبادی … وجمیع المحققین من تلامذته کالشیخ حسن الکربلائی و… .»
[۸]ــ همانجا.
[۹]ــ همانجا. او در حوالی سال ۱۲۹۱ به درخواست میرزای شیرازی به صورت مخفیانه از اصفهان خارج شد و به سوی عراق حرکت کرد.
[۱۰]ــ همانجا.
[۱۱]ــ منوچهر صدوقی سها، تاریخ حکماء و عرفای متأخر، حکمت، ۱۳۸۱؛ بنگرید به آخوند ملافتحعلی سلطانآبادی.
[۱۲]ــ محمد رازی، همان، محمدرضا حکیمی، «مکتب تفکیک»، ص ۲۱۳
[۱۳]ــ این نقل را نگارنده از خود آقای علی ملکی میانجی (فرزند مرحوم محمدباقر ملکی میانجی)، او از آقای علیرضا غروی (فرزند ارشد مرحوم میرزای اصفهانی)، و وی از مرحوم شیخ مجتبی قزوینی، شاگرد مرحوم میرزای اصفهانی، شنیده است؛ همچنین رک: الشیخ علی النمازی الشاهرودی، همان، ج ۱۰، ص ۵۱۸
[۱۴]ــ این دست خط در تاریخ ۱۵ ذیالقعدۀ الحرام ۱۳۴۲ به خط و انشای میرزای اصفهانی نگاشته شده است که تصویر آن همچنین در متأله قرآنی موجود است.
[۱۵]ــ الباب الثالث والعشرون من أبواب الهدىمعرفه طریق معرفه ربّ العزّه فی العلوم الإلهیّه ومعارفها على خلاف ما فی العلوم والمعارف البشریّه.
[۱۶]ــ به عنوان نمونه نگارنده از جناب آقای حاج شیخ کاظم خراسانی شنیده که یکی از استادان ایشان یعنی مرحوم آیت الله مدرسی، که یکی از شاگردان میرزای اصفهانی بوده، در یکی از مجالس درس از میرزای اصفهانی شنیده است که وی در بحث ظل فرموده¬ صاحب علم جمعی اینجا اشتباه کرده¬اند و ظل صورت بلاماده (نظر ابتدایی میرزای اصفهانی دربارۀ ظل صورت بلاماده بوده است) نیست، بلکه همان روح است.
[۱۷]ــ محمدرضا حکیمی، «مکتب تفکیک (زندگینامۀ میرزای اصفهانی)», کیهان فرهنگی، سال نهم (۱۳۷۱)، ش ۱۲
[۱۸]ــ علامه نائینی فقیه نظریهپرداز، آقا شیخ عبد الحسین حلی «بیرق حق»، قم، انتشارات بوستان کتاب قم.
[۱۹]ــ محمدرضا حکیمی، همان، ص ۲۱۴
[۲۰]ــ مصاحبه با استاد آیتالله حسینی همدانی (نجفی)، فصلنامه حوزه، ش ۳۰، ص ۴۰؛ و علامه نائینی فقیه نظریهپرداز، حاج سیدعلی نقی تقوی، «بیدار بیدارگر»، همان، ص ۹۱
[۲۱]ــ مصاحبه با حضرت آیتالله حاج سید محمد حسن مرتضوی لنگرودی به نقل از مرحوم والدشان، فصلنامه حوزه، ش ۵۵، ص ۳۱
[۲۲]ــ میرزای نائینی درس رسمی خود را از سال ۲۹ پس از فوت آخوند خراسانی آغاز کرد (طبقات اعلام الشیعۀ، ج ۱، بخش ۲، صص ۵۹۳ ــ ۵۹۶؛ اعیان الشیعۀ، ج ۶، صص ۵۴ و ۵۵). اما بنابر آنکه میرزای اصفهانی بهرۀ خود از محضر میرزای نائینی را چهارده سال و آقا جمال گلپایگانی سی سال دانسته¬اند و میرزای نائینی در سال ۱۳۵۵ از دنیا رفته است، و علیالظاهر درس ابتدایی نائینی به صورت خصوصی و در نهایت با هفت نفر تشکیل ¬گردید که آنها همان حلقۀ هفت نفره نائینی را تشکیل دادند، لاجرم سال آغاز به تدریس نائینی در نجف ¬باید سال ۱۳۲۵٫ق باشد و پس از آن در سال ۱۳۲۹ درس عمومی خویش را برپا داشت.
[۲۳]ــ مصاحبه با استاد آیتالله حسینی همدانی (نجفی)، فصلنامه حوزه، همان، ص ۳۶
[۲۴]ــ همان، ص ۴۲
[۲۵]ــ محمدعلی رحیمیان فردوسی، متأله قرآنی، قم، دلیل ما، ۱۳۸۲، ص ۴۱۳ به بعد.
[۲۶]ــ الشیخ علی النمازی الشاهرودی، همان، ج ۱۰، ص ۵۱۷
[۲۷]ــ میرزای نائینی شش گونه اجازه داشت که عبارت بودند از اجازۀ روایت و نقل حدیث از کتب معتبر امامیه برای اهل منبر و خطابه، اجازۀ امور حسبیه برای اهل فضل و تقوا، اجازۀ تدریس، اجازۀ تجزی، اجازۀ اجتهاد و اجازۀ اجتهاد مطلق؛ رک: علامه نائینی فقیه نظریهپرداز، گفتگو با حجت الاسلام غروی نائینی، همان، صص ۳۹ و۴۰
[۲۸]ــ یکی از مراجع معظم تقلید در قم که از جمله دروس مهم خارج فقه و اصول متعلق به ایشان است و ایشان آخرین شاگرد میرزای اصفهانی در مشهد بودند.
[۲۹]ــ فایل صوتی این مصاحبه نزد نگارنده موجود است.
[۳۰]ــ سید علی خامنه¬ای، همان.
[۳۱] ــ این تردید از حضرت آیتالله وحید خراسانی است.
[۳۲]ــ سید علی خامنه¬ای، همان، ص ۲۶
[۳۳]ــ سید محسن امین، همان، ج ۶ ، ص ۱۳۶
[۳۴]ــ منوچهر صدوقیسها، همان.
[۳۵]ــ سید عباس قائم مقامی، «حکیم بیدآبادی»، کیهان اندیشه، ش ۱۱، (فروردین و اردیبهشت ۶۶)، ص ۴۴ به بعد.
[۳۶]ــ منوچهر صدوقی سها، همان، ص ۱۵۱، به نقل از حقالحقیقه.
[۳۷]ــ مرتضی انصاری، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ۱۳۸۰٫ق، صص ۱۳۸ــ۱۳۵
[۳۸]ــ همانجا.
[۳۹]ــ سیدمحسن امین، همان، ج ۹، ص ۴۰۲
[۴۰]ــ محمد حسین طهرانی، توحید عملی و عینی، مشهد، علامه طباطبایی، رمضان ۱۴۱۹٫ق، صص ۱۷ و ۱۸
[۴۱]ــ مرتضی انصاری، همان، صص ۲۶۱ــ۲۶۳
[۴۲]ــ منوچهر صدوقیسها، همان، ص ۱۶۶؛ نابغه علم و عرفان، طهران، تابان، ۱۳۷۴، ص ۲۴
[۴۳]ــ همانجا.
[۴۴]ــ علی شیروانی، برنامه سلوک در نامههای سالکان، انتشارات دارالفکر.
[۴۵]ــ منوچهر صدوقی سها، همان، بخش مربوط به آخوند ملافتحعلی سلطانآبادی.
[۴۶]ــ سیدمحسن امین، همان، ص۱۳۶
[۴۷]ــ حاجی نوری، دارالسلام، ج ۲، ص ۲۶۷
[۴۸]ــ برای آشنایی بیشتر با مکتب سامرا رک: حسین مفید، «باورداشت امامت ــ مهدویت در مکتب سامراء»، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، ش ۳۹، پائیز ۱۳۸۵
[۴۹]ــ بنگرید به آثار میرزا مهدی اصفهانی، صدرالاسلام همدانی، محدث نوری و…
[۵۰]ــ سیدمحسن حکیم در حواشی خود بر کفایه مرحوم آخوند خراسانی نقل میکند: (بعضی از اعاظم (میرزا حسین نائینی) میگویند روزی من با جماعی از بزرگان چون آقا سید اسماعیل صدر حاجی نوری و سید حسن صدر به منزل آخوند ملافتحعلی سلطانآبادی رفتیم و مرحوم آخوند آیه واعلموا ان فیکم رسولالله لویطیعکم … را تلاوت نمود و آن را تفسیر کرد و معنایی برای آن فرمود. روز دوم دوباره نزد وی حاضر شدیم و همین آیه را تلاوت، تفسیر و معنای دیگری غیر از معنای گذشته برای آن ذکر کرد. روز سوم و چهارم و… تا حدود سی روز ما نزد او رفتیم و ایشان معنای مختلف برای این آیه ذکر فرمود. بصیرتی ت، حقایق الاصول، قم، ج ۱، ص ۹۵؛ و بنگرید به احوالات سیداسماعیل صدر در بغیةالراغبین و آثار حاجی نوری میرزا مهدی اصفهانی و… .
[۵۱]ــ رساله عملیه میرزای شیرازی، مسأله اول.
[۵۲]ــ یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، ج ۱، ص ۷۴؛ به نقل از حوزه، شماره ۵۰ و ۵۱، ص ۹۶
[۵۳]ــ فصلنامه حوزه، ش ۵۰ و ۵۱، ص ۹۶؛ در این منبع نمونه¬هایی از این دست ذکر شده است.
[۵۴]ــ برای اطلاع بیشتر رک: حسین مفید، «باورداشت امامت ــ مهدویت در مکتب سامراء»، همان.
[۵۵]ــ پاورقی شماره ۱۳؛ سید محمدحسین تهرانی، روح مجرد، ص ۴۹: در نقل اعتراض از جانب یکی از شاگردان و ملازمان سید عبدالغفار مازندرانی به سیدهاشم حداد.
[۵۶]ــ فصلنامه سفینه، سال اول، ش ۱: نامه میرزا مهدی اصفهانی به شیخ محمدباقر ملکی میانجی در ۲۶ جمادی الثانیة ۱۳۶۴٫ق.
[۵۷]ــ صدرالاسلام همدانی، تکالیفالانام فی غیبهالامام، انتشارات بدر، ۱۳۶۱، تکلیف ۳ به بعد؛ محمدرضا روستا، مشرق معنوی، نشر علم، چاپ اول، ۱۳۸۳، دستور سلوک از شیخ مجتبی قزوینی. و همچنین بنگرید به منابر میرزای اصفهانی در روزهای جمعه در مشهد مقدس به نام معرفت نفس به قلم مرحوم یگانه.
[۵۸]ــ سید مصلحالدین مهدوی، تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان، نشر الهدایه، ۱۳۶۷، صص ۳۵۶ ــ۳۵۵
[۵۹]ــ رجوع کنید به دستخطی که از میرزای اصفهانی نقل شد و نیز سید محمدحسین تهرانی، همان، ص ۴۹: در نقل اعتراض از جانب یکی از شاگردان و ملازمان سید عبدالغفار مازندرانی به سیدهاشم حداد..
[۶۰]ــ حامد الگار، نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، ترجمۀ ابوالقاسم سری، تهران، قدس، ۱۳۵۶، ص ۳۰۲؛ به نقل از مکتب سامراء و جنبشهای سیاسی معاصر، صص ۲۳۶ و ۲۳۷
[۶۱]ــ حسن معاصر، تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، مستخرجه از روی اسناد محرمانه وزارتخارجه انگلستان، تهران، ابن سینا، ۱۳۴۸، به نقل از مکتب سامراء و جنبشهای سیاسی معاصر، ص ۲۳۷
[۶۲]ــ رک: آثار میرزا مهدی اصفهانی از جمله ابواب الهدی و معرفت نفس و مکیالالمکارم از سید محمدتقی موسوی اصفهانی و تکالیفالانام از صدر الاسلام همدانی و آثار محدث نوری و … .
[۶۳]ــ روش فقهی مکتب سامراء، حوزه، ش ۵۱ و ۵۰، صص ۱۰۱ الی ۱۱۰
[۶۴]ــ محمدعلی رضایی اصفهانی، شیوه¬های تحصیل و تدریس در حوزه¬های علمیه، انتشارات ستاره، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، چاپ اول، تابستان ۱۳۷۶، فصل پنجم ، الفــ سبک سامرّائی
[۶۵]ــ محمدعلی رحیمیان فردوسی، همان، ص ۴۱۱: بخشی از مقاله دکتر احمد مهدوی دامغانی در زندگینامه میرزا مهدی اصفهانی.
[۶۶]ــ محمدرضا حکیمی، همان، ص ۲۱۹
[۶۷]ــ محمدعلی رحیمیان فردوسی، همان، ص ۴۱۱
[۶۸]ــ جزوهای پیرامون زندگانی میرزا مهدی اصفهانی تحت نظر آقا اسماعیل اصفهانی، انجمن حجتیه، ص ۷
[۶۹]ــ همانجا.
[۷۰]ــ سید علی خامنه¬ای، همان، ص ۲۶
[۷۱]ــ همانجا.
[۷۲] ــ محمدرضا حکیمی، همان، ص ۲۲۱؛ طلایهدار آفتاب (شرح زندگانی شیخ محمود حلبی)، جمع از شاگردان، ص ۳۱
[۷۳] ــ جزوهای پیرامون زندگانی میرزا مهدی اصفهانی، ص ۸
[۷۴] ــ طلایهدار آفتاب، همان، ص ۳۷ به بعد.
[۷۵] ــآستان قدس، بخش مخطوطات، شمارگان ۱۲۴۵۴، ۱۲۴۵۵، ۱۲۴۵۶، ۱۲۴۸۰
[۷۶]ــ (گزارشی از سابقه تاریخی و اوضاع کنونی حوزه علمیه مشهد – سید علی خامنه¬ای – کنگره جهانی حضرت رضا – تیرماه ۱۳۶۵ – ص ۲۸)
[۷۷] ــ فصلنامه سفینه، همان، ص ۷۵
[۷۸] ــ همان، ص ۷۶
[۷۹] ــ به دلیل به دست آوردن پارهای آثار در مباحث فقهی و اصولی از شاگردان این دوره مرحوم میرزای اصفهانی.
[۸۰]ــ محمدعلی رضایی اصفهانی، همان، فصل پنجم، الفــ سبک سامرّائی.
[۸۱]ــ خاطرات آیتالله ملکوتی.
[۸۲]ــ فصلنامه سفینه، همان، ص ۷۶؛ منظور از جوان خوشاستعداد (که امروزه از مراجع عالیقدر شیعه محسوب شوند) ایشان میباشند.
[۸۳]ــ نام این عده از شاگردان ایشان را میتوان در جزوهای پیرامون زندگانی میرزا مهدی اصفهانی، صفحه ۹ یافت.
[۸۴]ــ برای آگاهی بیشتر رک: حسین مفید، «عقل و علم از منظر میرزا مهدی اصفهانی»، فصلنامه ذهن، ش ۲۶، (تابستان ۱۳۸۵).
[۸۵]ــ بنگرید به مباحث تقریرات شیخ محمود حلبی در مقایسه با نسخ به جای مانده از معارفالقرآن، ابوابالهدی و… .
[۸۶]ــ سید علی خامنه¬ای، همان، ص ۲۹
[۸۷]ــ وی در همین اثر خود در انتهای باب الحادی و العشرون به اثر معارفالقرآن خود، و در باب الثالث عشر به اثر مصباحالهدی اشاره کرده است.
[۸۸]ــ مجموعه این آثار را میتوان در آستان قدس رضوی و مجموعهای که به همت آقای محمد بیابانی اسکویی گردآوری شده است یافت (قم، مرکز معارف شیعه).
[۸۹]ــ به غیر از کسانی همچون حاجآقا جلال مروارید و آقای سیّد علیرضا قدوسی که متاسفانه چندان توانایی تدریس به سبب کبر سن ندارند و آیتالله حاج شیخ حسین وحید خراسانی که آخرین شاگرد دروس ایشان بود و البته مبانی ایشان را تعلیم نداده ¬است.