تأملى بر رساله سياسى «مقيم و مسافر»

چهارم ديماه سالروز شهادت حاج آقا نورالله اصفهانى (متوفاى حدود ۱۳۰۶ش) عالم مجتهد و سياستمدار برجسته ايران در قرن چهاردهم هجرى است. وى در ميان مجتهدان و عالمان هم عصر خود از مقام و اعتبار علمى بالايى برخوردار بود تا جايى كه از جانب ديگر علماى عصر مشروطه به عنوان مجتهد طراز اول به مجلس معرفى شد و حتى در برخى از اعلاميه هاى زمان مشروطيت نام وى در كنار مراجع نجف مشاهده مى شود. از آن جا كه حاج آقا نورالله خود در صحنه مبارزات عليه استعمار حضور داشته است، شناخت وى از غرب عينى است و تنها به مباحثى صرفاً نظرى و تئوريك محدود نمى شود. آنچه در پى مى آيد مرور تحليلى و مختصرى است بر رساله «مقيم و مسافر» او كه تا حدودى ما را با افكار ايشان در نقد غرب آشنا مى كند، هرچند بررسى مفصل آن ها و تبيين جايگاه وى و ساير علماى عصر مشروطه در سير غرب شناسى علماى شيعه در طول تاريخ و نيز تبيين اقدامات سياسى- اجتماعى حاج آقا نورالله اصفهانى، همچون شركت در نهضت تنباكو به اتفاق برادرشان آقا نجفى اصفهانى، تأسيس شركت اسلاميه اصفهان، مبارزه با شاهزاده ظل السلطان و فرقه بابيه و... مجال بيشترى مى طلبد. 

رساله مقيم و مسافر - كه مرحوم آقابزرگ تهرانى آن را رمان خوانده است - رساله اى سياسى است كه توسط حاج آقا نورالله اصفهانى در عصر مشروطه و در مقام دفاع از آن نوشته شده است. در اين رساله، «مقيم» به نمايندگى از تفكر سنت و «مسافر» به نمايندگى از تفكر تجدد با يكديگر به بحث و مناظره نشسته اند. برخى از محورهاى نقد غرب در رساله مقيم و مسافر به شرح زير است:

 الف) برترى هويت اسلامى

نتايج عكس العمل انسان ها در برابر پديده هاى بيرونى شكل هاى متفاوتى مى تواند داشته باشد: 

۱- گاه انسان ها در برابر پديده هاى خارجى و عينى جذب و سپس در آن ها حل مى شوند. مانند اين كه اسلام وقتى به ايران آمد، همه ما جذب آن شديم؛ به گونه اى كه فرهنگ ما، خلق و خوى ما، آداب و رسوم ما و حتى فكر و انديشه ما كاملاً به خود رنگ اسلامى گرفت. 

۲- گاه انسان ها در برابر پديده هاى خارجى و عينى جذب نمى شوند، بلكه به گونه اى عمل مى كنند كه آن پديده خارجى در آن ها جذب و حل مى شود. مانند اين كه وقتى مغول به دنياى اسلام و به ويژه ايران حمله كرد، در برابر فطانت، زيركى و غناى فرهنگ اسلامى رنگ باخت و جذب آن شد، به گونه اى كه برخى از سلاطين مغول از جمله الجايتو اسلام و بلكه تشيع را به عنوان دين خود انتخاب كردند. 

۳-گاه، پديده خارجى آنقدر قوى نيست كه به زودى بتواند انسان را در خود جذب كند و از طرف ديگر، انسان هم آن قدر قوى نيست كه بتواند آن را تحت تأثير قرار دهد. از اين رو، فرايند جذب و انجذاب ممكن است تا مدت هاى طولانى به طول انجامد. مانند كش و قوس داستان ما و غرب. نه غرب آنقدر قوى و از جاذبيت هاى عالى برخودار بوده است كه به راحتى بتواند مسلمانان ايرانى را از همه جذابيت  هاى اسلامى و ايرانى تهى كند و نه ايران از عصر قاجار به بعد آنقدر قوى بوده كه بتواند موج تجدد و مدرنيته را مهار و در درون خود حل كند. 

در كشاكش رقابت ميان ايران اسلامى و غرب متجدد، رسالت علماى اسلام بيش از هر چيزى مهيا كردن بسترى براى هرچه بيشتر آشنا كردن مسلمانان با اصول فرهنگى خودشان است، به گونه اى كه از بيگانه شدن با خود و لغزيدن به درون فرهنگ رقيب مصون بمانند. حاج آقا نورالله اصفهانى اين مهم را در تبيين برترى هويت اسلامى بر هويت غربى انجام داده است. وى براى اثبات برترى تمدن اسلامى بر تمدن غربى، ناگزير از ذكر چند مطلب مى شود: 

معرفى پيشينه تمدن اسلامى: حاج آقا نورالله اصفهانى به پيشينه تمدن اسلامى و گسترش روزافزون آن به گونه اى كه در فاصله كمتر از دو سده بر بيش از دو سوم كره زمين مستولى يافته بود، اشاره مى كند. وى علت اصلى پيشرفت روزافزون اسلام را قوانين آن كه مبتنى بر عدل، مساوات، اتحاد، شورا و... است، معرفى مى كند: 

«در تواريخ ديده و شنيده ايد، به قوه و قدرت آن قانون، رفته رفته به دو ثلث از ربع مسكون مستولى شده و روز به روز بر عزت و قدرت و شوكت خود افزودند.» 

معرفى پيشينه تمدن غرب: حاج آقا نورالله اصفهانى پيشينه تمدن غرب را تهى و خالى از محتوى مى داند و رشد قرون اخير آن را نيز ناشى از تبعيت از قوانين اسلامى مى داند. 

وام دارى تمدن غرب از تمدن اسلامى: «اگر كسى به چشم بصيرت نظر كند، غالب مطالب دول اورپ را مأخوذ از دولت اسلام مى بيند.»

 ب) جدايى ناپذيرى ديانت و سياست

دنياى غرب از دو جهت به جدايى دين و سياست معتقد شده است. از سويى، ديانت مسيحى هيچ طرح و برنامه اى براى اداره نظام اجتماعى ندارد و به همين دليل از قدرت نظام سازى بسيار پايينى برخوردار است، به گونه اى كه آن گاه كه اراده شده تا از آن در اداره جهان عينى كمك گرفته شود، از سر ضعف و بى مايگى، در برابر هر فكر بديع و تازه، به بدترين رفتارها و اعمال تمسك كرده است و از سويى، غرب استعمارى در تجربه استعمارى خود در ديگر مناطقى كه دين در آن جا حضورى زنده و پويا داشت - از جمله دنياى شرق كه به رغم كارشكنى ها و حتى موانع تراشى هاى دستگاه هاى حاكمه، دين مبين اسلام در آن فعالانه در زندگى مردم نقش مى آفريد - به روشنى دريافت كه حضور دين در عرصه زندگى اجتماعى مى تواند به عنوان مهم ترين عامل بازدارندگى استعمار از سويى و آگاهى بخشيدن به پيروان خود مبنى بر عدم پذيرش سلطه استكبار و استعمار از سوى ديگر عمل كند. از اين رو، سياست عملى را كه البته به بهترين نحو با سياست نظرى آن ها همسو و همراه بود، برگزيدند. در اين سياست، حوزه ارزش ها از دانش ها تفكيك شده است، ارزش ها به دين و دانش ها - كه سياست از زمره آن هاست - به علم سپرده شده است. 

دستگاه تفكر غربى با هيمنه و تبليغات بسيار گسترده اى در كشورهاى شرقى و اسلامى نيز جدايى دين از سياست را اعلام كرد و براى نيل به اهداف خود نظريه پردازى كرد. «دين امرى ثابت و سياست امرى متغير است، از اين رو نمى توان دين را در سياست تسرّى داد»، «تعامل ديانت و سياست هم به ديانت و هم به سياست ضربه مى زند»، «دين امرى مقدس و سياست امرى عرفى و غيرمقدس و بلكه پليد و ضد مقدس است و جمع اين دو نشايد»، «دين مايه عقب ماندگى و تحجر است»، «راز پيشرفت غرب دخالت ندادن امور دينى در عرصه اجتماعى و راز عقب ماندگى شرق، پايبندى به سنن و بايد و نبايد هاى دينى است» و... از جمله نظريه هايى است كه به مدت چند قرن در سرلوحه منشور تبليغاتى غرب در شرق حك شده بودند. تبليغات غرب به ضميمه وجود برخى مصاديق تاريخى براى گفته هاى آن ها از جمله تجربه تلخ حاكميت كليسايى در سده هاى پايانى قرون وسطى در غرب - كه البته كليشه و نمونه اى مسيحى بود و مى توانست بيگانه و متفاوت از آن چيزى باشد كه در دنياى اسلام هست - و نيز برخى حكومت هاى اقتدارگرايانه دينى در تاريخ اسلام مى توانست تا حدودى زمينه روانى پذيرش نظريات آن ها را مهيا كند. رسالت مهم علماى شيعه در اين شرايط تاريخى است كه به خود رنگ خاصى مى گيرد و بيش از همه معطوف به بيدارى اسلامى و نقد غرب مى شود. حضور اجتماعى و دخالت عملى علماى شيعه در امر سياست، به روشنى مى تواند ضمن اين كه نقدى بر انديشه جدايى دين و سياست غربى باشد، الگويى عملى از انديشه اسلامى را عينيت ببخشد. 

حاج آقا نور الله اصفهانى از سويى با حضور پررنگ خود در عرصه ها و ميادين سياسى از مبارزه با استبداد ظل السلطان (حاكم اصفهان) گرفته تا مبارزه با ورود انگليسى ها به ايران، نيز از نهضت مشروطه گرفته تا قيام عليه استبداد رضاشاهى و... و از سويى با نگارش رساله سياسى، بيانيه، اعلاميه و دستورنامه سياسى براى عموم مردم، هم به لحاظ نظرى و هم به لحاظ عملى در نقد انديشه جدايى دين و سياست كوشيده است. او در رساله «مقيم و مسافر» كه در آن يك مجتهد از پايگاه اجتهاد دينى به تفسير مهم ترين مسأله سياسى روزگار خويش يعنى مشروطيت مى نشيند و تلاش مى كند ديدگاه اسلام را درباره آن استخراج كند به صراحت مى گويد: «مشروطه عين اسلام است و اسلام همان مشروطه است و مشروطه خواهى اسلام خواهى است» كه به روشنى بيان كننده اين امر است كه حاج آقا نورالله نه تنها قايل به تلازم و بلكه عينيت ديانت و سياست است، بلكه خود عملاً در تبيين و نشان دادن اين عينيت كوشيده است.

 ج) نفى آزادى ليبرالى

بر مبناى تفكر ليبرالى، انسان موجودى آزاد است و به همين علت مى تواند به هر عملى مشروط بر اين كه آن عمل محدود كننده آزادى ديگرى نباشد، اقدام كند (آزادى در رفتار) و نيز به همين علت مى تواند به هر چيزى معتقد باشد (آزادى عقيده) و هر چيزى را بيان كند (آزادى بيان). مبناى نظرى چنين تفسيرى از آزادى، به اصالت انسان در برابر خداوند تبارك و تعالى برمى گردد. جستن چنين اصالتى براى انسان، هوسى بود كه از انسان غربى هم زمان و يا در پى تحولات عصر رنسانس صادر شد و پس از آن به مدت چندين قرن ادامه يافت. 

از جمله جاهايى كه حاج آقا نورالله اصفهانى به نقد آزادى ليبرالى پرداخته است، در رساله «مقيم و مسافر» است. وى در اين رساله، از وجوه متفاوتى به نقد آزادى ليبرالى مى پردازد كه برخى از آن وجوه عبارت اند از: 

نفى آزادى در تقنين مخالف با دين: از جمله مصاديق بارز آزادى ليبرالى، آزادى در جعل و تشريع قانون است. انسان ليبرال به غلط خود را محور هستى شمرده و گمان مى كند او مبدأ و مقصد همه امور است. از اين رو، به دنبال هماهنگ كردن همه چيز با خود است و از گره زدن خود با هر چيز ديگر ابا دارد. اين بدين معنى است كه در مقام تصميم سازى و تصميم گيرى نيز به هيچ مرجع و مبدأيى متصل نباشد. او خود ملاك همه ارزش ها و معيار همه قوانين است. به همين دليل است كه مبناى حقانيت قوانين در تفكر غربى، اكثريت است. بر اين اساس، رأى اكثريت نه «كاشف» حقيقت، بلكه «جاعل» حقيقت است. اما حاج آقا نورالله اصفهانى اصالت انسان را در ظل و سايه دين مى داند و هرگز به انسان اجازه نمى دهد تا حتى در برابر قوانين الهى به خود اجازه جعل قانون دهد. به همين دليل مى نويسد: 

«احكام اسلام همان است كه بوده و تا روز قيامت حلالش حلال است و حرامش حرام... در مملكت اسلامى، قانون، قرآن مجيد و سنت پيغمبر اكرم (ص) است. اين است كه مقيد بود احكام مجلس شوراى ملى به موافقت با قانون اسلام.» 

تفسير آزادى به بندگى خدا: آزادى در تفكر غرب، به معنى ولنگارى و يله گى است. اين چنين آزادى به هر ميزان كه بيشتر باشد، بيشتر انسان را روى در روى خداوند تعالى قرار مى دهد. اين در حالى است كه آزادى در انديشه اسلامى، به معنى نفى تعلق از همه چيز و همه كس و تشديد تعلق به خداوند تعالى است. به همين دليل است كه آزادى در اسلام با بندگى خداوند تعالى گره خورده است. بر اين اساس، هر كه آزادتر است، بنده تر است و برعكس، هر كه بنده تر است، آزاد تر است. حاج آقا نورالله در اين خصوص مى نويسد: 

«بايد خلق، بنده خدا باشند و بجز بنده خدا بنده ديگرى نباشند. تمام مردم  آزاد هستند ولى مثلاً آزاد نيست براى كسى كه سلب شرف و عزت يا منع حقى از حقوق ديگرى را بكند. مقام ها و شئونات همه كس بايد محفوظ ماند.»