تاثير مشروطيت بر جريانهاي تاريخ معاصر ايران

رخداد تاريخي ،پديده هايي هستند كه معلول عواملي چند بوده و در مقطعي خود ،تبديل به علت ميشوند.درمرحله اول از دودسته علل وعوامل تاثير مي پذيرند،علل موردي و خاص وعلل عام وكلي.

علل خاص به آن دسته از عوامل اطلاق ميشود كه به طور موردي در ايجاد يك پديده تاريخي موثر بوده اين عوامل اگر چه بريك پديده تاثير گذار بوده اند اما همه عوامل تاثير گذار را در بر نمي گيرند ونمي توانند مخرج مشترك رويدادهاي مختلف قرار گيرند در كنار اين عوامل تاثير گذار كه موردي ومقطعي هستند پديده هاي تاريخي از عوامل عام وكلي ديگري نيز تاثير مي پذيرند اين علل به آن گروه از عومل تاثير گذار در رويدادهاي تاريخي اطلاق ميشود كه بتوانند وجوه مشتركي از علل رويدادهاي مختلف تاريخي پوشش داده وبه عنوان متغيرهاي مستقل به نوعي متغيرهاي وابسته اي را از خود متاثرسازند در ابعاد داخلي فرهنگ سياسي مردم ايران واستبداد سياسي در تاريخ معاصر به عنوان عللي عام واعتراض به اعمال عين الدوله ويا به توپ بستن مجلس توسط محمد علي شاه وفرمان كشف حجاب در دوره رضاخان به عنوان موردي وخاص قابل بحث وبررسي هستند در ابعاد تاثير گذاري بر تاريخ روابط خارجي نيز موقعيت جغرافيايي ايران به عنوان حايل ودالان ارتباطي بين استراتژي هاي بري وبحري به عنوان عاملي عام واتخاذ مشي بي طرف در جنگهاي اول ودوم جهاني از طرف حاكمان وقت به عنوان عوامل خاصي در فرايند سياست وروابط خارجي ايران تاثير گذار بوده است به بيان بهتر چنانچه كشور ايران در اين منطقه دخاص جغرافيايي قرار نمي گرفت ويا مثلا فاقد نفت خام بود سيرجريانات تاريخي ايران به گونه اي ديكر رقم ميخورد متاسفانه اكثر كتب تاريخي وتوصيف وقايع اختصاص يافته واز تبيين وتحليل اين رخدادها غفلت شده است در موارد محدودي نيز كه مورخان در صد تحليل ،توضيح وتبيين رويدادهاي تاريخي برآمده اندبه عوامل خاص وموردي تاثير گذار بر يك واقعه اكتفا كرده وعامل مهمتر كه همان عوامل عام وكلي هستند مغفول واقع شده است اين مسئله در حاليست كه كشف علت العلل بسياري از رويداهاي تاريخي در علت هاي عام نهفته است ونگرش به اين عوامل به مثابه يك سطح تحليل به مورخ مد ميرساند تا با يك نگرش كلان واحاطه به همه زواياي تاثير گذار جزييات يك رخدادنيز به صورت ملموس تر جلوه دهد در حقيقت اين نگرش به مسائل تاريخي به تحليل گر وقايع كمك ميكند تا علاوه بر چيستس به چرايي قضيه نيز بپردازد ودر پناه نگرش چرايي است كه چيستي مسئله نيز روشنتر خواهدشد شايد يكي از دلايلي كه ما فاقد فلسفه تاريخ ونظريه تاريخي هستيم همين موضوع باشد در اينجا سعي خواهيم كرد اختصار نهضت مشروطيت را از زاويه انتقال به مرحله گذار وتعارض سنت ومدرنيسم كه از عوامل عام كلي است مورد بحث قرار دهيم .بررسي نهضت مشروطيت ايران نيز از اين قاعده مستثني نبوده است .عمده كتب تاريخي كه به اين رويداد مهم اختصاص يافته است از وقايع نگاري وگزارش نويسي فراتر نرفته اند وتا زماني كه عوامل تاثير گذار عام وخاص در قالب نظريات تاريخي به تبيين حقيقي قضايا نپردازيم نميتوانيم در مرحله بعد به درستي تاثير گذاري اين رويدادبر ساير حوادث تاريخي را تحليل وتبيين كنيم .نهضت مشروطيت ايران كه برخي از مورخان از آن به عنوان انقلاب ياد كرده اند از عوامل عديده عام وخاص خارجي وداخلي تاثير پذيرفت وخود در مرحله بعدي تحولات سياسي ،اجتماعي وفرهنگي ايران را از خود متاثر ساخت .وجوه ضداستبدادي و ضد استعماري و عدالت خواهي كه متاثر از آموزه هاي اسلامي است و قانون گرايي و آزاديخواهي كه علاوه بر اسلام از دنياي غرب نشات مي گرفت بنيانهاي فكري اين نهضت را تشكيل ميداد .نهضت مشروطه كه برشي از تاريخ تحولات سياسي احتمالي ايران در سده حاضر است پاياني بر دوره حاكميت نظام سنتي و آغازي بر دوره جديد بود و كشور ايران را وارد دوره گذار از سنت به مدرنيسم كرد.دوره يي كه همانند رويداد هاي قرون هيجدهم و نوزدهم بويژه نيمه دوم آن د راروپا وجوه مختلف سياسي اجتماعي فرهنگي و اقتصاد رااز خود متاثرمي ساخت پارادوكس سنت و مدرنيسم كه موجد بحرانهاي سياسي اجتماعي اقتصادي و فرهنگي است از مشخصه هاي بارز اين دوره گذار است .در نظامهاي غربي با پيدايش انقلابهاي اجتماعي نظام بروكراتيك عقلي قانوني بتدريج جايگزين نظامهاي پاتريمونيال و فئودال شد.در وجه سياسي آن بحران مشروطيت مشاركت نفوذ و توزيع را شاهد هستيم كه پديده هايي چون حاكميت استبداد صغير،فتح تهران قيامهاي متعدد محلي كودتاي سوم اسفند 1299وخلع قاجاريه وتاسيس دولت پهلوي جريانات نهضت ملي ايران كودتاي 28مرداد قيام خونين خرداد 1342و نهايتا انقلاب اسلامي را به دنبال داشت .اگر چه تقابل جدي سنت و مدرنيسم بحران است اما وجوه مدرن در حال غالب شدن است بر همين اساس تدوين قانون اساسي ونهاد پارلمان كه مظهر حاكميت ملي ومردم سالاري است را ملاحظه ميكنيم كه اگر چه با فراز ونشيبهاي زيادي روبرو بوده است امادر جهت سير تكاملي خود به پيش رفته است كه بالاترين مرتبه آن در انقلاب اسلامي و بويژه در يكسال اخير پس از انتخابات رياست جمهوري ملاحظه ميشود .حضور انديشه هاي متفاوت در باب حكومت واداره جامعه نيز از پيامدهاي نهضت مشروطيت به شمار ميشود .جريان اسلامي ملي گرايي ماركسيستي و سنت سلطنتي كه سعي ميكرد اصالت وجودي خود را به ايران پيش از اسلام پيوند بزند در يك فرايند تقابلي اگر چه قبل از نهضت مشروطه وجود داشته و به نوعي موجد اين نهضت به شمار ميرود اما فضاي ايجاد شده ناشي از نهضت به روند رو به رشد اين جريانات كمك بسزايي كرد در طول سده جاري تقابل تعارض و تعامل اين حركتها را ملاحظه مي كنيم باشكست جريانات ماركسيستي سنت گرايي و ملي گرايي افراطي و به بن بست رسيدن آنها در دهه سي شمسي جريان اسلامي كه ضمن غناي فكري و مقبوليت عامه از حامل اجتماعي برخوردار بود به مرور پس از شكست سايرجريانهاي پس از شروع به رشد كرد و اگر چه در قيام 15خرداد 1342توفيق به دست نياورد اما اين قيام سرآغازي براي يك موفقيت بزرگ بود كه در نهايت  دربهمن پنجاه و هفت با اقتدار كامل حاكميت خود را تثبيت كرد و ساير جريانها را در حاشيه قرار داد.بنابراين نهضت مشروطيت چيزي جداي از تحولات انقلاب اسلامي نبود بلكه آغاز روندي بود كه در انقلاب اسلامي بصورت متكامل تري بروز و ظهور كرد .دروجه اجتماعي شهر نشيني رشد جمعيت مهاجرت افزايش تسهيلات و امكانات آموزشي بهداشتي استفاده از وسايل ارتباط جمعي تحرك اجتماعي از لايه هاي زيرين اجتماعي برخورداري ملت از حقوق بالنسيه مساوي تامين اجتماعي  دگرگوني طبقات و پيدايش قشربندي و طبقات جديد هم چون كار گران و كارمندان،سرمايه داري وابسته {كمپرادور}،توسعه طبقه متوسط و گسترش قشر روشنفكر و...را شامل ميشود.در وجه فرهنگي،مهمترين مساله ي دوره گذار ،بحران هويت فردي و اجتماعي است.جامعه يي كه از سنتهاي پيشين خود در حال فاصله گرفتن است.مظاهر فرهنگي جديدي را كسب مي كند چنين جامعه وانسانيداراي پارادوكس دروني است و به اصطلاح دو پاره شده كه يك پا در سنت وپاي ديگر را وارد عرصه و دوره جديد كرده است .متاسفانه اين گذار فرهنگي مقارن با سطه  و سيطره فرهنگي غرب قرار گرفت و روند طبيعي را دچار اختلال نمود . سرعت پيشرفت تكنيكي ،علمي و فلسفي دنياي غرب  صدور كالاهاي ابزاري و فرهنگي به كشورهاي عقب را نه در يك شرايط  برابر بلكه به صورت هجمه يي يكطرفه به دنياي پيرامون صورت و مشكلات كشورهايي چون ايران را مضاعف ساخت البته اين معضل كما كان وجود دارد و تا زماني كه ايران وارد عرصه توليد فرهنگي برتر مبتني بر معيارها و ارزشهاي اصيل نشود به جاي صدور فرهنگ ،ورود آن را نظاره گر خواهيم بود و اين سرنوشت نا خواسته را يدك خواهيم كشيد .از نظر اقتصادي ،جامعه ايراني قبل از انقلاب مشروطيت ،جامعه يي بسته بود كه  خود  توليد مي كرد و مصرف ،نيازهاي مصرفي فزوني نيافته بود و اقلام مصرف متنوع نشده بود .از مشخصه هاي اقتصاد سنتي توليد كشاورزي مبتني بر نظام ارباب رعيتي بود اما با عنايت به مصرف محدود ،نيازي به واردات چنداني نداشت.

با گسترش نظام سرمايه داري غرب و تقسيم كار جهاني ،كشورهاي پيراموني مبادرت به صادرات منابع خام وواردات محصولات توليدي كرد و نظام وابسته تك محصولي را به ارمغان آورد.خروج از اقتصاد سنتي و نابساماني و وابستگي اقتصادي را به وجود آورد .كارگاههايي سنتي به سرعت تقليل يافت،اما صنايع جايگزين ،از تكنولوژي وارداتي حيات ميگرفت .در اين عرصه اقتصادي و كشاورزي ،بازرگاني و صنعتي {اعم از صنايع سبك وسنگين }به صورتي همراه اما با ضعف تداوم يافت كه متاسفانه هم اكنون نيز وضعيت اقتصادي در عرصه هاي فوق روشن نشده است و اين دوره گذار به سلامت سپري نشده است.به هر حال نهضت مشروطيت پاياني بر يك دوره و آغازي از ورود جامعه ايراني به دوره جديد بودو در تمام عرصه ها اثرات مثبت و بعضا منفي خود را بر جا گذاشت .اما چاره يي جز آن خروج و اين ورود وجود نميداشت .آنچه مهم بوده و هست كوتاه كردن اين دوره بحران زا بود كه اميد است سير تكاملي انقلاب اسلامي به اين فراز و نشيب ها پايان بخشيده  و جامعه ايراني را به سوي سعادت رهنمون گردد.  

انقلاب عبارتست از تغييرات سريع وبنيادين در زمينه هاي مفاهيم مشروعيت ،ارزش هاي پايه اي واساسي جامعه ،نهادهاي سياسي ،ساختاراجتماعي،فرهنگي واقتصادي ،اين د حالي است كه وقايع مشروطيت ،اگرچه تغييرات عمده يي در ايران را سبب گرديد اما ساختار سياسي ،اجتماعي واقتصادي ،به طور بنيادين تغييري نيافت.اگرچه سلطنت به عنوان مهمترين نهاد سياسي به قوت خود باقي ماند.بنابراين نمي توانيم از آن به عنوان انقلاب ياد كنيم.بلكه تغيير نهضت به صواب نزديكتر است.