تحول مفهوم مليّت در عصر مشروطيت

همايش بزرگداشت يكصدمين سالگرد مشروطيت در مجلس در 14و15مرداد 1385

نشریه: حوزه - شماره: 136  


بسم اللّه الرحمن الرحيم

عنوان بحث من تحول مفهوم مليت در عصر مشروطيت است. خوب همان طور كه مى دانيد, ملت به معنى دين و شريعت و مذهب سابقه دارد. در قرآن كريم هم آياتى هست كه اين لفظ به معناى دين, آئين و شريعت به كار رفته است. اما اكنون ما وقتى لفظ ملت را به كار مى بريم, مردمان را از آن ادراك مى كنيم, ملت فلان جا. در واقع مردمانى كه در آن جا ساكن هستند, به ذهن متبادر مى شود. يك تغيير معنى صورت گرفته است. صرف اين تغيير معنى اهميت دارد. اما اهميت مضاعف از آن جاست كه پيوندى دارد اين تغير معنى با مفهوم مهم سياسى معاصر مليت و به تعبير غربى آن ناسيوناليزم كه مبناى اصلى سياست, به تعبيرى در دنياى امروز است.

و عمده كشورهاى جهان نظام سياسى خود را بر اين اساس مبتنى كرده اند و جامعه ما هم بيگانه از اين نيست و عمده بحثهاى سياسى جامعه ما, به نوعى مربوط به اين تغيير معناست.

به اين بحث, از زمان مشروطيت توجه مى كنيم. به نظر ما دوره مشروطيت مقطع مهمى است كه اين تغيير معنى در آن زمان تثبيت شد. مقدمات آن از قبل فراهم بود; اما در مشروطيت تثبيت شد و ادامه پيدا كرد. نگاه به مشروطيت, وجه غالب آن است كه ما مشروطيت را آغاز تلقى مى كنيم و تأثيرات و پيامدهاى آن را مورد مطالعه قرار مى دهيم. و اگر نگاه به گذشته مشروطيت بكنيم, به مقاطع محدودى قبل از مشروطيت و در ادبيات, غالب به تأثيرپذيريها از جوامع غربى بسنده مى كنيم. اما به نظر مى رسد كه مشروطيت پيش از آن كه آغازى باشد براى تحولات آينده, يك حاصل است از نتيجه تحولات چند صد ساله گذشته. و اگر بتوانيم مشروطيت را پيوند بدهيم به تاريخ چند صد ساله گذشته خود, آن وقت شايد تفاوت مشروطيت بومى با مشروطيت وارداتى بهتر معلوم شود. عنوانى كه بنده انتخاب كردم تحول مفهوم مشروطيت, مفهوم مليت در عصر مشروطيت است. در واقع در پى آن است كه پيوندى را با گذشته ما برقرار كند. مشروطيت, و ابعاد و ريشه هاى عميق تر مشروطيت را مورد توجه قرار بدهد و به طور واضح تر از دوران روى كارآمدن صفويه بحث را پى مى گيريم. اگر صفويه روى كار نمى آمد, نظام صفوى در ايران شكل نمى گرفت ما به مشروطيت نمى رسيديم.

پيروزى نهضت تنباكو و سپس قيام مشروطيت مسبوق به فضاى فرهنگى, سياسى و اجتماعى حاكم بر تمام دوران قاجارى است. ساختار سياسى و اجتماعى دوگانه اى كه در يك طرف نهاد سلطنت و در سوى ديگر قدرت روحانيت برخوردار از پشتيبانيهاى مردمى, اين دوران را از دوره هاى قبل, مخصوصاً دوره صفوى ممتاز مى سازد. مطالعه چگونگى تحول نظام ساختار واحد دوره صفوى كه بر محور مرشد كامل شكل گرفته و بر سيادت شاهان صفوى استوار بود, به وضعيت متكثر دوران قاجار, نيازمند پژوهش جدى در تحولات قرن دوازدهم هجرى است كه با حمله افاغنه, سلطنت نادر و كريم خان و در عرصه علمى با پيروزى اصوليان بر اخباريان, توأم بوده است. اگر بخواهيم عنوانى كلى براى درك اين تحولات ساختارى در عرصه هاى فرهنگى و سياسى تا زمان مشروطيت انتخاب كنيم, به نظر مى رسد بررسى سير تحولى كه در مفهوم ملت و مليت پديد آمده است, مناسب ترين خواهد بود.

شكل گيرى مليت ايرانى در دوره صفويه كه با رسميت سياسى دادن به اجراى فقه شيعى صورت گرفت, بر محور شاه صفوى به عنوان مرشد كامل تعيّن مى يافت. اعتقادات دينى مردم دليلى بر اعلام وفادارى آنها به شاه و دولت ايران تلقى شده و وحدت نظام سياسى را به وجود مى آورد. دولت و نظم سياسى مبتنى بر تشكيلات صوفيانه كه زندگى قانونى را وجه همت خود قرار داده و تبليغ و اجراى شريعت را وظيفه اصلى خود تعيين كرده بود, اولين حكومت ملى به مفهوم جديد آن را شكل داده و در واقع مفهومى بسيط و ابتدايى از مليت را نمايان كرد. اين فهم اوليه از مليت چون ديگر پديده هايى اجتماعى, در مسير رشد, تحول و تعميق قرار داشت و به طور طبيعى جنبه هاى تفصيلى و پيچيده خود را آشكار كرده و بسط مى داد.

آن چيزى كه در قرن دوازدهم هجرى اتفاق افتاد, نهضت جسورانه اصوليين در اعلام آزادى تفقه و اعتماد به تواناييهاى عقل انسانى در راه اجتهاد دينى, جريان قدرت سياسى را وارد روند پيچيده تر و ابهام آميزى نمود كه ديگر در ساختار واحد و بسيط اصل صفوى كافى نبود و نظامهاى پيشرفته ترى را ايجاب مى كرد. حس ملى كه با اعلام وفادارى به دولت صفوى شكل گرفته و نمود پيدا مى كرد, با برداشته شدن رداى قدسى از نهاد سلطنت, از طرفى و آزادى ورود در عرصه مقدس تفقه در دين براى همه طالبان علم از طرف ديگر, جايگاه خود را در عمل دينى و زندگى شرعى تك تك مردم اين سرزمين پيدا كرد. مليتى پديد آمد كه نه در وفادارى به سلطنت, بلكه در سر سپردگى به حكم شريعت تبلور مى يافت و حتى نهاد سلطنت را خارج از اين رابطه اجتهاد و تقليدى بر نمى تافت. سخنگوى رسمى جامعه سياسى نيز مكلف به تبعيت از اراده بالاتر شرع الهى و مليّت دينى ارزيابى مى گرديد.

به هر حال, حس ملى و مليت ايرانى صورتى را يافت كه وجود مردم, ماده اى براى آن بود و همه معناى امكانى را فراهم مى كرد. كه بعدها بتوان به صورت مجاز مرسل حتى با ذكر صورت, اراده ماده كرد كه داستان غم انگيز ناسيوناليزم باستان گراى عصر پهلوى را به دنبال دارد.

نهضت تنباكو و سپس قيام مشروطيت, آن مقطع تاريخ است كه هم مليت خاص ايرانى در وجه جديد آن تحقق پيدا كرد و هم حضور جريان بيگانه باعث نگاه مجازى به مفهوم مليت گرديد كه مادى گرى و جريان سكولار حاكم در دوره پهلوى, حاصل آن است.

توضيح مختصر براى اين بيان مجمل خود عرض كنم: ما مشروطيت را اگر با گذشته تاريخى خود پيوند بدهيم, گذشته تاريخى ما به طور روشن از زمان صفويه شروع مى شود. با تشكيل حكومت ملى در ايران توسط دولت صفويه و رسميت دادن به مذهب شيعه, نهالى بنيانگذارى شد كه طبعاً اين نهال مسيرهاى پرفراز و نشيب و رشد و توسعه اى را در پيش داشت. پايان دوره صفوى, مقطعى ديگر است. يك فضاى مقدس و روحانى كه صفويه براى نظام سياسى خود ايجاد كرده بود, از بين رفت. دستگاه سلطنت و حكومت سياسى نمى توانست آن بار قدسى را تحمل كند. مردم نياز به عالم قدسى داشتند. اين خلأ توسط علماى دين با حركت جديدى كه شروع كردند و حركت پيروزى اصوليان بر اخباريان و اين كه جريان دينى و علمى كشور, مى تواند تبديل به جريان سياسى بشود (سياسى و اجتماعى) اين خلأ را پر كرد و مردم نياز به تقدس را در جريان روحانيت و جريان علمى كشور, جست و جو كردند و همين معنى يك تقويت تدريجى براى نهاد روحانيت را در پى داشت. جنگهاى ايران و روس, وقايع ديگر, همه, مقدمه اى بود تا نهضت تنباكو به طور راسخ اين قدرت جديد مقدس را نشان داد و مشروطيت به طور طبيعى بعد از تنباكو بايد به وجود مى آمد. مشروطيت يك حركت طبيعى بود. ما اگر جامعه اى و كشورى تصور كنيم بدون دخالتهاى خارجى, باز به مشروطيت مى رسيديم.

اما حضور اجنبى و نيروهاى بيگانه, باعث گرديد كه يك نگاه ديگرى هم بر مشروطيت وارد بشود. قدرت فائقه نيروهاى بيگانه منجر به غلبه نگاه همسنخ با آنها شد در مفهوم مليت. مليت, همان نظام سياسى حاكم بر مردم يك جامعه است; اما صورت اين مليت, عبارت است از نظام سياسى و مقررات حاكم, ماده آن خودِ مردم هستند. تفكر غربى مناسبت با اين دارد كه ماده غلبه بر صورت كند و اين چيزى بود كه در دوران مشروطيت اتفاق افتاد. بر اثر فشار خارجى و تفوق جريان مادى گرى, مجازى صورت گرفت كه در آن مجاز, با ذكر صورت, اراده ماده گرديد. ذكر ملت شد, ولى اراده مردم, يعنى آن ماده اين مليت گرديد.

والسلام عليكم و رحمةاللّه