بررسى یک کتاب ناشناخته عصر مشروطیت

پیش درآمد: 

علماى دین به مصداق «العام بزمانه لا یهجم علیه اللوابس» هماره شناختى صحیح و عمیق از اوضاع و شرایط زمان خود داشتند. در پاسدارى و حفظ دستاوردهاى شریعت از همه چیز خود مایه مى گذاشتند. در مواجهه با افکار مخرب؛ ابتدا با بردبارى و تانى، حرف مخالف را مى شنیدند، آن گاه با بیان وزین و قلمى متین، به شبهه ها و اشکال ها پاسخى عمیق مى دادند. 

از جمله عالمان روشن اندیش و ژرف نگر؛ فقیه توانمند، آگاه به زمان و مجاهد راه حق، مرحوم آیت الله حاج شیخ احمد شاهرودى است. به حق باید او را از طلایه داران و مدافعان جبهه ارزشى در مقابل جبهه سکولار در زمان مشروطه شمرد.

از این عالم روشن بین، چند کتاب به یادگار مانده است که بعضى از آنها معطوف به مسایل و موضوعات زمان خویش است. در این فرصت، بعد از نگاهى اجمالى به سیر حیات پربار علمى و فکرى آن مرد بزرگ، کتاب مذکور را به صورت خلاصه خدمت فرهیختگان و طالبان علم و معرفت معرفى مى کنیم. 


حیات علمى و سیاسى خانوادگى نویسنده 

جد ایشان، عالم ربانى مرحوم آیت الله ملا محمد کاظم خراسانى (آخوند خراسانى)، از شاگردان آیت الله سید على طباطبایى، صاحب "ریاض المسائل" است. وى به تقاضاى مردم شاهرود در آن شهر اقامت گزید و با تشکیل حوزه درسى و اقامه جماعت در مسجد امام حسن عسگرى علیه السلام به نشر احکام و رسیدگى به امور مردم پرداخت. هم زمان با اقامت شیخ در شاهرود، فتنه بابیه بالا گرفت و «ملا حسین بشروى» و «قرة العین» از ناحیه خراسان وارد آن شهر شدند و معرکه به راه انداختند. شیخ با آنها مناظره کرده و در نهایت آنان را از شهر بیرون کرد. به نوشته ناسخ التواریخ، این امر کینه شیخ را در دل آنها کاشت. مرحوم سید محسن امین عاملى مى گوید: «بعد از این که مناظراتى بین آخوند و بهائیت انجام گرفت، یکى از افسران ترک یا کرمانى در خارج شهر بر سر راه شیخ کمین کرد و او را به قتل رساند». 

والد شیخ؛ علامه محقق، جامع معقول و منقول، «آیت الله حاج محمد على» معاصر شیخ انصارى است. این عالم جلیل القدر؛ در فقه، اصول، فلسفه، کلام، حدیث و عرفان تبحر داشت. به استناد اعیان الشیعه وى 52 تالیف در زمینه فقه، اصول، حدیث و کلام دارد. از آن جمله، رد بر اخباریان و «عصارة الفقاهه فى المهمات الفقهیه» است. 

وى به امر مرحوم حاج میرزا حسن شیرازى، به شاهرود مراجعت مى کند که متاسفانه پس از چهل روز از ورودشان، در سال 1293ق روحش به ملکوت پرواز کرد. 


حیات علمى مؤلف 

مرحوم حاج شیخ احمد، در دامان پدر بزرگوارش رشد یافت. تحصیلات مقدماتى را در شاهرود گذراند و براى ادامه تحصیل، همراه برادرش (شیخ حسن زاهد) رهسپار مشهد شد. پس از مدتى تحصیل، راهى عتبات عالیات شد و در نجف اشرف از بزرگانى همچون میرزا حبیب الله رشتى و آخوند خراسانى - صاحب کفایه - استفاده برد. 

وى در حالى نجف اشرف را به مقصد وطن خود (شاهرود) ترک کرد که در زمینه هاى مختلف علمى، صاحب نظر و شهره بود. او اصولى متبحر و فقیه ژرف اندیش بود و در علم کلام و ادیان نیز مهارت داشت. 

تالیفات ایشان - آنچه تا کنون چاپ شده است - عبارتند از: 


1. «حق المبین» در رد بهائیت؛ کتابى است جامع و استدلالى، مطبوع در سال 1334 قمر. 


2. «راهنماى دین» در رد فرقه ضاله؛ در سال 1343 ش به چاپ رسیده است. 


3. «ازالة الاوهام فى رد ینابیع الاسلام»؛ یکى از اندیشمندان مسیحى به نام عبدالمسیح مسیحى، کتابى به نام «ینابیع الاسلام» (سرچشمه هاى اسلام) مى نویسد و به زعم خود ثابت مى کردند که اسلام، سرچشمه وحیانى ندارد. مرحوم شیخ احمد، در کتاب خود موهومات او را جواب داده و در سال 1344 ق به طبع رساند. 


4. «مدنیة الاسلام روح التمدن»؛ که در قسمت پایانى مقاله، گزارشى از آن را تقدیم مى کنیم. 


5. «مرآت العارفین»؛ 


6. «تنبیه الغافلین»؛ 


7. «ایقاظ النائمین». 


حیات سیاسى - اجتماعى مؤلف 

امتیاز این شخصیت بزرگ آن است که از جمله مصادیق بارز «العالم بزمانه» بود؛ وى چند گام فراتر از زمان خود حرکت مى کرد، عصر خود و متقضیات آن را خوب شناخته بود و با درک عمیق از زمان خود و شناخت ترفندهاى دشمن، از وظیفه خود که همان روشن گرى و افشاگرى است غافل نبود. 

او در دل مردم نفوذ داشت و از جایگاه والایى برخوردار بود. رئیس عدلیه وقت، به تهران گزارش مى کند: «با وجود ایشان باید در عدلیه را بست، زیرا همه مردم متوجه ایشان هستند.» 

بیت ایشان ملجا و ماواى بى پناهان و مظلومان بود. از نفوذ معنوى خود در مردم، بیشتر به حال فقرا و مستمندان استفاده مى کرد. در جنگ جهانى اول که کشور - خصوصا خراسان و شاهرود - مورد تاخت و تاز نیروهاى بیگانه بود، قیمت گندم و خوار و بار بالا رفته بود؛ ایشان با اتخاذ سیاست هم نوایى با مردم، تلاش کردند تا قیمت نان را در حد چهار ریال تثبیت کنند تا هیچ طبقه اى دچار مشکل نگردد. 

هنگامى که عده اى از فرقه ضاله بهائیت به کمک ماموران دولتى خواستند در بین مردم قدرتى کسب کنند، این عالم سیاسى مردم را به مبارزه منفى فرا خواند؛ بدین گونه که به مردم دستور داد کسى با آنها معاشرت نکند و داد و ستد با آنها را هم ممنوع کرد، تا این که افراد گمراه عرصه را بر خود تنگ دیدند و شهر که در آستانه آشوب بود، با این سیاست از خطر حفظ شد. 

وى در جریان تبعید علما از نجف، بسیار نگران بود و با برخوردى فعال و تحصن در تلگراف خانه و ارسال تلگراف، مخالفت خود را علنى کرد. 

وى از هم رزمان و یاوران شهید مدرس محسوب مى شد و همواره شعار زندگى سیاسى اش همان شعار معروف شهید مدرس بود که فریاد مى زد: «سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ما». 

رجال سیاسى اى که از شاهرود مى گذشتند، حتما خدمتش شرفیاب مى شدند و از احاطه او به امور سیاسى در تعجب بودند. مراجع عظام و بزرگان حوزه درباره ایشان نظر داشتند به تعبیر مرحوم آیت الله بروجردى: «شیخ احمد، فخر شیعه بود». 

زمانى که علماى بزرگ اصفهان به رهبرى «حاج آقا نورالله» به قم هجرت کردند، با مشورت بعضى از بزرگان همچون آقا سید ابوالحسن اصفهانى و مرحوم نایینى قرار شد چند تن از علما که هم از نظر علمى وزنه اى باشند و هم بر مسایل سیاسى احاطه داشته باشند با شاه ملاقات کنند. مرحوم شیخ احمد یکى از اعضاى آن هیئت بود، گرچه آن ملاقات به خاطر برخورد با موانع انجام نگرفت. 

زمانى هم که علماى نجف تصمیم گرفتند براى اجراى اصل دوم قانون اساسى - که نظارت پنج نفر از مجتهدان را بر مصوبات مجلس لازم مى داند - عده اى را معرفى کنند، مرحوم شیخ احمد یکى از بیست نفرى بود که از خطه خراسان انتخاب شده بود. این عده را مرحوم سید ابوالحسن اصفهانى، مرحوم نایینى و مرحوم شیخ عبدالکریم حایرى به مجلس شوراى ملى معرفى کرده بودند. 


گزارش مختصرى از محتویات کتاب 

این کتاب از یک مقدمه و چهار مقاله (گفتار) تشکیل شده است. هر مقاله در مقام تبیین یکى از موضوعات اساسى دین یا مسایل روز و شبهه هاى مطرح شده در جامعه مى باشد. 


هدف نویسنده – 

چنان که از نام کتاب بر مى آید - اثبات این نکته است که تمدن واقعى و حقیقى که سعادت دنیا و آخرت انسان را تامین کند، همانا تمدن اسلامى است. مبناى معرفت شناختى و هستى شناختى چنین نگرشى این است که همه امور در دین اسلام، در حد وسط قرار دارند و از جانب دیگر پایه تمدن اسلامى بر مبناى هر دو بعد وجودى انسان (بعد مادى و معنوى) قرار داده شده است. بنابراین تنها تمدنى که مى تواند سعادت انسان را تامین کند، اسلام است. 


مقاله اول: 

در این گفتار، مطالب جالب و مهمى مطرح شده است که مهم ترین آنها بدین قرار است: 

× تبیین این مطلب که اصل جامعه به وسیله ازدواج شکل مى گیرد؛ 

× تبیین مساله تعدد زوجات و بیان مصالح و فلسفه تشریع آن؛ 

× مساله حقوق زن و بیانى واضح از نظر اسلام در این باره. 


مقاله ثانیه: 


× مساله حجاب: با توجه به زمان این نوشتار (دهه سوم مشروطه) که اوایل حکومت رضاخان است، کم کم زمزمه هاى کشف حجاب به گوش رسیده و مطبوعات با ایجاد شک و شبهه، مقدمات این مصیبت را آماده مى کنند. مؤلف با انعقاد فصل کاملى در این باره، مطالب مطرح شده در مطبوعات و کتاب هاى موجود را بازگو کرده و پاسخ مى گوید و در همین فصل، فلسفه تشریع حجاب را نیز تبیین مى کند. به عنوان نمونه، یکى از شبهات این بود که حجاب، مانع مهمى براى آزادى زنان است که مؤلف این شبهه را به خوبى جواب مى دهد. 


× مساله قصاص: یکى از شایع ترین و موهن ترین شبهاتى که از طرف سکولارهاى آن زمان - که درست صد سال بعد، در دهه سوم انقلاب اسلامى نیز سکولارهاى زمان ما آن را عنوان کردند - طرح شده بود مساله قصاص بود. جریان بدین قرار بود که روزنامه «ایران نو» در مقاله اى با عنوان «خاطره سنگین اعدام»، حکم قصاص را انکار کرده (حوزه نجف، ص 431) و آن را به تمسخر مى گیرد. وجود این قبیل مسایل در جراید مشروطه - چیان غرب گرا، امرى چندان دور از انتظار نبوده و تعجب برانگیز نیست. تعجب از غفلت عده اى است که متوجه ماهیت ضددینى بسیارى از مشروطه چیان سکولار نبودند. در این میان، برخورد بعضى از بزرگان علما قابل تقدیر است. مرحوم آخوند با این که خود در جبهه طرف داران مشروطه قرار دارد، علیه این قبیل حرکات مشروطه طلبان موضع گیرى کرده و با ارسال تلگرافى براى علماى تهران، تا نزدیکى صدور حکم ارتداد نویسنده مقاله پیش مى رود. وى در آن تلگراف مى نویسد: «به موجب مکاتیب متکثره واصله در شماره 121 جریده ایران نو، حکم قصاص را خلاف سیاست و حکمت شمرده و به آیه مبارکه «و لکم فى القصاص حیوة یا اولى الالباب» که حکماى فلاسفه غیرمسلمین هم به حکمت هاى مودعه در آن کریمه مبارکه اقرار به فهم آن افتخار دارند، استخفاف نمود؛ البته چگونگى را اعلان، بلکه یعنى همان شماره را عاجلا ارسال فرمایید تا در صورت صدق حکم الهى، به مسلمین اعلام شود ان شاء الله تعالى محمد کاظم الخراسانى.» 

این تلگراف در شماره یک جریده «النجف» در سال 1328 ق چاپ نجف اشرف، درج شده است. (1) 

بعید نمى نماید که سرنوشت این تلگراف نیز مانند بعضى از تلگراف هاى دیگر علماى نجف که به مذاق مشروطه طلبان سازگار نبوده است گرفتار شده باشد. 

مؤلف در این کتاب، در خصوص جبهه فرهنگى به صورت علمى و منطقى به این موضوع پرداخته و شبهه ها را مفصلا جواب داده است. 


مقاله ثالثه 

این مقاله در مورد تبیین «مدینه فاضله» از نظر اسلام و مؤلفه هاى آن است. 

یکى از مهم ترین مؤلفه هاى آن، اتحاد اهل مدینه و دورى از نفاق و شقاق است. در این قسمت، مؤلف با ذکر انواع حکومت هاى «بلشویکى»، «جمهورى» و «دموکراسى» اشتراک همه را در ضدیت با اسلام مى داند. 

بدیهى است که منظور وى از حکومت هایى مانند جمهورى - با توجه به ظرف زمانى آن موقع - آن نوع جمهورى است که سوغات غرب بوده و شخصى مانند رضاخان از آن دم مى زند. یا اگر در جاى دیگر به مساله آزادى حمله مى کند، منظور آزادى از نوع غربى است. 

در این جا به شبهاتى که جرایدى مانند «کاوه» و «ناهید» در سطح جامعه به آن دامن مى زنند پرداخته و به آنها پاسخ مى دهد. شبهاتى چون به تمسخر و استهزا گرفتن عزادارى، زیارت، ازدواج و.... 

از جمله مطالب طرح شده در این گفتار، مساله تاکید اسلام بر علم آموزى، کسب یقین و نهى از تقلید، دورنمایى از علوم لازم در جامعه دینى و دیدگاه مؤلف درباره علوم جدید مى باشد. نگاه مؤلف به علوم جدید، مثبت بوده و معتقد است که علوم جدید تا حدى حسن ذاتى داشته و لازم هستند، ولى باید «تکلفات» و «عرضیات» آن را برداشت تا نتیجه مطلوب بدون ضرر حاصل گردد. 

بحث جالب دیگرى را که مطرح مى کنند، بحث «علم و دین» است که شبهه تنافى و تضاد دین اسلام با علم را جواب مى گوید. 

در پایان، بحث «بنیادهاى تمدن اسلامى» را به خوبى بیان مى کنند که بر چهار پایه استوار است: علم، عمل، اخلاق و حسن معاشرت. 

آسیب شناسى جوامع مسلمین و علل عقب ماندگى آنها از نظر مؤلف عبارتند از: 


1. ضعف مسلمین در دفاع از حقوق حقه خودشان؛ 


2. انحطاط درونى در بین مسلمانان و عمل نکردن به آداب شریعت؛ 


3. عقب ماندگى و احتیاج مسلمان ها به غیر خود در امور زندگى؛ 


4. عقب ماندگى مسلمین به لحاظ آلات و ادوات جنگى و فنون و آداب نظامى؛ 


5. توسعه اقتصادى در بعد هزینه ها و درآمدهاى غیرمسلمین و ضعف آن در بین مسلمین؛ 


6. عقب ماندگى صنعتى. 

نکته جالب دیگرى که مؤلف در این گفتار مطرح مى کند بحث مزایا و ضررهاى مکاتب سرمایه دارى و سوسیالیستى (اشتراکى) است. 

با توجه به این که مباحث سرمایه دارى و کمونیستى در بازار اندیشه آن روز به شدت رواج داشته، نقاط ضعف این مکتب ها را ذکر کرده و در نهایت نتیجه مى گیرد که اسلام، حد وسط بوده و موافق فطرت طبیعى و سالم انسانى است. 


مقاله رابعه 

این مقاله در مورد تبیین نظام سیاسى - اجتماعى اسلام است. 

مقومات و ارکان نظام سیاسى - اجتماعى اسلام بر چهار عنصر اساسى استوار است: 


1. قانون و قانون مدارى (قوانینى که بر مبناى قرآن و سنت بنا نهاده شده است)؛ به عنوان نمونه از قوانین اقتصادى اسلام مى توان نام برد که مبتنى بر دو اصل «کفایت» و «عدالت» است. 


2. جهاد در راه خداست؛ 


3. قضاوت و حل و فصل دعاوى؛ که بر چهار پایه استوار است: الف) صفات قاضى؛ ب) آداب قضاوت؛ ج) موازین قضاوت؛ د) تنفیذ و اجرا. 


4. مجازات و تنبیهات (اجراى حدود الهى اعم از حدود، تعزیرات، قصاص، دیات). 


نتیجه گیرى و استفاده 

آنچه از این کتاب به عنوان ره توشه براى همه حوزویان و محققان قابل استفاده مى باشد، این است که پایگاه اجتماعى عالمى که در متن مردم زندگى مى کند و شرایط و مقتضیات زمان خود را درک مى کند، بسیار بالا مى باشد. 

هم چنین دشمن شناسى، شناخت دسیسه هاى اجتماعى و سیاسى دشمن، و راه هاى نفوذ فرهنگ بیگانه از دستاوردهاى مهم این کتاب است. بزرگى مصنف در این است که به خوبى دشمن را شناخته و با منطق و استدلال قوى با آنها مقابله کرده است. 

یکى از راه هاى نفوذ دشمن در جبهه فرهنگى، نفوذ در مطبوعات داخلى کشور است، تا بدین وسیله حرف هاى خود را از زبان خودى و با زبان مردم بیان کنند. شبهه ها و هجمه هاى به دین و مقدسات از شگردهاى قدیم و جدید دشمنان بوده است. مهم ترین شبهه اى که هنوز روشن فکران زمان ما که لااقل دویست سال از زمان خویش عقب هستند - به تبع روشن فکران مشروطه مطرح مى کنند، عدم کارایى دین براى اداره حکومت است. امام خمینى، اسلام شناسى توانمند با تشکیل حکومت دینى، پاسخى عملى به این شبهات دارد. مؤلفان گران قدرى مانند مصنف این کتاب، عقبه هاى علمى و پشتوانه هاى معرفتى حکومت دینى هستند. بر عالمان زمان است که زوایاى حکومت دینى را با نگاهى عمیق کاوش نمایند و با زبان روز به همگان و خصوصا نسل جوان عرضه کنند. 


پى نوشت: 

1) نجفى، موسى، اندیشه دینى و سکولاریسم در حوزه معرفت سیاسى و غرب شناسى، ص 79.