ترانه های سیاسی عهد مشروطه از نگاه "هوشنگ سامانی"

ترانه سرایی با طعم و رنگ سیاسی از دیرباز در میان همه اقوام ایرانی مرسوم بوده است. آن جا که مردمان ایل نشین، وقتی از جور ارباب به تنگ می آمدند و امکان شکایت مستقیم نداشتند، با استفاده از ترانه های انتقادی و گاه هجو آمیز، خان و ارباب خویش را نقد می کردند.


 چنین مواردی بیشتر در جشن های عروسی صورت می گرفت و کسی هم قادر به مقابله نبود حتی خان و ارباب. در کانون تمدن های شهری مانند شیراز، اصفهان، تبریز و تهران نیز این گونه بود که اهل ذوق ولو این که شاعر شناخته شده ای هم نباشند، چیزکی را در ارتباط با وقایع روز می ساختند و چون این واژه های منظوم، برای مخاطبان شیرین و دلنشین بود، دهان به دهان می گشت و منظور اصلی سراینده از جایی به جایی می رفت. در واقع آن زمان، ترانه های عامیانه همانند رسانه های امروزی، نقش آفرین بودند. به جز این، راه موثر دیگری برای انتقال مفاهیم مشترک اجتماعی وجود نداشت. نخستین روزنامه های ایران هم در عهد ناصری کاملاً دولتی بودند و چیزی جز نظر حاکمان وقت را بازتاب نمی دادند.


سال 1285 خورشید (1906 میلادی) نقطه عطفی در همه شئون زندگی ایرانیان محسوب می شود. دوره ای که در آن انتقادهای تند سیاسی در قالب شعر و ترانه و گاه تصنیف آهنگین پر رنگ تر از هر دوره دیگری می نمایاند. به جز چهره های آزادی خواه و مشهور آن دوره نظیر عارف قزوینی، اشرف الدین گیلانی معروف به نسیم شمال، ملک الشعرای بهار و بعدها میرزاده عشقی، افراد غیر معروفی نیز با سر هم کردن واژگانی کم و بیش منظوم و پر از انواع طعنه های سیاسی اجتماعی، در این زمینه فعال بودند. بیشتر این ترانه ها به ویژه آن دسته که توسط مردم عادی ساخته می شد، آهنگین بودند و به راحتی ورد زبان می گشتند. در این جا نمونه ای در هجو محمد علی شاه قاجار  پس از گریختن و پناهندگی به سفارت روس را ملاحظه می کنید. شاعر آن معلوم نیست. 


ممدلی شاه قرت کو


توپ شرنپل ات کو


لیاخوف خوشگلت کو


شاپشال قصابت کو


شست تو بده به یپرم


دست تو بده به یپرم


بد کردی و بد کردی


مشروطه را رد کردی


 


ممدلی شاه دیوس


رفتی سفارت روس


عجب ادایی داشتی


عجب جفایی داشتی


مشروطه خواهو تو کشتی


گه خوردی و گه خوردی


بد کردی و بد کردی


مشروطه را رد کردی


 


ای شاه بی عدالت


عین الدوله بی غیرت


تو موندی و بی ریشت


با روس و قوم و خویشت


.....


........


بد کردی و بد کردی


مشروطه را رد کردی


 


نمونه های دیگری از ترانه های سیاسی عهد مشروطه را می توان در دیوان نسیم شمال جست و جو کرد. سید اشرف الدین حسینی گیلانی معروف به نسیم شمال، از تندروترین منتقدان استبداد محمدعلی شاهی بود. او در هجویات خود از به کار بردن نام حیوانات و اصطلاحات کوچه بازاری ابایی نداشت ولی از آن جا که اشعارش جفت و بست محکمی داشتند، کسی به این ویژگی اش خرده نمی گرفت. در واقع او همچون مولوی، تعابیر رکیک را نه برای سرگرمی که به منظور انتقال یک مفهوم به کار می بست. اشعار تندش در هجو مجلس شورای ملی سال ها ورد زبان مردم بود. در اینجا نمونه ای از آثار وزین او که شباهت زیادی به تصنیف از خون جوانان وطن ساخته عارف قزوینی دارد، را ملاحظه می کنید.


 


گردید وطن غرق اندوه و محن وای                ای وای وطن وای


خیزید و روید از پی تابوت و کفن وای                ای وای وطن وای


از خون جوانان که شده کشته در این راه            رنگین طبق ماه


خونین شده صحرا و تل و دشت و دمن وای     ای وای وطن وای


کو همت و کو غیرت و کو جوش فتوت           کو جنبش ملت


 


 محمد تقی ملک الشعرای بهار بی گمان شاخص ترین ترانه سرای سیاسی عهد مشروطه محسوب می شود که حتی در اوایل دوره رضاخان هم زبان محکم ادیبانه اش بر پیکر ارباب ستم می نواخت. توده مردم وی را بیشتر با ترانه مرغ سحر می شناسند. بهار در سال 1284 خورشیدی (1905 میلادی) سروده زیبایی به مشروطه خواهان که خود نیز از آن ها بود، هدیه کرد.


با شه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست     کار ایران با خداست!


مذهب شاهنشه ایران زمذهب ها جداست     کار ایران با خداست!


شاه مست و میر مست و شحنه مست و شیخ مست   مملکت رفته زدست


هر دم از دستان مستان فتنه و غوغا به پاست      کار ایران با خداست!


هر دم از دریای استبداد آید بر فراز                       موج های جانگداز


زین طلاطم کشتی ملت به گرداب بلاست         کار ایران با خداست!


مملکت کشتی، حوادث بحر و استبداد خس  ناخدا عدل است و بس


کار پاس کشتی و کشتی نشین با ناخداست       کار ایران با خداست!


پادشه خود را مسلمان خواند و می سازد تباه    خون جمعی بی گناه


ای مسلمانان در اسلام این ستم ها کی رواست       کار ایران با خداست!


شاه ایران گر عدالت را نخواهد باک نیست     زانکه طینت پاک نیست


دیده ی خفاش از خورشید در رنج و عناست        کار ایران با خداست!


باش تا آگه کند شه را از اين نابخردی                   انتقام ايزدی


انتقام ايزدی برق است و نابخرد گياست                  کار ايران با خداست


سنگر شه چون به دوشان تپه رفت از باغ شاه             تازه تر شد داغ شاه


روز ديگر سنگرش در سرحد ملک فناست               کار ايران با خداست


باش تا خود سوی ری تازد ز آذربايجان                       حضرت ستارخان


آنکه توپش قلعه کوب و خنجرش کشورگشاست       کار ايران با خداست


باش تا بيرون ز رشت آيد سپهدار سترگ                 فر دادار بزرگ


آن که گيلان ز اهتمامش رشک اقليم بقاست         کار ايران با خداست


باش تا از اصفهان صمصام حق گردد پديد             نام حق گردد پديد


تا ببينيم آن که سر ز احکام حق پيچد کجاست      کار ايران با خداست


خاک ايران، بوم و برزن از تمدن خورد آب              جز خراسان خراب


هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست        کار ايران با خداست


 


 


ترانه سرایی با طعم و رنگ سیاسی از دیرباز در میان همه اقوام ایرانی مرسوم بوده است. آن جا که مردمان ایل نشین، وقتی از جور ارباب به تنگ می آمدند و امکان شکایت مستقیم نداشتند، با استفاده از ترانه های انتقادی و گاه هجو آمیز، خان و ارباب خویش را نقد می کردند. چنین مواردی بیشتر در جشن های عروسی صورت می گرفت و کسی هم قادر به مقابله نبود حتی خان و ارباب. در کانون تمدن های شهری مانند شیراز، اصفهان، تبریز و تهران نیز این گونه بود که اهل ذوق ولو این که شاعر شناخته شده ای هم نباشند، چیزکی را در ارتباط با وقایع روز می ساختند و چون این واژه های منظوم، برای مخاطبان شیرین و دلنشین بود، دهان به دهان می گشت و منظور اصلی سراینده از جایی به جایی می رفت. در واقع آن زمان، ترانه های عامیانه همانند رسانه های امروزی، نقش آفرین بودند. به جز این، راه موثر دیگری برای انتقال مفاهیم مشترک اجتماعی وجود نداشت. نخستین روزنامه های ایران هم در عهد ناصری کاملاً دولتی بودند و چیزی جز نظر حاکمان وقت را بازتاب نمی دادند.


سال 1285 خورشید (1906 میلادی) نقطه عطفی در همه شئون زندگی ایرانیان محسوب می شود. دوره ای که در آن انتقادهای تند سیاسی در قالب شعر و ترانه و گاه تصنیف آهنگین پر رنگ تر از هر دوره دیگری می نمایاند. به جز چهره های آزادی خواه و مشهور آن دوره نظیر عارف قزوینی، اشرف الدین گیلانی معروف به نسیم شمال، ملک الشعرای بهار و بعدها میرزاده عشقی، افراد غیر معروفی نیز با سر هم کردن واژگانی کم و بیش منظوم و پر از انواع طعنه های سیاسی اجتماعی، در این زمینه فعال بودند. بیشتر این ترانه ها به ویژه آن دسته که توسط مردم عادی ساخته می شد، آهنگین بودند و به راحتی ورد زبان می گشتند. در این جا نمونه ای در هجو محمد علی شاه قاجار  پس از گریختن و پناهندگی به سفارت روس را ملاحظه می کنید. شاعر آن معلوم نیست. 


ممدلی شاه قرت کو


توپ شرنپل ات کو


لیاخوف خوشگلت کو


شاپشال قصابت کو


شست تو بده به یپرم


دست تو بده به یپرم


بد کردی و بد کردی


مشروطه را رد کردی


 


ممدلی شاه دیوس


رفتی سفارت روس


عجب ادایی داشتی


عجب جفایی داشتی


مشروطه خواهو تو کشتی


گه خوردی و گه خوردی


بد کردی و بد کردی


مشروطه را رد کردی


 


ای شاه بی عدالت


عین الدوله بی غیرت


تو موندی و بی ریشت


با روس و قوم و خویشت


.....


........


بد کردی و بد کردی


مشروطه را رد کردی


 


نمونه های دیگری از ترانه های سیاسی عهد مشروطه را می توان در دیوان نسیم شمال جست و جو کرد. سید اشرف الدین حسینی گیلانی معروف به نسیم شمال، از تندروترین منتقدان استبداد محمدعلی شاهی بود. او در هجویات خود از به کار بردن نام حیوانات و اصطلاحات کوچه بازاری ابایی نداشت ولی از آن جا که اشعارش جفت و بست محکمی داشتند، کسی به این ویژگی اش خرده نمی گرفت. در واقع او همچون مولوی، تعابیر رکیک را نه برای سرگرمی که به منظور انتقال یک مفهوم به کار می بست. اشعار تندش در هجو مجلس شورای ملی سال ها ورد زبان مردم بود. در اینجا نمونه ای از آثار وزین او که شباهت زیادی به تصنیف از خون جوانان وطن ساخته عارف قزوینی دارد، را ملاحظه می کنید.


 


گردید وطن غرق اندوه و محن وای                ای وای وطن وای


خیزید و روید از پی تابوت و کفن وای                ای وای وطن وای


از خون جوانان که شده کشته در این راه            رنگین طبق ماه


خونین شده صحرا و تل و دشت و دمن وای     ای وای وطن وای


کو همت و کو غیرت و کو جوش فتوت           کو جنبش ملت


 


 محمد تقی ملک الشعرای بهار بی گمان شاخص ترین ترانه سرای سیاسی عهد مشروطه محسوب می شود که حتی در اوایل دوره رضاخان هم زبان محکم ادیبانه اش بر پیکر ارباب ستم می نواخت. توده مردم وی را بیشتر با ترانه مرغ سحر می شناسند. بهار در سال 1284 خورشیدی (1905 میلادی) سروده زیبایی به مشروطه خواهان که خود نیز از آن ها بود، هدیه کرد.


با شه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست     کار ایران با خداست!


مذهب شاهنشه ایران زمذهب ها جداست     کار ایران با خداست!


شاه مست و میر مست و شحنه مست و شیخ مست   مملکت رفته زدست


هر دم از دستان مستان فتنه و غوغا به پاست      کار ایران با خداست!


هر دم از دریای استبداد آید بر فراز                       موج های جانگداز


زین طلاطم کشتی ملت به گرداب بلاست         کار ایران با خداست!


مملکت کشتی، حوادث بحر و استبداد خس  ناخدا عدل است و بس


کار پاس کشتی و کشتی نشین با ناخداست       کار ایران با خداست!


پادشه خود را مسلمان خواند و می سازد تباه    خون جمعی بی گناه


ای مسلمانان در اسلام این ستم ها کی رواست       کار ایران با خداست!


شاه ایران گر عدالت را نخواهد باک نیست     زانکه طینت پاک نیست


دیده ی خفاش از خورشید در رنج و عناست        کار ایران با خداست!


باش تا آگه کند شه را از اين نابخردی                   انتقام ايزدی


انتقام ايزدی برق است و نابخرد گياست                  کار ايران با خداست


سنگر شه چون به دوشان تپه رفت از باغ شاه             تازه تر شد داغ شاه


روز ديگر سنگرش در سرحد ملک فناست               کار ايران با خداست


باش تا خود سوی ری تازد ز آذربايجان                       حضرت ستارخان


آنکه توپش قلعه کوب و خنجرش کشورگشاست       کار ايران با خداست


باش تا بيرون ز رشت آيد سپهدار سترگ                 فر دادار بزرگ


آن که گيلان ز اهتمامش رشک اقليم بقاست         کار ايران با خداست


باش تا از اصفهان صمصام حق گردد پديد             نام حق گردد پديد


تا ببينيم آن که سر ز احکام حق پيچد کجاست      کار ايران با خداست


خاک ايران، بوم و برزن از تمدن خورد آب              جز خراسان خراب


هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست        کار ايران با خداست