تحلیلی بر عملکرد مشروطه‌خوان بوشهر

رهبری، یکی از عوامل اصلی در جنبش‌های اعتراضی و انقلابی محسوب می‌شود. در مقابل، بیگانگان به منظور تضعیف آن همواره فرایند تمهید امکانات و تهییج منابع انسانی از سوی رهبری جنبش‌های اعتراضی و انقلابی را مورد هجمه قرار داده‌اند، به گونه‌ای که امکانات و منابع، قابلیت تجمع در راستای هدف سلطه‌ستیزی جنبش را نداشته باشند. در مقالۀ پیش‌رو، تلاش‌های سیدمرتضی اهرمی معروف به «علم‌الهدی» با تکیه بر اسناد موجود در هدایت مردم بوشهر در انقلاب مشروطیت بررسی شده است.

 

در مورد انقلاب مشروطيت و خيزش عمومي مردم در كرانه‌هاي شمالي خليج فارس، به ويژه بندر بوشهر، مركز بنادر و جزاير خليج فارس، در عصر قاجار، تا كنون پژوهش مستقلي انجام نشده، در حالي كه اسناد و مدارك تاريخي موجود بيانگر آن است كه هم‌زمان با قيام ميهن‌پرستان ايراني عليه استبداد صغير در سال 1327.ق/ 1909.م، مردم بوشهر نيز همراه و همگام با ديگر شهرهاي ايران در این رستاخيز ملي شركت كردند و در متزلزل ساختن اركان و پايه‌هاي نظام پوشالي محمدعلي‌شاه نقشي كارساز داشتند.

شايان نگرش است، با تكيه بر گزارش‌هاي باليوز دولت انگليس در بوشهر، كه به سال 1327.ق/1909.م فراهم گرديد، آغازگر نهضت جنوب ايران، آیت‌الله عبدالحسين لاري است كه با توصيه به روحانیان طرفدار خود در بندرعباس، لنگه و بندر بوشهر كوشيده است تا حكومت بنادر را سرنگون سازد و نيروهاي طرفدار خود را بر مسند قدرت قرار دهد؛ اقدامي كه از پيامدهاي مترتّب بر آن، به خطر افتادن منافع دولت بهيه انگليس و مداخله مستقيم ناوگان دريايي آن كشور در اين ماجراست.

در اين مقاله تلاش شده است با تكيه بر اسناد موجود، گزارشي واقع‌بينانه از قيام سيد مرتضي اهرمي معروف به «علم‌الهدي»، كه با استناد به فتواي علماي بلندمرتبه نجف و توصيه آيت‌الله سيد عبدالحسين لاري، پيشواي جنبش لارستان، رهبري مخالفان حاكميت استبداد محمد علي‌شاهي را در بوشهر داشتند، به خوانندگان عرضه شود.

قدر مسلم آن است كه براي بررسي انقلاب مشروطيت در بوشهر و نقش سيد مرتضي اهرمي، كه در آن برهه از تاريخ همراه و همگام با شهيد رئيسعلي دلواري بوشهر را به تصرف در آورد و بر گمرك و ساير ادارات دولتي شهر سلطه يافت، بيشترين تكيه بر اسناد منتشرشده از وزارت خارجه انگلستان، گزارش‌هاي نماينده سياسي انگليس مستقر در بوشهر و جريده‌هايي خواهد بود؛ كه در آن زمان در بوشهر و بمبئي به چاپ می‌رسيد.

 

جنبش‌ مشروطيت‌ در فارس‌

به‌ دنبال‌ ماجراي‌ موسيو نوژ بلژيكي،‌ مدير كل‌ گمركات‌ در دورة‌ مظفرالدّين‌‌شاه، كه‌ از عوامل‌ مؤثر در تسريع‌ سیر انقلاب‌ مشروطيت‌ به‌ شمار مي‌رود، و قيام‌ مردم‌ تهران‌ عليه‌ تعرفة‌ جديد گمركي‌، فارس‌ بعد از تهران‌، دومين‌ منطقه‌اي‌ بود كه‌ مردم آن در دوران‌ حكمراني‌ شعاع‌السّلطنه،‌ فرزند كوچك‌ مظفرالّدين‌شاه‌، به‌ سبب‌ تعدّيات‌ و ستمگري‌هاي‌ وي‌، قيام‌ كردند‌ و خواستار عزل‌ وي‌ از حكمراني‌ فارس‌ شدند.[1]

جنبش‌ مردم‌ فارس‌ آنچنان‌ گسترش‌ يافت‌ كه‌ حكومت‌ مركزي‌ مجبور گرديد شعاع‌السلطنه‌ را بركنار، و علاءالدوله‌ را به‌ حكومت‌ فارس‌ منصوب‌ نمايد، امّا جرياناتي‌ در مركز، اين‌ امر را متوقف‌ ساخت و وزير مخصوص‌ (غلامحسين‌ غفاري‌)[2] به‌ فارس‌ آمد تا از تشنج‌ منطقه‌ بكاهد.

در اواخر ربيع‌الثاني‌ سال‌ 1324.ق‌، به‌ دليل‌ ادامة‌ تشنج‌ در منطقه‌ فارس‌، وزير مخصوص‌ بركنار گرديد و حكومت‌ آن‌ به‌ علاءالدوله،‌ كه‌ در آغاز مشروطيت‌ حكمران‌ تهران‌ بود، سپرده‌ شد. در دوران‌ حكمراني‌ علاءالدوله‌ در فارس، بعد از دو ماه‌ مبارزة‌ مردم‌ تهران‌ و شهرستان‌ها، مظفرالدّين‌شاه‌ فرمان‌ مشروطيت‌ را صادر كرد. اين‌ اقدام‌ از جانب‌ علماي‌ شيراز و مردم‌ با خرسندي‌ روبرو گرديد.

صديق‌الممالك‌ حاكم‌ دشتي و دشتستان‌ را‌ علاءالدوله‌ از حكمراني‌ آن‌ منطقه‌ بركنار کرد و هنگامي‌ كه‌ آيت‌اللّه‌ طباطبايي‌ در تلگرافي‌ به‌ حاكم‌ فارس‌ خواستار رهايي‌ و بازگشت‌ وي‌ به‌ قدرت‌ گرديد، علاءالدوله‌ به‌ كشتار  مردم‌ به دستور‌ وي‌ و اجحافات‌ ملي‌ او اشارت‌ كرد و در پاسخ‌ ايشان‌ نوشت‌: «خدمت‌ ذي‌ سعادت‌ جناب‌ مستطاب‌، حجّت‌الاسلام‌ آقاي‌ آقا سيّد محمد مجتهد دامت‌ افاضاته‌، تلگراف‌ مبارك‌ در مسألة‌ صديق‌الممالك‌ در چند روز قبل‌ زيارت‌ نمود، مشغول‌ اصلاح‌ كارها شده‌، امّا اين‌ آدم‌ كاري‌ نكرده‌ است‌ كه‌ بتوان‌ اصلاح‌ كرد. هفتاد نفر را بدون‌ جهت‌ كشته‌ است‌ كه‌ ورّاث‌ آن‌ها در اين‌ جا ناله‌ و آه‌ دارند و دادخواهي‌ مي‌نمايند. مردم‌ با او خوني‌ شده‌، درصدد تلف‌ او بودند بيست‌‌ودو هزار تومان‌ باقي‌ او بود، گفتم‌ برود تهران‌ حسابش‌ را بدهد. همين‌ دو روزه‌ حركت‌ خواهد كرد. در انجام‌ فرمايشات‌ حاضرم‌. علاءالدوله.»[3] 

به‌ دنبال‌ استعفاي‌ علاءالدوله‌ از حكمراني‌ فارس‌، و واگذاري‌ قدرت‌ به‌ حبيب‌اللّه‌خان‌ قوام‌الملك‌ چهارم‌، كه‌ گرايش‌هاي‌ ضد مشروطه‌خواهي‌ داشت‌، اغتشاش‌ و تشنج‌ بار ديگر منطقة‌ فارس‌ را فرا گرفت‌. در اين‌ برهه‌ از زمان‌، لارستان‌ به‌ رهبري‌ آيت‌اللّه‌ سيد عبدالحسين‌ لاري‌ پيشتاز مبارزات‌ مشروطه‌خواهي‌ شده‌ بود. در همين‌ زمان‌ غلامحسين‌خان‌ غفاري‌ (وزير مخصوص‌) نيز بار ديگر در نيمة‌ ذيقعدة‌ 1325.ق‌ به‌ حكمراني‌ فارس‌ منصوب‌ گرديد.

 

 لارستان‌ و جنبش‌ مشروطيت‌

 آغازگر جنبش‌ مشروطيت‌ در منطقة‌ لارستان، مرحوم‌ آيت‌اللّه‌ سيد عبدالحسين‌ لاري‌ است‌. حركت‌ اصیل‌ و خودجوش‌ او از سال‌ 1326.ق‌ در پي‌ بازگشت‌ از شيراز آغاز شد. آشنايي‌ نزديك‌ وي‌ با بحران‌هاي‌ شيراز موجب‌ گرديد به‌ دفاع‌ از آرمان‌هاي‌ مشروطه‌خواهان‌ اقدام، و با حمايت‌ بي‌دريغ‌ طبقات‌ پايين‌ و محروم‌ جامعه‌، بستر مناسبي‌ براي‌ تثبيت‌ انقلاب‌ در آن‌ منطقه‌ فراهم‌ نمايد.

بازگشت‌ سيد به‌ لارستان‌ همزمان‌ با به‌ توپ‌ بسته شدن‌ مجلس‌ در جمادي‌الاولي 1326.ق‌ بود. بنابراین وی بلافاصله‌ با ارسال‌ نامه‌هايي‌ به‌ اطراف‌ و اكناف‌، رفتار غير اسلامي‌ محمّد‌علي‌شاه‌ را محكوم‌ كرد و حكومت‌ او را خلاف‌ شرع‌ معرفي‌ نمود.[4] 

 به‌ قدرت‌ رسيدن‌ محمّدعلي‌شاه‌ در تهران‌، با تحولاتي‌ در ساختار قدرت‌ در فارس‌ همراه‌ بود. ظل‌السلطان‌ از حكومت‌ فارس‌ عزل‌، و آصف‌الدوله‌ به‌ جاي‌ او منصوب‌ گرديد.

 خروج‌ ظل‌السلطان‌ از منطقة‌ فارس‌ به‌ نفع‌ مستبدان‌ و جناح‌ قوامي‌ها، كه‌ از دشمنان‌ سيد عبدالحسين‌ لاري‌ بود، تمام‌ شد. كليه‌ جناح‌هاي‌ حكومت‌ صف‌آرايي‌ نمودند و نيروهاي‌ طرفدار سيد و حبيب‌اللّه‌ خان‌ قوام‌الملك‌ به‌ مصاف‌ با يكديگر اقدام‌ كردند كه‌ در نتيجه‌ تفنگداران‌ سيد موفق‌ گرديدند بر اوضاع‌ منطقة‌ لارستان‌ تسلط‌ يابند. در اين‌ كشاكش‌ قدرت‌، يك‌ سو نيروهاي‌ مشروطه‌خواه‌ لارستاني‌، قشقايي‌، اصناف‌، بازار و انجمن‌هاي‌ اسلامي‌ و انصار و در سوي‌ ديگر امام‌ جمعه‌، خاندان‌ قوام‌الملك‌ و ايلات‌ خمسه‌ قرار داشتند.[5]

 اخبار پيروزي‌ مليون‌ لارستان‌، در بندرعباس‌ و بندر لنگه‌ نيز‌ تهييج‌ و تحريك‌ انقلابيان را باعث‌ گرديد‌ و نيروهاي‌ هواخواه‌ انقلاب‌، ضمن‌ تسخير گمركات‌ آن‌ بنادر، بر اوضاع‌ آن‌ دو منطقه‌ نيز مسلط‌ گرديدند.[6]

 همان‌گونه‌ كه‌ در صفحات‌ بعد بررسي‌ خواهيم‌ نمود، پيروزي‌هاي‌ ملّيون‌ لارستان‌، بندرعباس‌ و بندر لنگه‌ حركت‌ گستردة‌ مردم‌ بوشهر عليه‌ مستبدان‌ را باعث گرديد، و بدين‌ ترتيب‌ مردم‌ كرانه‌هاي‌ شمالي‌ خليج‌ فارس‌، از بندرعباس‌ تا بندر بوشهر، به‌ طرفداري‌ از آرمان‌هاي‌ مشروطه‌خواهي‌ قيام‌ كردند.

 

جنبش‌ مشروطيت‌ در بوشهر

 محمّدعلي‌شاه،‌ با به‌ توپ‌ بستن‌ مجلس‌ در جمادي‌الاولي‌ 1326.ق‌، دوره‌اي‌ جديد در تحولات‌ سياسي‌ ايران‌ به‌ وجود آورد که به استبداد صغیر معروف گشت. اين‌ اقدام‌ وي‌ با عکس‌العمل‌های سرسختانه‌اي‌ از طرف نیروهای انقلابي‌ ايران‌ در سراسر كشور روبرو گرديد.

 اخبار قيام‌ آزادي‌خواهان‌ تبريز، گيلان‌، اصفهان‌ و ديگر شهرهاي‌ ايران،‌ كه‌ به‌ دنبال‌ به‌ توپ‌ بسته شدن‌ مجلس‌ و سركوب‌ مشروطه‌خواهان‌ به‌ شهرهاي‌ مختلف‌ ايران‌ رسيد، روحاني‌ جليل‌القدر سيد عبدالحسين‌ لاري‌ را ترغيب‌ نمود تا هيأت‌هايي‌ به‌ سه‌ ناحية‌ داراب‌، بندرعباس‌ و بوشهر اعزام‌ نمايد.

 سيّد طي‌ نامه‌اي‌ به‌ روحاني‌ مبارز بوشهر، سيّد مرتضي‌ مجتهد اهرمي‌، پيروزي‌هاي‌ خود را بر نيروهاي‌ استبداد در منطقة‌ لارستان‌ اطلاع‌ داد. ماژور كاكس‌ (Cox) در گزارش‌ محرمانه‌ خود به‌ اين‌ نامه چنین‌ اشاره می‌کند: «سيد عبدالحسين‌ لاري‌ شرحي‌ به‌ يكي‌ از ملّاهاي‌ عمده‌ بوشهر نوشته‌ و در آن‌ اشاره‌ نموده‌ است‌ كه‌ با قوام‌ جنگ‌ كرده، و او را به‌ كلي‌ مغلوب‌ كرده‌، و اشعار داشته‌ است‌ كه‌ از پرداخت‌ ماليات‌ در لار اكيداً قدغن‌ نموده‌ است‌.»[7] 

سيّد مخالفت‌ علني‌ خود را با محمّد‌علي‌شاه‌ اعلام‌ كرد و همگامي‌ مبارزان‌ بوشهري‌ را با نیروهای انقلابي‌ لار، بندرعباس‌ و لنگه‌ خواستار گرديد.[8]

اخبار پيروزي‌ ملّيون‌ بندرعباس‌، لنگه‌ و لار تهييج‌ انقلابيون‌ بوشهر را باعث شد و سيّد مرتضي‌ با حمايت‌ مردم‌ در تدارك‌ حملة‌ گسترده‌اي‌ به‌ مقرهاي‌ دولتي‌ مستقر در بوشهر برآمد.

كاپيتان‌ ترور (Trevor)، كفيل‌ كنسولگري‌ بوشهر كه‌ در غياب‌ ماژور كاكس‌ (Cox)، سركنسول‌ انگليس، در بوشهر انجام‌ وظيفه‌ مي‌كرد، دربارة‌ چگونگي‌ آغاز قيام‌ سيد مرتضي‌ چنين‌ گزارش‌ كرده‌ است‌: «وي‌ [سيد مرتضي‌ اهرمي]، بنا به‌ دستور عبدالحسين‌ لاري‌ و هم‌ بر اساس‌ احكام‌ علماي‌ بلندمرتبه‌ شيعه‌ در نجف،‌ نهضت‌ بوشهر را رهبري‌ مي‌كرد، و در اين‌ راستا با مشكل‌ مواجه‌ نبود، زيرا حكمران‌ بنادر در محل‌ حضور نداشت‌ و پادگان‌ بوشهر هم‌ كه‌ از تعداد سیصد نفر سرباز اصفهاني‌ تشكيل‌ شده‌ بود، ايستادگي‌ نمي‌كرد. سيد مرتضي‌ تعدادي‌ از روستائيان‌ مسلّح‌ از روستاي‌ خود، اهرم،‌ و ساير روستاهای واقع‌ در پس‌‌كرانه‌ها را در بوشهر مستقر ساخت‌ و با كمك‌ آن‌ها و ظاهراً به‌ نام‌ آرمان‌ ملّيون‌ كنترل‌ بوشهر را در 22 مارس‌ در دست‌ گرفت‌.»[9]

عليمراد فراشبندي‌ نيز دربارة‌ انگيزة‌ اصلي‌ سيد مرتضي‌ مجتهد اهرمي‌ از تصرف‌ بوشهر، و ادارة‌ امور اين‌ شهر چنين‌ نوشته‌ است‌: «سيد مرتضي‌ علم‌الهدي‌ اهرمي‌ مردي‌ مبارز به‌ شمار مي‌رفت‌، و به‌ خاطر داشتن‌ تمايلات‌ شديد آزادي‌خواهي‌، مورد توجّه‌ ملّيون‌ واقع‌ شده‌ بود. اين‌ روحاني‌ متعهّد و برجسته‌ در زمان‌ استبداد صغير پس‌ از وصول‌ فتواي‌ آخوند ملا محمّدكاظم‌ خراساني‌، بر آن‌ شد كه‌ بوشهر را از تصرف‌ مستبدين‌ خارج،‌ و طرفداران‌ محمّد علي‌شاه‌ قاجار را از آن‌ بندر بيرون‌ كند. به‌ همين‌ جهت‌ ابتدا موضوع‌ را با‌ علما و تجّار بوشهري‌ در ميان‌ گذاشت‌ و پس‌ از موافقت‌ آن‌ها، رئيسعلي‌ دلواري‌ و زايرخضرخان‌ و ميرزا حسين‌خان‌ برازجاني‌ و خالو حسين‌ بردخوني‌ و رئيس‌ عبدالحسن‌ دشتي‌ و احمدخان‌ انگالي‌ كه‌ در حيطة‌ نفوذ او بودند، برانگيخت‌ تا براي‌ تحقّق‌ هدفش‌ به‌ همراهي‌ تفنگچيان‌ ابواب‌ جمعي‌ خود در وقت‌ مقرّر به‌ بوشهر عزيمت‌ نمايند، رئيسعلي‌ دلواري‌ در اين‌ مبارزه‌ پيشقدم‌ شد.»[10] 

 همان‌گونه‌ كه‌ پيش‌تر آمد، سيد مرتضي‌ اهرمي‌ با هماهنگي‌ رؤسا و خوانين‌ دشتي‌، دشتستان‌ و تنگستان‌ و نيروهاي‌ ملي‌ مستقر در بوشهر، در شب‌ اوّل‌ ربيع‌الاول‌ 1327.ق‌/ 23 آوريل‌ 1909.م‌ در اقدامی سريع‌ و بدون‌ خون‌ريزي‌ بوشهر را تصرف‌ كرد و معزّالدوله،‌ برادر آصف‌الدوله‌، حكمران‌ فارس‌، را كه‌ حكمران‌ بنادر بود، پس‌ از چند روز به‌ شيراز فرستاد و طرفداران‌ وي‌ ادارات‌ دولتي‌ را به‌ تصرف‌ خود درآوردند.

با استناد به‌ گزارش‌ كفيل‌ كنسولگري‌ مقيم‌ بوشهر، سيّد مرتضي‌ و ملّيون‌ در آغاز قيام‌ خود درصدد نبوده‌اند گمرك‌ بوشهر را تصرف کنند، و به‌ نظر مي‌رسد كه‌ نیروهای انقلابي بوشهري‌ اطلاع‌ داشته‌اند كه‌ بر اساس‌ وثيقه‌اي‌، در دوران‌ حكومت‌ مظفرالدّين‌شاه‌ قاجار، گمركات‌ جنوب‌ ايران‌ در اختيار انگليسي‌ها بوده‌ است‌، امّا دگرگوني‌ سريع‌ تحولات‌ بوشهر به‌ نفع‌ سيّد و هوادارانش‌ سبب‌ گرديد بر خلاف‌ انتظار انگليسي‌ها، گمرك‌ بوشهر نيز به تصرف ملّيون‌ درآید.

 

تصرف‌ گمرك‌ بوشهر به دست ملّيون

 گمركات‌ جنوب‌ ايران،‌ كه‌ ساليانه‌ هزاران‌ تومان‌ از بابت‌ تعرفه‌هاي‌ گمركي‌ آن‌ به‌ خزانه‌ شاهي‌ سرازير مي‌شد، بر اساس‌ توافق‌نامه‌‌اي‌ در قبال‌ پرداخت‌ وام‌ به‌ مظفرالدّين‌شاه‌ چندين‌ سال‌ بود كه‌ در رهن‌ انگليسي‌ها قرار داشت‌، و قسمت‌ مهمي‌ از درآمد آن‌ به‌ عنوان‌ اقساط‌ وام‌ به‌‌ انگليسي‌ها پرداخت‌ مي‌شد.[11] 

 هنگامي‌ كه‌ نيروهاي‌ ملّي‌ طرفدار سيّد مرتضي‌ گمرك‌ را به‌ اشغال‌ در آوردند‌، كاركنان‌ بلژيكي‌ آن‌ را بركنار كردند و موسس‌خان‌ ارمني‌ را به‌ مديركلی گمركات‌ منصوب‌ نمودند. مقامات‌ انگليسي‌ براي‌ اينكه‌ سيّد مرتضي‌ و اتباعش‌ در امور گمرك‌ مداخله‌ ننمايند، پرداخت‌ مقرّري‌ تفنگچيان‌ حاضر در بوشهر را متعهد شدند و علاوه‌ بر اين، ماهي‌ پنج‌هزار روپيه‌ هم‌ براي‌ سيّد مرتضي‌ تعيين‌ كردند، اما سيّد مرتضي‌ پيشنهاد آن‌ها، را كه‌ جنبة‌ سياسي‌ و ديپلماتيك‌ داشت، رد كرد و صريحاً اظهار نمود‌ كه‌ اجرای نظر آن‌ها بدون‌ كسب‌ اجازة‌ آخوند خراساني‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ ممكن نيست.[12] دولت‌ بريتانيا بلافاصله‌ عكس‌العمل‌ نشان‌ داد‌ و طي‌ نامه‌اي‌ توجه‌ ملّيون‌ بوشهري‌ را به‌ نكات‌ ذيل‌ معطوف‌ کرد: 1ــ عموماً گمركات‌ بنادر وثيقة‌ وام‌ سیصدهزار پوندي‌ است‌ كه‌ چند سال‌ پيش‌ شاه‌ [مظفرالدّين‌ شاه‌] دريافت‌ كرده‌ است‌؛ 2ــ وصول‌هاي‌ فعلي‌ گمرك‌ بوشهر كه‌ ماهانه‌ بالغ‌ بر سی‌هزار تومان‌ است‌، بابت‌ پرداخت‌ سود پيش‌پرداخت‌ها و حواله‌هاي‌ پيش‌ از اعتباري‌ كه‌ شاه‌ و وزرا دريافت‌ كرده‌اند، به‌ گونه‌اي‌ ويژه‌ در حال‌ حاضر نزد بانك‌ شاهي‌ در گرو مي‌باشد![13] 

انگليسي‌ها خواستار آن‌ شدند كه‌ رهبران‌ ملّيون‌ بوشهر و به‌ ويژه‌ سيّد مرتضي‌، به‌ درخواست‌هاي‌ دولت‌ انگليس‌ به‌ نظر احترام‌ بنگرند، امّا سيّد براي‌ ضربه‌ زدن‌ به‌ منافع‌ استبداد و استعمار درصدد برآمد‌ اين‌ شريان‌ مهم‌ اقتصادي‌ آن‌ها را قطع کند.

در اوّل‌ ماه‌ ربيع‌الاول‌ 1327.ق‌ سيّد مرتضي‌ اهرمي‌ رسماً به‌ قنسول‌‌خانة‌ انگليس‌ نوشت‌ كه‌ مهام‌ حكومت‌ را از جانب‌ ملّيون‌ در دست‌ دارد، و وظايف‌ مأموران‌ محل‌ را موقتاً عهده‌دار است‌ و ترتيب‌ حفظ‌ جان‌ و مال‌ اتباع‌ خارجه‌ را خواهد داد.[14]

جنرال‌ قنسول‌ انگليس‌ مقيم‌ بوشهر، در گزارشي‌ براي‌ جرج‌ باركلي‌ در تهران‌ چنين‌ نوشت‌: «اولين‌ جواب‌ مقطوع‌ از سيّد مرتضي‌ ديشب‌ آخر شب‌ به‌ من‌ رسيده‌ كه‌ به‌ طريق‌ مراسلة‌ رسمي‌ نزد يك‌ نفري‌ كه‌ واسطه‌ است، فرستاده‌ شده‌ و او براي‌ من‌ ارسال‌ داشته‌ بود.

سيّد ابتدا بيان‌ نموده كه‌ حفظ‌ منافع‌ مسلّمة‌ دولت‌ و ملّت‌ انگليس‌ يكي‌ از فرايض‌ اولية‌ ملّيون‌ است‌. پس‌ از آن‌ اشعار مي‌دارد كه‌ براي‌ اطمينان‌ و استرضاي‌ قنسولگري‌ در مساله‌ عايدات‌ گمركي‌‌، من‌ پيشنهاد مي‌نمايم‌ كه‌ قرارداد صحيحي‌ در بين‌ باشد و آن‌، اين‌ است‌ كه‌ دستة‌ ملّيون‌ براي‌ مخارج‌ يومية‌ نگهداري‌ تفنگچيان‌ روزي‌ پانصد تومان‌ مأخوذ بدارند، و بقيه‌ نزد يك‌ نفر تاجر ايراني‌ معتبري‌ كه‌ طرفين‌ انتخاب‌ نمايند، سپرده‌ شود، و تا سه‌ ماه‌ نزد او به‌ امانت‌ بماند. در عرض‌ آن‌ مدت‌ دستة‌ ملّيون‌ جواب‌ اخير را تعويق‌ انداخته‌ و ضمناً از مراكز هيجان‌ ملّيون‌ ديگر كسب‌ تكليف‌ خواهند نمود، يا دولت‌ انگليس‌ براي‌ اثبات‌ دعوي‌ خود اسناد ارائه‌ خواهند داشت‌.»[15]

سيّد مرتضي‌ به‌رغم‌ وعدة‌ مساعدي‌ كه‌ به‌ جنرال‌قنسول‌ انگليس‌ مقيم‌ بوشهر، مبني‌ بر كنترل‌ ملّيون‌ داده‌ بود چند روز بعد به‌ اتفاق‌ تعدادي‌ از تفنگچيان‌ به‌ دارالحكومه‌ رفت و پرچم‌ سلطنتي‌ را پايين‌ كشيد و پرچم‌ ملّيون‌ را به‌ جاي‌ آن‌ نصب‌ نمود. به‌ دنبال‌ خارج‌ شدن‌ كارگزار دولتي‌ از شهر، اكثر طبقات‌‌ بوشهر به‌ هواداران‌ سيد مرتضي‌ و ملّيون‌ پيوستند.[16]

محمّدعلي‌شاه،‌ به‌ منظور جلب‌ توجّه‌ سيّد مرتضي‌، به او لقب‌ نظام‌العلماء را عطا کرد‌ و ماهي‌ پانصد تومان‌ مقرري‌ براي‌ وي‌ در نظر گرفت‌، و مراتب‌ توسط‌ معين‌التّجار به‌ سيّد مرتضي‌ ابلاغ‌ شد، ولي‌ سيّد كه‌ طبعي‌ منيع‌ داشت‌ و مردي‌ وارسته‌ و آزاده‌ بود، از قبول‌ آن‌ قوياً امتناع‌ ورزيد.[17] 

بوشهر قريب‌ دو ماه‌ در تصرف‌ طرفداران‌ مشروطه‌ بود. در اين‌ مدت‌، سيّد مرتضي‌ به‌ رتق‌ و فتق‌ امور مردم‌ مشغول بود و مشكلات‌ و معضلات‌ را از طريق‌ موازين‌ شرعي‌ حل‌ مي‌كرد.

 سر جرج‌ باركلي‌، در گزارشي‌ كه‌ به‌ تاريخ‌ 26 آوريل‌ 1909.م‌ (ربيع‌الاول‌ 1327.ق)‌ براي‌ ادوارد گري‌، وزير امورخارجه‌ انگلستان،‌ ارسال‌ کرده‌، دربارة‌ نقش‌ سيّد مرتضي‌ اهرمي‌ و سلطة‌ وي‌ بر مقدرات‌ مردم‌ چنين‌ نوشته‌ است‌: «در حقيقت‌ وضعيت‌ و رفتار سيّد مرتضي‌ مؤسس‌ اين‌ جنبش‌ بوده‌، واضح‌ است‌ بدون‌ پيش‌قدمي‌ و استعداد معتنابه‌ تفنگچي‌، كه‌ او توانسته‌ تهيه‌ نمايد، براي‌ دستة‌ ملّيون‌ امكان‌ نداشت‌ كه‌ بتواند به‌ اين‌ سهولت‌ بر قواي‌ شاه‌ فايق‌ آيند. با تهوّر بسيار اتّحاد خود را با مقصود ملّيون‌ مشهود داشت‌.»[18]

دو ماه‌ بعد از تصرف‌ بوشهر، دولت‌ وقت‌ طي‌ حكمي‌ با موافقت‌ انگليسي‌ها، احمدخان‌ دريابيگی[19] را به‌ سمت‌ حكمراني‌ كل‌ بنادر جنوب‌ ايران‌ منصوب‌ نمود. احمدخان‌ براي‌ موفقيت‌ در قلع‌ و قمع‌ سيّد مرتضي‌ و نيروهاي‌ ملي‌ طرفدار وي‌، در گام‌ نخست‌ به‌ عراق‌ عرب‌ رفت و با جلب‌ نظر گروهی از علماي‌ نجف‌ از راه‌ عراق‌ به‌ بوشهر آمد تا در فرصت‌ مناسب‌ نقشه‌هاي‌ شوم‌ خود را اجرا کند.

در اين‌ زمان‌ تعدادي‌ از نيروهاي‌ به‌ ظاهر طرفدار سيّد مرتضي‌، كه‌ غالباً صحرانشين‌ بودند، به‌ بازار بوشهر دستبرد زدند‌ و اموال‌ عده‌ای از مردم‌ را غارت‌ كردند.[20]

جنرال‌قنسول‌ انگليس‌ مقيم‌ بوشهر كه‌ از مخالفان‌ جدي‌ سيّد مرتضي‌ و ملّيون‌ بود و قصد داشت اذهان‌ دولتمردان‌ انگليسي‌ در تهران‌، انگليس‌ و هند را عليه‌ سيّد مرتضي‌ و هواداران‌ او مشوب سازد‌، در گزارشي‌ به‌ سر جرج‌ باركلي‌ اوضاع‌ را چنين‌ ترسيم‌ نمود: «سيّد مرتضي‌ هنوز در نگه‌ داشتن‌ دويست‌ الي‌ سيصد نفر تفنگچي‌ اصرار دارد. شهر به‌ حالت‌ وحشت‌زدگي‌ است‌، و امور به‌ عهده‌ تعطيل‌ است‌. تهاجمي‌ از طرف‌ اين‌ تفنگچيان‌ پيش‌بيني‌ مي‌شود و به‌ اين‌ جهت‌، بازارها و حتّي‌ دكان‌ها هنوز بسته‌اند. اگر يك‌ راه‌ نجاتي‌ حاصل‌ نشود، بيم‌ آن‌ است‌ كه‌ اهالي‌ بالتمام‌ در جنرال‌قنسولگري‌ انگليس‌ پناهنده‌ شوند.»[21] 

سر ادوارد گري‌، وزير امورخارجة‌ وقت‌ انگليس، در پاسخ‌ به‌ گزارش‌ جنرال‌‌قنسول‌ انگليس‌ مقيم‌ بوشهر و گزارش‌ باركلي‌، موافقت‌ خود را با مداخلة‌ نظامي‌ انگليس‌ اعلام‌ کرد و به دلیل‌ سابقة‌ مخاطره‌آميز بودن‌ اوضاع‌ بوشهر و تأمين‌ امنيت‌ جاني‌ اتباع‌ انگليس‌ و ديگر اتباع‌ بيگانه‌، به‌ ناو سلطنتي‌ فاكس Fox)) دستور داده از بندرعباس‌ به‌ جانب‌ بوشهر رهسپار گردد.[22]

 در روز 2‌ آوريل‌ 1909.م‌ (1327.ق‌) كشتي‌ فاكس‌ وارد بوشهر شد و در لنگرگاه‌ بيروني‌ استقرار يافت‌.

 سواد مراسلة‌ مورخ‌ 5 جمادي‌الاول‌ 1327.ق‌ وزارت‌خارجه‌ ايران‌ به‌ سفارت‌ انگليس‌، كه‌ با امضاي‌ ميرزا جوادخان‌ سعدالدّوله‌ مي‌باشد، بيانگر تأييد اقدام‌ مداخله‌جويانة‌ انگليس‌ در وقايع‌ بوشهر است‌: «مراسلة‌ آن‌ جناب‌ جلالت‌‌‌مآب‌ مورخ‌ 29 ربيع‌الثاني‌ داير بر جلب‌ استعدادي‌ كه‌ آن‌ دولت‌ فخيمه‌ به‌ ملاحظه‌ حفظ‌ اتباع‌ خود و رعاياي‌ خود به‌ بوشهر وارد كرده‌ بودند، شرف‌ وصول‌ بخشيد، و از اينكه‌ از طرف‌ آن‌ دولت‌ به‌ رفع‌ انتظاري‌ كه‌ اولياي‌ اين‌ دولت‌ داشته‌ مساعدت‌ شده‌ است‌، امتثال‌ حاصل‌ گرديد.»[23] 

 به‌ دنبال‌ موافقت‌ وزارت‌خارجة‌ ايران‌ با مداخلۀ تفنگداران انگلیس در بوشهر و تأييد ضمني‌ نمايندگان‌ سياسي‌ دولت‌هاي‌ روس‌، عثماني‌ و آلمان، جنرال‌‌قنسول‌ انگليس‌ در تلگرافي‌ به‌ سر جرج‌ باركلي‌، لزوم‌ مداخلة‌ فوري‌ را در وقايع‌ بوشهر يادآور شد. بر اساس‌ ادّعاي‌ وي‌ نگهداري‌ نظم‌ از عهدة‌ سيّد مرتضي‌ خارج‌ شده‌ بود و تفنگداران‌ طرفدار سيّد مقدار معتنابهي‌ مال‌التجارة‌ انگليس‌ را غارت‌ كرده‌ بودند. سر ادوارد گري‌ در تلگراف‌ مورخ‌ آوريل‌ ربيع‌الاول‌ 1327.ق/1909.م‌ به باركلي‌، موافقت‌ خود را با عمليات‌ نمايندة‌ دولت‌ انگليس‌ در بوشهر تصويب‌ نمود.

 نمايندة‌ سياسي‌ انگليس‌ مستقر در بوشهر با سيّد مرتضي‌ تماس‌ گرفت و اتمام‌ حجت‌ نمود تا در اسرع‌ وقت‌ تفنگچيان‌ تحت امر وي‌ بوشهر را ترك‌ نمايند. امّا به‌ دنبال‌ ردّ درخواست‌ او از طرف‌ سيّد، افراد نيروي‌ دريايي‌ انگليس‌ در ساحل‌ پياده‌ شدند و ساختمان‌ نمايندگي‌ انگليس‌ واقع‌ در جنوب‌ بوشهر (سبزآباد كنوني‌) و محوطة‌ وسيع‌ گمرك‌ واقع‌ در شمال‌ شهر، همجوار بانك‌ شاهي‌ و تجارتخانة‌ وانكهوس‌ و شركا را به‌ تصرف‌ خود در آوردند.

 تلگراف‌ مورخ‌ 20 ربيع‌الاول‌ 1327/11 آوريل‌ 1909.م‌ جنرال‌قنسول‌ انگليس‌ به‌ سر جرج‌ باركلي‌ و سر ادوارد گري‌ مؤيّد پياده‌ شدن‌ نيروي‌ دريايي‌ انگليس‌ در بوشهر است‌: «چون‌ جواب‌ مهمي‌ در مقابل‌ اولتيماتومي‌ كه‌ به‌ ترتيب‌ مصوبة‌ جناب‌عالي‌، ديروز در ساعت‌ پنج‌ بعد از ظهر نمودم‌ نرسيد، من‌ بر طبق‌ تعليمات‌ جناب‌ عالي‌ در اعلاني‌ اشاعه‌ داده‌ و صد نفر قشون‌ از كشتي‌ پياده‌ نمودم‌. تفنگچيان‌ هنوز در جزيره‌ [شبه‌جزيره] بودند، و بيشتر از هر وقت‌ خودسر و خارج‌ از اطاعت‌. براي‌ تمام‌ اروپايياني‌ كه‌ محتاج‌ حفاظت‌ بودند، مستحفظ‌ گماشته‌ شد. در پياده‌ شدن‌ قشون‌ هيچ‌ مخالفتي‌ ظاهر نگرديد، و بدون‌ هيچ‌ نوع‌ تصادفي‌ پياده‌ شدند. پنجاه‌ نفر از آن‌ها در گمرك‌ گماشته‌ شدند. و پنجاه‌ نفر در قنسول‌خانة‌ انگليس‌ در بوشهر.»[24]

 اسناد تاريخي‌ بيانگر آن‌ است‌ كه ‌نمايندگان‌ سياسي‌ دولت‌هاي‌ خارجي‌، از جمله‌ دكتر ليستمان‌، كنسول‌ آلمان‌ در بوشهر، و مسيو كادلو بوسكي، جنرال‌‌قنسول‌ روسيه‌ در بوشهر، و قنسول‌هاي‌ فرانسه‌ و عثماني،‌ از ترفند پياده‌ نمودن‌ چهارصد نفر تفنگچي‌ دريايي‌ انگليس‌ در بوشهر، كه‌ به‌ ملاحظة‌ برقراري‌ نظم‌ و محافظت‌ از رعاياي‌ انگليس‌ و دول‌ خارجي‌ انجام‌ شد، حمایت‌ کردند‌. انگليسي‌ها توانستند به‌ سبب‌ حضور و استقرار افراد نيروي‌ دريايي‌ خود در شهر، اوضاع‌ بوشهر و شبه‌جزيره‌ را تحت‌ كنترل‌ خود درآورند.

 

فاتحان‌ تهران‌ و سركوبی قيام‌ بوشهر

منافع‌ استعماري‌ دو دولت‌ روسيه‌ و انگلستان‌ در ايران‌ و رقابت‌هاي‌ پنهاني‌ آن‌ دولت‌ها كه‌ به‌ دنبال‌ قرارداد 1907.م (1325.ق)‌ به‌ مسالمت‌ گراييده‌ بود، سبب‌ گرديد اين‌ دو قدرت‌ تلاش‌ نمايند مهره‌هاي‌ وابسته‌ به‌ خود را در هيأت‌حاكمه‌، دولت‌ و مجلس‌ بر سر كار آورند و از اين‌ طريق، منافع‌ سياسي‌ اقتصادي‌ خود را تأمين‌ كنند. حوادث‌ بعد از استبداد صغير، كشاكش‌هاي‌ داخلي‌ بر سر قدرت‌ و ماهيت‌ غير انقلابي‌ بعضي‌ از دست‌‌اندركاران‌ ادارة‌ كشور، مانند سردار اسعد بختياري‌ و محمّد ولي‌خان‌ تنكابني‌ (سپهدار اعظم‌) زمينة‌ مساعدي‌ براي‌ تحقق‌ اهداف‌ آن‌ها فراهم‌ ساخت‌.

 احمدخان‌ دريابيگي‌، كه‌ به‌ دنبال‌ اشغال‌ بوشهر به دست‌ نيروهاي‌ مشروطه‌‌خواه‌، بوشهر را ترك‌ گفته‌ بود، با حمايت‌ جدّي‌ فاتحان‌ تهران‌، كه‌ ميراث‌‌خواران‌ انقلاب‌ مشروطيت‌ بودند، به‌ بوشهر بازگشت‌ و كنترل‌ اوضاع‌ را به‌ دست‌ گرفت‌. مرحوم‌ آيت‌اللّه‌ آخوند خراساني،‌ يكي‌ از مراجع‌ طرفدار مشروطيت‌، نيز طي‌ نامه‌اي‌ به‌ سيّد مرتضي‌ اهرمي‌، خواستار همراهي‌ وي‌ با احمدخان‌ دريابيگي‌ گرديده‌ بود. در سواد اين‌ نامه‌ كه‌ در جريده‌ حبل‌المتين‌ به‌ چاپ‌ رسيده‌، چنين‌ آمده‌ است‌: «جناب‌ مستطاب‌ سيّدالعلماء الاعلام‌ كهف‌الانام‌ ملاذالاسلام‌ آقا سيّد مرتضي‌ اهرمي‌ دام‌ افضاله‌‌العالي‌، جناب‌ دريابيگي‌ براي‌ همراهي‌ با ملّت‌ و اعتلای كلمه‌ حقّه‌ مشروطيت‌ و اجرای احكام‌ صادره‌ و مساعدت‌ جناب‌عالي‌ و جناب‌ مستطاب‌ ملاذالانام‌ ثقۀ‌الاسلام‌ آقاي‌ حاجي‌ ميرزا محمّد دام‌ افضاله‌العالي‌ فرستاديم‌.

 مادامي‌ كه‌ با شما همراهي‌ دارد، عموم‌ اهالي‌ بوشهر و مضافات‌، او را به‌ حكومت‌ بشناسند. اداره‌جات‌ بايد به‌ تصرف‌ ملّت‌ باشد و محصول‌ گمركات‌ و ساير دواير اگر از مصارف‌ آنجا تفضيلي‌ پيدا كند، صرف‌ مجاهدين‌ تبريز و ساير نقاط‌ نمايند. اگر خداي‌ نخواسته‌ از اين‌ جاده‌ انحراف‌ پيدا نمود، اهالي‌ ايشان‌ را به‌ حكومت‌ نشناسند، و به‌ تمام‌ خوانين‌ عظام‌ و رؤساي‌ فخام‌ مخصوصاً نوشته‌ايم‌ در همراهي‌ حكومت‌ با جناب‌عالي‌ به‌ طوري‌ كه‌ مذكور شد.»[25]

 همان‌گونه‌ كه‌ مرحوم‌ آخوند خراساني‌ احتمال‌ داده‌ بود، دريابيگي‌ به‌ دليل‌ وابستگي‌ به‌ انگليسي‌ها از جادة‌ مشروطيت‌ انحراف‌ پيدا كرد و سيّد مرتضي‌ اهرمي‌، كه‌ با خلوص‌ نيّت‌ و تفكري‌ كاملاً مذهبي‌ و دين‌گرايانه‌ به‌ انقلاب‌ مشروطيت، عليه‌ مستبدان‌ قيام‌ كرده‌ بود چنان‌كه‌ روزنامه‌ حبل‌المتين‌ مي‌نويسد به‌ دليل‌ پولتيك‌‌ناشناسي[26] و علل‌ دیگر كه‌ بعد از اين‌ بررسي‌ خواهد شد كنترل‌ اوضاع‌ را از دست‌ داد و سرانجام‌ به نيروهاي‌ به‌ ظاهر مشروطه‌‌خواه‌ تسلیم گرديد. احمدخان‌ دريابيگي‌ كه‌ همراه‌ سيّد اسداللّه‌ خارقاني‌، يكي‌ از شاگردان‌ مرحوم‌ آخوند خراساني‌، در ربيع‌الثاني‌ 1327.ق‌ وارد بندر بوشهر شده‌ بود، زعامت‌ انجمن‌ شهر را به‌ عهده‌ گرفت‌ و مرحوم‌ ميرزا علي‌ كازروني،[27] كه‌ از مشروطه‌خواهان‌ صديق‌ به‌ شمار مي‌رفت‌ و در جنبش‌ مشروطه‌‌خواهي‌ بوشهر سهمی موثر داشت، به‌ سمت‌ نيابت‌ رياست‌ انجمن‌ ولايتي‌ منصوب‌ گشت‌.

 احمدخان،‌ كه‌ به‌ علماي‌ بلندمرتبه‌ نجف‌ قول‌ مساعد داده‌ بود كه‌ از حكومت‌ مشروطه‌ پشتيباني‌ نمايد، و فاتحان‌ تهران‌ نيز از او حمایت می‌کردند، از جانب‌ نمايندگان‌ سياسي‌ دولت‌هاي‌ خارجي‌ مستقر در بوشهر، به‌ ويژه‌ نمايندگي‌ قنسول‌ انگليس‌ در اين‌ شهر، نيز تأييد گرديد. وي‌ به‌ قنسولگري‌ انگليس‌ اطمينان‌ خاطر داد كه‌ در اسرع‌ وقت‌ امنيت‌ و آرامش‌ را در بوشهر برقرار سازد.

 

علل‌ شكست‌ مشروطه‌‌خواهان‌ بوشهر

در بررسي‌ علل‌ و عوامل‌ شكست‌ قيام‌ سيد مرتضي‌ اهرمي‌ و نيروهاي‌ مشروطه‌خواه، چند عامل‌ را بايد مدّ نظر قرار داد كه‌ مهم‌ترين‌ آن‌ها سرخوردگي‌ تجّار بوشهري‌ از نيروهاي‌ مشروطه‌خواه‌ بود. آنان‌ كه‌ به‌ دليل‌ قيام‌ چندماهة‌ مشروطه‌‌خواهان‌ و ناامني‌ راه‌ تجاري‌ بوشهر شيراز متضرر شده،‌ خواستار آرامش‌ اوضاع‌ بودند.

با استناد به‌ گزارشي‌ كه‌ در شمارة‌ 9 حبل‌المتين‌ مورخ‌ 20 شعبان‌ سال‌ 1327.ق‌ مطابق‌ دسامبر 1909.م‌ مندرج‌ گرديده‌ است‌، منشأ اصلي‌ اختلاف‌ بين‌ تجار بوشهري‌ و سيّد مرتضي‌، ابهام‌ موجود در قبال‌ چگونگي‌ هزينة‌ هفتصد تومان‌ پولي‌ دانسته‌ شده‌ كه‌ به‌ دنبال‌ اشغال‌ گمرك‌ بوشهر به‌ دست‌ سيّد مرتضي‌ افتاده‌ بود. نگارندة‌ آن‌ مقاله‌ در نوشتار خود بسياري‌ از حقايق‌ تاريخي‌ را بيان‌ نموده‌ است. به‌ منظور كسب‌ آگاهي‌ بيشتر خوانندگان‌ از كم‌ و كيف‌ قضايا، و حصول‌ اطلاعات‌ مستند، آن‌ مقاله‌ در اين‌ بخش‌ آورده‌ ‌شده است: «در شمارة‌ 5 مورخ  15 رجب‌ سال‌ 1327 مطابق‌ 17 آگست‌ 1909.م‌، ذكر شده‌ بود كه‌ هركس‌ در مسألۀ هفتصد تومان‌ و كمتري‌ كه‌ از گمرك‌ براي‌ به‌ هم‌ زدن‌ بين‌ تجّار و آقا سيّد مرتضي‌ اهرمي‌ دارد، بنويسد، اگر نخواهد اسم‌ او را هم‌ ذكر نخواهيم‌ كرد. اين‌ بنده‌ اطلاع‌ كامل‌ دارم‌، و از هيچ‌كس‌ هم‌ ترسي‌ ندارم‌، اگرچه‌ به‌ واسطة‌ رك‌گويي‌ صدمات‌ زيادي‌ هم‌ خورده‌ام‌، ولي‌ باز هم‌ مي‌گويم‌، و اسم‌ مرا هم‌ ذكر نماييد.

 وقتي‌ كه‌ سيّد مرتضي‌ دواير دولتي‌ و گمركي‌ را تصرف‌ كرد، خود بنده‌ بر حسب‌ احضار با اجزای گمرك‌ حضور داشتم‌. اول‌ حرفي‌ كه‌ شده‌ اين‌ بود، كه‌ رئيس‌ بلژيكي‌ را بايد تغيير داد، از اينكه‌ در معاملات‌ چك‌ و غيره‌ با بانك‌، اشكالات‌ خواهند داشت‌. چون‌ بانك‌ و ساير دواير قانوني‌، كسي‌ را به‌ رياست‌ نمي‌شناسند كه‌ رئيس‌ قبل‌ او را معرفي‌ نكرده‌ باشد كه‌ فلان‌ جاي‌ من‌ رئيس‌ است‌ و كتباً نوشته‌ باشد. 

 باري‌ بعد از چند روز، به‌ واسطة‌ همين‌ اشكالات‌ مجبور شدند كه‌ رئيس‌ بلژيكي‌ موسوم‌ به‌ مسيو وزين را با بعضي‌ شرايط‌ كه‌ صلاح‌ بود، قبول‌ كنند. يكي‌ از شرايط‌ عمده‌ اين‌ بود كه‌ پول‌ به‌ تهران‌ نرود كه‌ تمامش‌ گلوله‌ و باروت‌ شده، به‌ جان‌ برادران‌ ما بخورد. باري‌ چند مرتبه‌ سيّد اظهار داشت‌ كه‌ يكي‌ از تجّار بايد پول‌ گمرك‌ را ضبط‌ نمايد تا تكليف‌ همة‌ بلاد معين‌ شود. تمام‌ تجّار معتبر حاضر بودند، از هيچ‌ كس‌ صدا بيرون‌ نيامد. بعد از اصرار زياد، يكي‌ از معتبرين‌ فرمود كه‌ (سينه‌ درد دارم‌) و ممكن‌ ندارم‌ عمل‌ پول‌ گمرك‌ را به‌ عهده‌ بگيرم‌. هر كس‌ به‌ يك‌ عذري‌ قبول‌ نكرد. مگر جناب‌ ميرزا غلامحسين‌ تاجر كازروني‌ وكيل‌ جمشيديان‌ قبول‌ كرد، آن‌ هم‌ انجام‌ نيافت‌. روز بعد تحويلدار گمرك‌ را ديدم‌ كه‌ پول‌ در دست‌ داشت و مي‌گفت‌: نمي‌دانم‌ واردات‌ گمركي‌ امروز را به‌ كه‌ بدهم‌ و به‌ واسطة‌ اغتشاش‌ شهر هم‌ جرأت‌ نمي‌كنم‌ در منزل‌ نگاه‌ دارم‌. و همان‌ قسم‌ روز ديگر هم‌ باز تحويلدار را نزديك‌ غروب‌ ديدم‌ و گفت‌ نمي‌دانم‌ تكليفم‌ چيست‌، هيچ‌ يك‌ از تجّار پول‌ را قبول‌ نمي‌كنند. عاقبت‌ پولِ بي‌پير   (بي‌ پدر)  را بردند نزد سيّد  [مرتضي‌ اهرمي‌]. ايشان‌ هم‌ خرج‌ داشتند و عدة‌ كثيري‌ تنگستاني‌ را بايد نگهداري‌ كنند. در صورتي‌ كه‌ هيچ‌ كس‌ هم‌ قبول‌ نكرده‌ بود. نظر به‌ اوضاع‌ احوال‌، عددِ تنگستاني‌ زياد شد، و رفته‌رفته‌ اقتدار سيّد زياد گرديد. بعضي‌ خيال‌ افتادند كه‌ مبادا خطري‌ براي‌ آن‌ها روي‌ دهد، يا خيال‌ ديگري‌ كردند، نمي‌دانم‌. محرمانه‌ مجلس‌ شد و از آن‌ قسم‌هايي‌ كه‌ جمعي‌ در تهران‌ ياد كردند و توپ‌ كشيدند بر روي‌ مجلس‌ و مجلسيان‌ در ميان‌ آمد. پنج‌ شش‌ نفر از رؤساي‌ تنگستاني‌ با خود هم‌‌قسم‌ كردند، بالاخره‌ بيرق‌ نفاق‌ افراشته‌ شد. اين‌ بنده‌ با مشهدي‌ علي‌ نام‌ اهرمي،‌ كه‌ يكي‌ از دوستان‌ حقيقي‌ سيّد مرتضي‌ بود، به‌ ديدن‌ سيّد رفتم‌. خيرخواهانه‌ صحبتي‌ كه‌ شد، اين‌ بود كه‌ آقاجان‌ بنده‌ در تهران‌ بودم، خودم‌ ديدم‌ كه‌ شب‌ جشن‌ سال‌ دوّم‌ مشروطيت‌ درشكه‌ آقا سيّدعبداللّه‌ [بهبهاني]‌ و آقا سيّد محمّد [طباطبايي] را روي‌ دست‌ با صلوات‌ آوردند، بعد همان‌ اشخاص‌ با آن‌ همه‌ خدمات‌ به‌ سر بيچارگان‌ آوردند، آنچه‌ آوردند. شما هم‌ عاقبت‌ خود را ديده‌، حركت‌ نماييد؛ و ظاهراً سيّد مات‌ و متحيّر بود چه‌ بكند. مي‌گفت‌ مرا واداشتند به‌ اين‌ كار، و الحال‌ خودشان‌ مخالفت‌ مي‌كنند و جمعيتي‌ ناجور هم‌ دور سيّد بودند. حرفشان‌ اين‌ بود كه‌ آقا پول‌ را از دست‌ مده‌ كه‌ به‌ تمام‌ با شما دشمن‌ هستند و دنيا هزار رو دارد [به‌ زر مي‌توان‌ لشكر آراستن‌].

دانايان‌ رموز پولتيك‌ مي‌دانند كه‌ خطاي‌ عظيم‌ سيّد اين‌ بود كه‌ مي‌گفت‌ من‌ حاضرم‌ پول‌ را نزد قنسول‌ آلمان‌ بگذارم‌ و حساب‌ بدهم‌، ولي‌ جمعي‌ از اقتدار سيّد دلتنگ‌ بودند و مي‌خواستند سيّد را خراب‌ كنند. سيّد هم‌ زير بار نرفت‌.

بياييم‌ به‌ مطلب‌ اصلي‌، به‌ واسطة‌ اغتشاش‌ بلد اهالي‌، ورود جناب‌ دريابيگي‌ را فوز عظيم‌ دانستند و بدون‌ استثنا، همه‌ مايل‌ بودند. كربلايي‌ محمود ملقّب‌ به‌ منصور ديوان‌ خيلي‌ خوشوقت‌ و متّصل‌ در تك‌ و دو بود. روزي‌ به‌ ديدن‌ رئيس‌ گمرك‌ رفته‌ و اظهار داشت‌ كه‌ پول‌ ندارم‌ به‌ جناب‌ دريابيگي‌ تلگراف‌ كنم‌ كه‌ مردم‌ از ورود شما خوشوقت‌ هستند، بلكه‌ به‌ زودي‌ خودشان‌ را برسانند.

از طرف‌ ديگر حكمران‌ در كربلا و نجف‌ ماند، و راه‌ بصره‌ به‌ واسطة‌ اغتشاش‌ اعراب‌ مسدود بود، كربلايي‌ محمود گفت‌ حتّي‌ مي‌خواستم‌ اسباب‌ به‌ بانك‌ شاهي‌ بگذارم‌ براي‌ پول‌، قبول‌ نكرد. رئيس‌ گمرك‌ اين‌ مساله‌ را تلگراف‌ كرد، جواب‌ آمد از وزراي‌ مسئول‌ كه‌ براي‌ سهولت‌ ورود دريابيگي‌ پول‌ بدهند. منصور ديوان‌ براي‌ تلگراف‌ مبلغي‌ پول‌ گرفت‌، و تلگراف‌ اول‌ را براي‌ رئيس‌ گمرك‌، بنده‌ ترجمه‌ كردم‌ و بعد منصور ديوان‌ آمده‌ و بدين‌ اسم‌ پول‌ خواست‌ كه‌ چون‌ راه‌ مسدود است‌، مي‌خواهم‌ يك‌ كشتي‌ بادي‌ با آذوقه‌ جلوی دريابيگي‌ از راه‌ سماوات‌ بيايد به‌ اين‌ ترتيب‌ از گمرك‌ پول‌ گرفت‌.

رئيس‌ گمرك‌ جديد موسيو لولو از محمره‌ (خرمشهر) وارد شد و موسيو وزين به‌ محمره‌ رفت‌. كربلايي‌ محمود باز مبلغي‌ پول‌ خواست‌، رئيس‌ جديد گفت‌ شما بايد صورت‌ صحيح‌ از مخارجي‌ كه‌ كرده‌ايد براي‌ من‌ بياوريد تا باقي‌ حساب‌ شما را بپردازم‌. يك‌ صورت‌ مفصلي‌ نوشت‌، و اين‌ را بايد دانست‌ كه‌ گمان‌ نمي‌كرد مشروطه‌ قائم‌ شود، چون‌ پول‌ گرفته‌ بود، ناچار شد اين‌ قسم‌ صورت‌ بنويسد، و همان‌ صورت‌ را به‌ موسيو لولو، رئيس‌ جديد گمرك،‌ داد و او به‌ بنده‌ داده‌ ترجمه‌ كردم‌. مختصراً از مفصّل‌ اينكه هر اتفاقي‌ كه‌ در بوشهر افتاده‌ بود، ايشان‌ نوشته‌ بودند، فلان‌ مبلغ‌ دادم‌ براي‌ اينكه‌ اين‌ كار بشود، مبلغ‌ هم‌ هفتصد تومان‌ نبود كلاً پانصد و هفتاد الي‌ هشتاد تومان‌ بود. اين‌ اطلاع‌ بنده‌ بود، كربلايي‌ محمود با اين‌ تدبير اين‌ مبلغ‌ را از گمرك‌ گرفت، حالا اگر رفيق‌ ديگري‌ هم‌ داشتند، خدا عالم‌ است‌. روزي‌ رئيس‌ گمرك‌ اين‌ صورت‌ را به‌ جمعي‌ از بوشهري‌ها ارائه‌ نمود و آن‌ها چند سواد از آن‌ برداشتند، زياده‌ جسارت‌ است‌. مترجم‌السلطنه‌.»[28]

همان‌گونه‌ كه‌ از نوشتار مترجم‌السلطنه‌ برمي‌آيد، يكي‌ از محركان‌ اصلي‌ اغتشاشات‌ بوشهر، كربلايي‌ محمود مشهور به‌ منصور ديوان‌ بوده است‌. وي‌ از طرفداران‌ جدّي‌ احمدخان‌ دريابيگي‌ به‌ شمار مي‌رفت. سيّد مرتضي‌ اهرمي‌ در آن‌ ماجرا با خلوص‌ نيّت‌ عمل‌ كرد‌، امّا افرادي‌ كه‌ از پيروزي‌ سيّد و طرفدارانش‌ نگران‌ بودند و منافع‌ خود را در خطر مي‌ديدند، سعايت‌ و توطئه‌‌چيني‌ نمودند و موجبات‌ جدايي‌ و تفرقه‌ بين‌ حاميان‌ جدّي‌ سيّد را فراهم‌ آوردند.

 

روابط سيّد مرتضي‌ اهرمي‌ با آلمان‌ها 

با تكيه‌ بر اسناد موجود در كتاب‌ آبي‌ و گزارش‌هاي‌ روزنامة‌ حبل‌المتين‌، يكي‌ ديگر از دلایل‌ توطئه‌ و اقدام‌ انگليسي‌ها عليه‌ سيّد مرتضي‌ و مشروطه‌‌خواهان‌ بوشهري‌، نزديكي‌ سيّد به آلمان‌ها بوده‌است‌ كه‌ از مدّت‌ها قبل‌ تلاش‌ مي‌كردند تا نفوذ خود را در كرانه‌هاي‌ شمالي‌ خليج‌ فارس‌ و به‌ ويژه‌ بوشهر گسترش‌ دهند.

در اينجا ضروري‌ به‌ نظر مي‌رسد‌ مختصراً سابقه‌ فعاليت‌هاي‌ سياسي‌ اقتصادي‌ دولت‌ آلمان‌ در بوشهر شرح داده شود.

در سال‌ 1871.م (1250.ش‌) بيسمارك‌، صدر اعظم‌ آلمان‌، پس‌ از در هم‌ شكستن‌ چند قدرت‌ اروپايي‌، تأسيس‌ امپراتوري‌ آلمان‌ (رايش‌ دوم‌) را اعلام‌ كرد. آلمان‌ها بعد از سال‌ها تفرقه،‌ در اواخر قرن‌ نوزدهم‌، سياست‌ توسعه‌طلبي‌ خود را در اروپا شروع‌ كردند و اين‌ سياست‌ در زماني‌ آغاز شده‌ بود كه‌ به‌ نوشته‌ پل‌ كندي، آن‌ها هم‌ قدرت‌، توانايي‌ و تجهيزات‌ لازم‌ را براي‌ تغيير وضع‌شان در اروپا در دست‌ داشتند و هم‌ افراد و مواد اوليه‌ را؛ كه‌ اين‌ دو عامل‌ مي‌توانست‌ وسايل‌ قدرت‌ لازم‌ را براي‌ ايجاد تغييرات‌ مورد نظر فراهم‌ نمايد.

بيسمارك‌ اعلام‌ کرده‌ بود مهم‌ترين‌ خواستة‌ آن‌ها، پس‌ از تشكيل‌ «رايش‌ دوم‌»، داشتن‌ مستعمرات‌ در جهان‌ است‌. اين‌ خواسته‌ با كينه‌ و نفرت‌ رقيب‌ ديرينة‌ آلمان‌، يعني‌ فرانسه‌، به‌ دليل‌ شكست‌ از آن‌ كشور، ترس‌ روسيه‌ و مخالفت‌ انگليس‌ روبه‌رو گرديد. همان‌گونه‌ كه‌ از نتايج‌ كنگرة‌ برلين‌ در سال‌ 1884.م (1264.ش)‌ برمي‌آيد، پس‌ از كشمكش‌هاي‌ فراوان،‌ آلمان‌ توانست‌ در افريقا، چين‌ و اقيانوس‌ آرام‌ مستعمراتي‌ به‌دست‌ آورد، امّا اين‌ سهمية‌ ناچيز هرگز اشتهاي‌ سيري‌ناپذير آلمان‌ها را اشباع‌ نكرد.

آلمان‌ها، اگرچه‌ هدف‌ اصلي‌ خود را در ايران‌ حفظ‌ اهداف‌ تجاري‌ ذكر مي‌كردند،‌ رقابت‌هاي‌ بين‌المللي‌ و تقويت‌ توان‌ نظامي‌ و ضربه‌ زدن‌ به‌ منافع‌ رقباي‌ خود در هر گوشة‌ دنيا، بخش‌ ديگري‌ از برنامه‌هاي‌ زمامداران‌ آن‌ كشور بود.

حضور آلمان‌ها در منطقه‌ خليج‌ فارس‌ بخشي‌ از اين‌ سياست‌ بود كه‌ از مدت‌ها پيش‌ اسباب‌ دلهره‌ و نگراني‌ انگلستان‌ را موجب‌ شده‌ بود؛ زيرا موفقيت‌هاي‌ سياسي‌ اقتصادي‌ آلمان‌ از سال‌ها پيش‌ از جنگ‌ جهاني‌ اول‌ (1914ــ 1918.م‌) عرصه‌ را بر انگليسي‌ها در آن‌ منطقه‌ تنگ‌ كرده‌ بود.

موقعيت‌ خاص‌ استراتژيك‌ بندر بوشهر، كه‌ داراي‌ مرزهاي‌ وسيع‌ با خليج‌ فارس‌ مي‌باشد، سبب‌ گرديده‌ بود در نيمة‌ دوم‌ قرن‌ نوزدهم‌ و آغاز قرن‌ بيستم‌، با توجه‌ به‌ رقابت‌ قدرت‌هاي‌ بزرگ‌، اكثر دولت‌هاي‌ بزرگ‌ دنيا در اين‌ شهر بندري‌ دفتر نمايندگي‌ سياسي‌ و تجاري‌ داير نمايند. دولت‌ آلمان‌ نيز يكي‌ از قدرت‌هاي‌ بزرگ‌ آن‌ روزگار بود كه‌ در بوشهر قنسولگري‌ تأسيس‌ كرد. شركت‌ تجاري‌ وانكهوس‌ كه‌ يكي‌ از شركت‌هاي‌ تجاري‌ آلمان‌ در منطقة‌ خاورميانه‌ به‌ شمار مي‌رفت‌، در بندر بوشهر رسماً از سال‌ 1324.ق/1906.م فعاليت‌ خود را شروع‌ كرد.

ظهور آلمان‌ در عرصة‌ مناسبات‌ ديپلماتيك‌ جهان‌ و سياست‌هاي‌ توسعه‌طلبانة‌ خاورميانه‌اي‌ اين‌ كشور، كه‌ منافع‌ روس‌ها و انگليسي‌ها را به‌ طور يكسان‌ در اين‌ منطقه‌ به‌ مخاطره‌ مي‌افكند، دولت‌هاي‌ روس‌ و انگليس‌ را برآن‌ داشت‌ كه‌ نگذارند هيچ‌ حقي‌ از آن‌ها در ايران‌ ضايع‌ گردد.

به‌ گزارش‌ روزنامة‌ حبل‌‌المتين‌ آلمان‌ها و به‌ ويژه‌ نمايندة‌ سياسي‌ جديد آلمان‌ در بوشهر، واسموس‌، كه‌ به‌ تازگي‌ از سفر زنگبار به‌ بوشهر مراجعت‌ كرده‌، و با هدف‌ تضعيف‌ منافع‌ انگليسي‌ها فعاليت‌ مي‌كرد، از سیدمرتضی اهرمی و ملّیون‌ حمایت می‌کردند. این مساله از ديد تيزبين‌ انگليسي‌ها مخفي‌ نماند. نويسندة‌ حبل‌المتين‌ پر بي‌جا ننوشته‌ است‌ كه‌ «سيّد [مرتضي‌ اهرمي‌]  به‌ خيال‌ خام‌ خويش‌ مي‌خواست‌ آلمان‌ را حامي‌ خود قرار دهد. آلماني‌ها هم‌ از ديرباز ساعي‌ بودند كه‌ به‌ يك‌ بهانه‌ نفوذي‌ در خليج‌ فارس‌ پيدا نمايند. مسلم‌ است‌ كه‌ انگليسي‌ها هم‌ بر اين‌ امر هرگز رضا نخواهند داد. اين‌ بود كه‌ انگليسي‌ها بر قلع‌ و قمع‌ سيّد از بوشهر و خليج‌ فارس‌ مصمم‌ شدند.»[29] 

سر پرسي‌ كاكس‌، سر قنسول‌ انگليس‌ در بوشهر، در گزارش‌هاي‌ خود به‌ سال‌ 1329.ق/ 1911.م‌ در همين‌ باره‌ مي‌نويسد:  «دكتر ليستمان‌ در 20 آوريل‌ عازم‌ مرخصي‌ شد و به‌ جاي‌ ايشان‌ آقاي‌ واسموس‌، كه‌ از زنگبار آمده‌ بود، عهده‌‌دار امور گرديد. نام‌برده‌ از اوضاع‌ ايران‌ آگاهي‌ نداشت‌ و به‌ زبان‌ فارسي‌ نيز آشنا نبود. وي‌ در شرايطي‌ بسيار دشوار وارد بوشهر شد و راجع‌ به‌ اطلاعات‌ محلي‌ كاملاً وابسته‌ به‌ ميرزا و مترجمش‌ مي‌باشد. ميرزا فردي‌ دسيسه‌گر بود كه‌ مي‌خواست‌ در آن‌ شرايط‌ نگران‌كننده،‌ كه‌ عملاً منافع‌ و امنيت‌ جاني‌ تمامي‌ خارجيان‌ ساكن‌ بوشهر در گرو سياست‌ دولت‌ انگلستان‌ و نماينده‌اش‌ بود، با رفتار حساب‌‌شده‌اش‌ مشكلاتي‌ براي‌ اين‌ نمايندگي‌ به‌ وجود آورد.»[30]

شايان‌ نگرش‌ است‌ كه‌ نمايندگي‌ سياسي‌ انگليس‌ در بوشهر از ارتباط‌ تنگاتنگ‌ سيّد مرتضي‌ با آلمانی‌‌ها و این مساله كه‌ در آن‌ شرايط‌ حسّاس‌ تاريخي‌، آن‌ سيّد بزرگوار مي‌خواست‌ از آن‌ها بر ضد انگلیسی‌ها استفاده‌ نمايد، كاملاً آگاه‌ بوده ‌است‌. كاكس‌ چند بار به‌ طور كنايه‌ و غير رسمي‌ به‌ واسموس‌ دربارة‌ بحراني‌ بودن‌ اوضاع‌ محل‌ تذكر داده‌ بود، امّا واسموس‌ نيز ضمن‌ انكار ارتباط‌ خود با ملّيون‌ اظهار کرده‌ بود كه‌ او خود را به‌ كلي‌ از دسيسه‌هاي‌ موجود در بوشهر بركنار داشته‌ است‌.[31]

البتّه‌ اگر سيّد مرتضي‌ قصد نزديكي‌ به آلمان‌ها را نداشت‌، انگليسي‌ها هرگز با وي‌ به‌ مخالفت‌ برنمي‌خاستند؛ اين‌ سياستي‌ بود كه‌ آن‌ها، همان‌ زمان‌ در تهران‌ نيز در پيش‌ گرفتند و به‌ حمايت‌ از رؤساي‌ مشروطه‌‌خواه‌ اقدام‌ كردند. در آن‌ صورت‌ انگليسي‌ها نيروي‌ نظامي‌ در بندر بوشهر پياده‌ نمي‌كردند و سيّد هم‌ دچار آن‌ تنگناها نمي‌شد.


سرانجام‌ قیام سیدمرتضی اهرمی

سیر حوادث‌ بعد از استبداد صغير و روي‌ كار آمدن‌ جناح‌ قدرتمند بختياري‌ها در مركز، كه‌ در جهت‌ اهداف‌ ميراث‌خواران‌ انقلاب‌ گام‌ برمي‌داشتند، از طرفي‌ نارضايتي‌ تجّار بوشهر كه‌ ظاهراً از ناامني‌ و آشوب‌هاي‌ چندماهۀ شهر متضرر شده‌ بودند و از طرف‌ ديگر توطئه‌هاي‌ پنهان‌ و مداخلة‌ مستقيم‌ تفنگداران‌ انگليس‌ در وقايع‌ بوشهر، اوضاع‌ را به‌ گونه‌اي‌ باژگونه‌ ساخت‌ كه‌ نتيجة‌ نهايي‌ آن‌، عقب‌نشيني‌ سيّد مرتضي‌ و نيروهاي‌ تحت‌ امر وي‌ از مواضع‌ قبلي‌ خود بود.

همان‌گونه‌ كه‌ پيش‌ از اين‌ آمد، مرحوم‌ آيت‌اللّه‌ آخوند خراساني‌ نيز طي‌ نامه‌اي‌ براي‌ سيّد مرتضي‌ خواستار همراهي‌ و همگامي‌ وي‌ با احمدخان‌ دريابيگي‌ شده‌ بود، و اين‌ در حالي‌ بود كه‌ مرحوم‌ آخوند خراساني‌ به‌ دليل‌ تعدّيات‌ احمدخان‌ در بندر لنگه‌ و بوشهر، در 28 شوال‌ 1327.ق‌ در نامه‌اي‌ به‌ سپهدار تنكابني‌ و سردار اسعد بختياري،‌ صدر اعظم‌ و وزير داخلة‌ وقت‌، به‌ شدّت‌ به‌ عملكرد احمدخان‌ حمله‌ كرده‌، در بخشي‌ از نامة‌ خود چنين‌ آورده‌ بود: «جنابان‌ مستطابان‌ اجل‌ اشرف‌ رئيس‌الوزراء و وزارت‌ جليله‌ داخله‌ دامت‌ تأييداتهما، با حالت‌ جهالت‌ اغلب‌ اهالي‌ بنادر فارس‌ كه‌ شرف‌ خود را در تهيّه‌ اجراي‌ مفاسد‌ [مقاصد]  اجانب‌ پنداشته‌اند، البته‌ مكشوف‌، و جناب‌ دريابيگي‌ هم‌ جز فراهم‌ نمودن‌ موجبات‌ چپاول‌ و دخل‌ خود مقصد ديگري‌ ندارد، رواج‌ مشروطيت‌ در بنادر با چنين‌ حامل‌ غيرمترقبه‌ في‌الحقيقه‌ آن‌ نقطة‌ عظيم‌ از ايران‌ جزء جزاير انگلستان‌ محسوب‌ است‌، علاج‌ فوري‌ و فرستادن‌ حاكمي‌ با علم‌ و كفايت‌، بي‌طمع‌ و وطن‌خواه‌ شايسته‌، ترتيب‌ اهالي‌ واجب‌... .»[32]

اگرچه‌ اين‌ نامه‌ بيانگر آن‌ است كه‌ مرحوم‌ آخوند خراساني‌ در كمتر از پنج ماه‌ بعد از قيام‌ سيّد مرتضي‌ از اقدامات‌ ضد مردمي‌ احمدخان‌ دريابيگي‌ آگاهي‌ يافت‌، امّا حمايت‌ اوليه‌ او‌ سبب‌ گرديد احمدخان‌ هر چه‌ سريع‌تر بر اوضاع‌ بوشهر مسلط‌ گردد.

با وجود حجم‌ گستردة‌ توطئه‌ها عليه‌ سيّد مرتضي‌ و نيروهاي‌ مشروطه‌‌خواه‌، در آغاز او و طرفدارانش‌ از مواضع‌ خود عدول‌ نكردند و درصدد برآمدند‌ با نيروهاي‌ احمدخان‌ دريابيگي‌ مقابله نمایند. در پانزدهم‌ جمادي‌الاول‌ سال‌ 1327.ق‌ تفنگچيان‌ تنگستاني‌ به‌ مقابله‌ با نيروهاي‌ حكومتي‌ برخاستند و در بعضي‌ از خانه‌ها سنگر گرفتند‌. نيروهاي‌ دولتي‌ نيز مواضع‌ و سنگرهاي‌ احرار تنگستاني‌ را بمباران کردند و آنچنان‌ تلفاتي‌ بر ملّيون‌ وارد ساختند كه آن‌ها‌ قرآن‌ نزد احمدخان‌ دريابيگي‌ فرستادند و امان‌ خواستند.

در اثناي‌ درگيري‌، احمدخان‌ تلاش‌ نمود با احضار شيخ‌ حسين‌خان‌ چاهكوتاهي‌ به‌ بوشهر و فرستادن وی نزد سیدمرتضی، به‌ منظور اصلاح‌ بين‌ طرفين‌، او را متقاعد سازد‌، از شهر خارج‌ شود. امّا شيخ‌ حسين‌خان‌ در اين‌ مأموريت‌ موفق‌ نشد. در اين‌ زمان‌ سربازان‌ پادگان‌ و عده‌ای از اهالي‌ بوشهر كه‌ انگلیسی‌ها كاملاً احساساتشان را عليه‌ سيّد مرتضي‌ و طرفدارانش‌ تحريك‌ کرده‌ بودند به‌ قصد تسخير منزل‌ سيّد مرتضي،‌ كه‌ در محلة‌ كوتي‌ جنب‌ نايب‌قنسولگري‌ انگليس‌ قرار داشت‌، هجوم‌ بردند و خانة‌ سيّد را به‌ توپ‌ بستند. طی جنگ‌، بسياري‌ از طرفداران‌ سيّد كه‌ كار را بر خود سخت‌ مي‌ديدند، بدون‌ مقاومت‌ صحنة‌ جنگ‌ را ترك‌ کردند و از اطراف‌ وي‌ پراكنده‌ شدند.[33]

 سيّد مرتضي‌، كه‌ وضعيت‌ را بدين‌ گونه‌ ديد، تسليم‌ گشت‌ و صلح‌ را پذيرا شد.

 روز شنبه‌ مورخ‌ 18 جمادي‌الاول‌ 1327.ق‌ رؤساي‌ لشكري، همراه‌ كسبه‌ و دكانداران‌ و جمعي‌ از تجّار بوشهر، كه‌ تغيير موضع‌ داده‌ بودند، در دارالحكومه‌ (اميريه‌) اجتماع‌ كردند‌، استشهادي‌ نوشتند‌ و به‌ اين‌ بهانه‌ كه‌ حضور سيّد مرتضي‌ در شهر ماية‌ اغتشاش‌ و اختلال‌ نظم‌ است، اخراج‌ و تبعيد وي‌ از بوشهر را خواستار شدند. هنگامي‌ كه‌ خواسته‌ و مراسلة‌ مخالفان‌ و عده‌ای از علماي‌ بوشهر به‌ سيّد مرتضي‌ رسيد، وی جوابي‌ به‌ اين‌ مضمون‌ به‌ آن‌ها داد: «من‌ مدتي‌ است‌ مظلوميت‌ اختيار كرده‌ام‌، در باب‌ حركت‌ اشرار [احرار] حضرت‌ ولي‌ عصر (عج‌) را شاهد خود قرار مي‌دهم‌ كه‌ بي‌اطلاع‌ هستم‌ و اگر به‌ مسافرت‌ من‌ اصرار داريد، بايد جنرال‌‌قنسول‌ انگليس‌ ضمانت‌ به‌ من‌ بدهد كه‌ سه‌ روز مهلت‌ داشته‌ باشم و بعد از آن‌ روانه‌ شوم‌ و الاّ براي‌ دفاع‌ حاضرم‌.»[34]

استمهال‌ سيّد مرتضي‌ در پاسخ‌ آن‌ نامه‌، مخالفان‌ را، كه‌ در نابودي‌ وي‌ هم‌عقيده‌ شده‌ بودند، خشنود نساخت؛ به گونه‌ای اصرار و ابرام‌ بر حركت‌ سيّد از بوشهر تداوم‌ يافته و آن‌ها براي‌ دستيابي‌ به‌ اهداف‌ خود، سيّد اسداللّه‌ خارقاني[35] را، که به‌ نمايندگي‌ از جانب‌ مرحوم‌ آخوند خراساني‌ به‌ بوشهر آمده‌ بود، نزد وي‌ فرستادند.

بر اساس‌ نوشته‌هاي‌ حبل‌المتين‌، مذاكرات‌ سه‌ ساعت‌ به‌ طول‌ انجاميد، امّا نتيجه‌اي‌ حاصل‌ نشد![36] در اين‌ اثنا از طرف‌ نيروهاي‌ دولتي‌ دو توپ‌ بر خانه‌اي‌ كه‌ مشرف‌ بر منزل‌ سيّد بود، نصب‌، و خانه وی را گلوله‌باران‌ کردند. بعد از تخريب‌ بخشي‌ از منزل‌ سيّد، تفنگچيان‌ حامي‌ وي،‌ كه‌ در منزل‌ سنگر گرفته‌ بودند، از آنجا گريختند. به‌ دنبال‌ اين‌ وقايع، صحنه‌اي‌ حادث‌ شد كه‌ روزنامة‌ حبل‌المتين‌ به‌ بهترين‌ وجهي‌ آن‌ را ترسيم‌ كرده‌ است‌: بعد از فرار تفنگچيان‌ سيّد مرتضي‌ «سربازها به‌ مجردي‌ كه‌ داخل‌ منزل‌ راه‌ يافتند، به‌ غارت‌ و چپاول‌ پرداختند، هر چه‌ موجودي‌ بود، در اندك‌ مدتي‌ بردند. حتّي‌ در اتاق‌ها را هم‌ برداشته‌ و غارت‌ كردند. به‌ حيثيتي‌ كه‌ حالا تمام‌ آن‌ خانه‌ هم‌ داراي‌ يك‌ در هم‌ نيست‌.»[37]

سيّد مرتضي‌ چون‌ اين‌ رفتار وحشيانه‌ را مشاهده‌ كرد، از آنجايي‌ كه‌ مي‌دانست‌ همة‌ اين‌ فتنه‌ها از كجا سرچشمه‌ مي‌گيرد، همراه‌ دو تا سه‌ نفر از اتباع‌ خود به‌ سمت‌ قنسولگري‌ انگليس‌ حركت‌ كرد، امّا در بين‌ راه‌ دستگير شد و سربازان‌ دولتي‌ او را به‌ شدّت‌ مضروب‌ ساختند.

«حركات‌ آن‌ها با جناب‌ سيّد مرتضي‌ سلّمه‌اللّه‌ يك‌ پردة‌ كوچك‌ از روز 23 جمادي‌الاول‌ 1326.ق‌ و كردار ناهنجار سربازان‌ سيلاخوري‌ نسبت‌ به‌ سيّدين‌ حجّتين‌ و اسرای بهارستان‌ را مجسم‌ مي‌نمود، و آدمي‌ نبود كه‌ تماشاي‌ اين‌ پردة‌ مدهش‌ بنمايد. مثلاً همان‌گونه‌ كه‌ جهانگيرخان‌ بيچاره‌ را گرفته‌ و بدون‌ اينكه‌ بفهمد تقصير و گناهش‌ از چيست‌، به‌ ضرب‌ و زجرش‌ اقدام‌ كردند، اينجا هم‌ سربازان‌ دولتي‌ كه‌ ديروز بود، از فرط‌ گرسنگي‌ در نزد اجانب‌ متحصّن‌ شده‌ بودند، آنچه‌ از دستشان‌ برمي‌‌آمد، در حق‌ سيّد كوتاهي‌ نكردند.»[38] 

بر اساس‌ اسناد موجود سيّد مرتضي، زاير خضرخان‌ تنگستاني‌ را، كه‌ از رؤساي‌ تنگستان‌ بود،‌ نزد احمدخان‌ دريابيگي‌ فرستاد و مجدداً امان‌ خواست‌، امّا سربازان‌ دولتي‌ به‌ اين‌ درخواست‌ سيّد وقعي‌ ننهادند و به‌ شرارت‌هاي‌ خود ادامه‌ دادند. سرانجام‌ سيّد تسليم‌ شد. بعد از دستگيري‌ سيّد كه‌ مستر چيك‌ ويس‌‌قنسول‌ انگليس‌ در بوشهر نيز در آن‌ صحنه‌ حضور داشت‌ ـ وي‌ را در ميان‌ هلهله‌ و غريو و هياهو به‌ طرز موهني‌ به‌ دارالحكومه‌ بردند و تسليم‌ حكومت‌ كردند. فوراً دستور توقيف‌ او صادر گشت و اجرا‌ شد.[39] 

در بحبوحة‌ درگيري‌ سيّد مرتضي‌ با نيروهاي‌ دولتي‌، سردار اسعد بختياري‌ در تلگرافي‌ از تهران‌ براي‌ احمدخان‌ دريابيگي‌، پيروزي‌ احمدخان‌ را بر سيّد تبريك‌ گفته، و خواستار رفع‌ فتنه‌ و فساد او شده‌ است‌. متن‌ تلگراف‌ سردار اسعد كه‌ در جريدة‌ حبل‌المتين‌ به‌ چاپ‌ رسيده‌، چنين‌ است‌: «جناب‌ جلالتمآب‌ دريابيگي‌ حكمران‌ بنادر دام‌ اقباله‌ و اعضای انجمن‌ ولايتي‌ دامت‌ تأييداتهم‌ به‌ حمداللّه‌ اردوي‌ ملي‌ باشكوه‌ و وقار وارد اهالي‌ شهر با نهايت‌ نشاط‌ و مسرّت‌ پذيرايي‌ و استقبال‌ نمودند. پيش‌‌قراول‌ اردو هم‌ به‌ منظريه‌ مأمور شد، و ان‌شاءاللّه‌ تعالي با موافقت‌ و اتفاق‌ حضرت‌ سپهدار [محمّد ولي‌خان‌ تنكابني‌] عازم‌ تهران‌ خواهيم‌ شد. البته‌ جناب‌ اجل‌ عالي‌ و عموم‌ اعضای انجمن‌ ولايتي‌ در ترتيبات‌ و انتظامات‌ بوشهر و تمام‌ بنادر اهتمامات‌ وافيه‌ خواهيد فرمود، كه‌ ذرّه‌ اختلاف‌ و بي‌نظمي‌ واقع‌ نشود، و ان‌شاءاللّه‌ تا كنون‌ از شرّ زحمات‌ و خرابكاري‌هاي‌ سيّد مرتضي‌ آسوده‌ شده‌ايد، و رفع‌ فتنه‌ و فساد او را فرموده‌، منتظرم‌ اخبار ولايت‌ و انتظامات‌ آنجا خاطر اين‌ خادم‌ ملّت‌خواه‌ را مسبوق‌ و مسرور داريد.» (علي‌قلي‌ بختياري‌)[40]

چند روز بعد از دستگيري‌ و توقيف‌ سيّد مرتضي، رئيسعلي‌ دلواري‌ كه‌ از تغيير اوضاع‌ بوشهر اطلاع‌ حاصل‌ كرده‌ بود، با عده‌اي‌ از رؤساي‌ دشتي‌ تصميم‌ گرفت‌ تجديد قوا نماید و به‌ بوشهر حمله‌ كند و سيّد را از زندان‌ عمّال‌ استبداد مستخلص‌ سازد، ولي‌ احمدخان‌ دريابيگي‌ كه‌ از قصد رئيسعلي‌ آگاه‌ شده‌ بود، سيّد را به كشتي‌ مظفري،‌ كه‌ در وسط‌ دريا لنگر انداخته‌ بود، منتقل‌ كرد.

رئيسعلي‌ دلواري‌ و تفنگچيان‌ وي‌ قبل‌ از اينكه‌ به بوشهر هجوم‌ آورند، پيشنهادهايي‌ به‌ احمدخان‌ نمودند. از جمله‌ تقاضاهاي‌ آن‌ها موارد ذيل‌ بود: 1ــ سيّد را با احترام‌ به‌ مقام‌ خود عودت‌ دهند تا كما في‌السابق‌ به‌ كار خويش‌ مشغول‌ شود؛ 2ــ خانه‌ او را، که خراب‌ كرده‌اند، تعمير و مرمّت‌ كنند و به‌ حال‌ خود برگردانند؛ 3ــ اسباب‌ او را به‌ موجب‌ تفصيلي‌ كه‌ خودش‌ مي‌دهد، مرجوع‌ گردانند؛ 4ــ به‌ عوض‌ آن‌ چهار نفري‌ كه‌ در آن‌ معركه‌ كشته‌ شده‌اند، چهار نفر به‌ ايشان‌ بسپارند تا آن‌ها را بكشند، و گرنه‌ به‌ هيچ‌كس‌ اعتنا نخواهند کرد و به‌ بوشهر حمله‌ور خواهند شد.(!)[41] 

احمدخان‌ دريابيگي‌، كه‌ با تكيه‌ بر مراسلة‌ مورخ‌ 20 ربيع‌الاول‌ 1327.ق‌ از حمايت‌ بي‌دريغ‌ دولت‌ انگليس‌ و نيروهاي‌ مستقر در بوشهر برخوردار بود، به‌ خواست‌ مجاهدان‌ تنگستاني‌ ترتيب‌ اثر نداد. در اين‌ اثنا مأموران‌ حكومتي،‌ كه‌ در سركوب‌ سيّد مرتضي‌ و احرار تنگستاني‌ نقش‌ كارساز داشتند، خواستار تشويق‌ و جايزه‌ شدند.‌ فاتحان‌ تهران،‌ كه‌ در آن‌ زمان‌ در باغ‌ شاه‌ مستقر بودند، تلگرافي‌ به‌ اين‌ مضمون‌ به‌ بوشهر ارسال‌ كردند‌ كه‌ «چون‌ مأمورين‌ نظامي‌ در اين‌ حركت‌ بوشهريان‌ ممانعتي‌ نكرده، و از اشرار جلوگيري‌ ننموده‌ بودند، بايد تمام‌ آن‌ها را مأخوذ و محبوس‌ نمايند.»[42] 

چند روز بعد حکومت باغ شاه تلگراف‌ ديگری صادر کرد كه‌ طی آن از قصور و كوتاهي‌ مأموران‌ حكومتي‌ چشم‌‌پوشي‌ گرديده‌ بود.[43] 

شيخ‌ ابوالقاسم‌ نام‌ و شيخ‌ اسداللّه‌ را، كه‌ به‌ همكاري‌ با سيّد مرتضي‌ مجتهد اهرمي‌ متهم شده‌ بودند، بعد از چند روز حبس‌ به‌ انجمن‌ شهر آوردند. آن‌ها به‌ قرآن‌ سوگند دادند تا مصدر بلوا و آشوبي‌ نشوند، و سپس‌ آزاد گشتند.

جناب‌ سيّد مرتضي‌ پس‌ از هیجده‌ روز توقيف‌ در كشتي‌ مظفري‌، سرانجام‌ با صوابديد نمايندة‌ انگليس‌ در تاريخ‌ 8 رجب‌ 1327.ق‌ مطابق‌ با 26 جولاي‌ 1909.م‌ به‌ همراه‌ خانواده‌اش‌ به‌ نجف‌ اشرف‌ تبعيد گردید.

 

پی‌نوشت‌ها


 

________________________________________

* رئیس بنیاد ایران‌شناسی مرکز بوشهر.

[1]ــ جهانگیر قائم‌ مقامي‌، نهضت‌ آزادي‌خواهي‌ مردم‌ فارس‌ در انقلاب‌ مشروطيت‌ ايران‌، تهران‌، مركز تحقيقات‌ تاريخي‌، 1358، ص 33 

[2]ــ غلامحسين‌ غفاري، پسر ميرزا هاشم‌خان‌ امين‌الدوله‌، برادرزادة‌ فرخ‌خان‌ امين‌الدوله‌، به‌ مدّت‌ چند ماه‌ از سال‌ 1323 تا سال‌ 1324.ق‌ به‌ حكمراني‌ فارس‌ منصوب‌ شد. وي‌ در اوایل‌ مشروطيت‌ ملقب‌ به‌ صاحب‌ اختيار گرديد. براي‌ آگاهي‌ بيشتر ر‌.ك‌: محمّدباقر وثوقی، لارستان‌ و جنبش‌ مشروطيت‌، نشر فرهنگي‌ همسايه‌ قم‌، 1375، صص‌ 100ــ 99

[3]ــ ناظم‌الاسلام‌ کرمانی، تاريخ‌ بيداري‌ ايرانيان‌، به‌ کوشش‌ علي‌اكبر سعيدي‌ سيرجاني‌، انتشارات‌ بنياد فرهنگ‌ ايران‌، چاپ‌ اول‌، 1357، بخش‌ اول‌، ص‌ 407

[4]ــ محمّدباقر وثوقی، لارستان‌ در جنبش‌ مشروطيت‌، انتشارات‌ فرهنگي‌ همسايه‌ قم‌، چاپ‌ اول‌، 1357، ص‌ 133

[5]ــ محمّد باقر وثوقی و کورش كمالي‌ سروستاني‌، نگاهي‌ به‌ تحولات‌ فارس‌ در آستانة‌ استبداد صغير، ناشر كنگرة‌ بزرگداشت‌ آيت‌اللّه‌ لاري‌، 1377، ص‌ 14

[6]ــ محمّد باقر وثوقی، همان، ص‌ 137

[7]ــ كتاب‌ آبي‌ (گزارشهاي‌ محرمانة‌ خارجه‌ انگليس‌ درباره‌ انقلاب‌ مشروطه‌ ايران)، به‌ كوشش‌ احمد بشيري‌، نشر نو، 1363 

[8]ــ محمّدباقر وثوقی، همان‌، ص‌ 137

[9]ــ كتاب‌ آبي‌، ج‌ 2‌، ص‌ 476

[10]ــ علیمراد فراشبندي‌، جنوب‌ ايران‌ در مبارزات‌ ضد استعماري‌، شركت‌ سهامي‌ انتشار، چاپ‌ اول‌، 1365، ص‌ 41

[11]ــ سیدقاسم ياحسيني‌، رئيسعلي‌ دلواري‌، نشر شيرازه‌، چاپ‌ اول‌، 1376، ص‌ 66

[12]ــ علیمراد فراشبندي‌، همان، ص‌ 42

[13]ــ مجموعه‌ مقالات‌ كنگرة‌ رئيس‌ علي‌ دلواري‌، سیدمحمدحسن نبوی،‌ «نقش‌ روحانيون‌ در قيام‌ ضد استعماري‌ جنوب‌»، چاپ‌ علوي‌ بوشهر، سال‌ 1373 ص‌357

[14]ــ كتاب‌ آبي‌، همان، ص‌444

[15]ــ همان‌، ص444

[16]ــ همان‌، ص445

[17]ــ علیمراد فراشبندي‌، همان، ص‌ 42

[18]ــ كتاب‌ آبي‌،  ج2، همان، ص‌ 447

[19]ــ احمدخان‌ دريابيگي‌ تبريزي‌ مراتب‌ تحصيلات‌ خود را در دارالفنون‌ تهران‌ به‌ پايان‌ رسانيد و زبان‌ فرانسه‌ را نيك‌ آموخت‌ و نيك‌ ترجمه‌ كرد؛ چنان‌كه‌ كتاب‌هاي‌ «نوئلي‌» و «دكامرون‌» را كه‌ از فرانسه‌ ترجمه‌ كرده‌ و در بوشهر به‌ طبع‌ رسانيده‌ است‌، بر اين‌ معني‌ گواهي‌ صادق‌ است‌. مشار اليه‌ مردي‌ فربه‌ و بلند قامت‌ بود....(محمدحسین ركن‌زادة‌ آدميت‌، فارس‌ و جنگ‌ بين‌الملل‌، نشر اقبال‌، 1370، ص‌15) 

[20]ــ كتاب‌ آبي‌، ج 2، همان، ص‌ 130

[21]ــ همان‌، ص‌ 478

[22]ــ مجموعه‌ مقالات‌ كنگرة‌ آيت‌الله سيد عبدالحسين لاري، همان، ص 359

[23]ــ محمد ترکمان، اسنادي درباره هجوم انگليس و روس به ايران، نشر وزارت خارجه، 1372، ص 22

[24]ــ همان، ص 16 

[25]ــ حبل‌المتين‌ (نشريه‌)، سال‌ هفدهم‌، ش‌ 1، جمادي‌الثاني‌ 1327، ص‌11

[26]ــ همان، ص145

[27]ــ ميرزا علي‌ كازروني‌، مشهور به‌ لسان‌المله،‌ فرزند مرحوم‌ ميرزا حسين‌ كازروني‌ از بازرگانان‌ بوشهر بود كه‌ به‌ دليل‌ تقيّدش‌ در ديانت‌‌، بين‌ مردم‌ محبوبيتي‌ بسزا داشت‌ و در مبارزه‌ با انگليسي‌ها فوق‌العاده‌ جدّي‌ و متهوّر بود. در دورة‌ اول‌ مجلس‌ به‌ سال‌ 1324.ق به‌ نمايندگي‌ مجلس‌ شوراي‌ ملي‌ انتخاب‌ شد. وي‌ از هم‌رزمان‌ مرحوم‌ سيّد مرتضي‌ مجتهد اهرمي‌ به‌ شمار مي‌رفت‌ و در جنگ‌ بين‌الملل‌ اول‌ در كنار شهيد رئيسعلي‌ دلواري‌ با‌ انگليسي‌ها مبارزه‌ نمود‌. براي‌ آگاهي‌ بيشتر ر‌.ك‌: محمدحسین ركن‌زادة‌ آدميت‌، فارس‌ و جنگ‌ بين‌الملل‌، نشر اقبال‌، چاپ‌ پنجم‌ 1370، صص‌ 14 11

[28]ــ حبل‌المتين‌، ش‌ 9، 20 شعبان‌ 1327، ص‌ 13

[29]ــ همانجا.

[30]ــ گزارشهاي‌ سالانه‌ سر پرسي‌ كاكس‌، سرقنسول‌ انگليس‌ در بوشهر، ترجمه‌ حسن‌ زنگنه‌، به‌ كوشش‌ عبدالكريم‌ مشايخي‌، ناشر مركز مطالعات‌ بوشهرشناسي‌، با همکاری نشر پروين‌، چاپ‌ اول‌، 1377، ص‌ 65

[31]ــ همان، ص 66

[32]ــ محمد تركمان‌، همان، ص‌ 39

[33]ــ علیمراد فرشبندي‌، همان‌، ص‌ 43

[34]ــ حبل‌المتين‌، سال هفدهم، ش1، جمادي‌الثاني‌ 1327، ص‌ 14

[35]ــ سيّد اسداللّه‌ خارقاني‌، از شاگردان‌ آيت‌اللّه‌ آخوند خراساني‌ و از طرفداران‌ جدّي‌ مشروطه‌ بود. وی در قضیه‌ مشروطه‌‌خواهي‌ بوشهر نقشي‌ دوگانه‌ داشت، ليكن‌ تا زماني‌ كه‌ در آن شهر حضور داشت‌، با استناد به‌ گزارش‌هاي‌ حبل‌المتين،‌ طرف‌ توجه‌ مشروطه‌خواهان‌ بوشهري‌ بوده‌ است‌.

[36]ــ حبل‌المتين‌، همان، ص‌ 14

[37]ــ همان‌، ص‌ 15

[38]ــ همان.

[39]ــ علیمراد فرشبندي‌، همان، ص‌ 44

[40]ــ حبل‌المتين‌، سال هفدهم، ش3، رجب‌ 1327، ص‌ 20

[41]ــ همان، ش1، جمادي‌الثاني‌ 1327، ص‌ 16

[42]ــ همانجا‌.

[43]ــ همان‌جا.