بازار گرم مشروطه و ذبح کردن تاريخ
این روزها شاهد بازار گرم مشروطه هستیم که به مناسبت یکصدمین سالگرد مشروطه خواهی برپا شده و هر روز داغ تر و داغ تر می شود. برگزاری همایش های مفصل در داخل و خارج از کشور ، تلاش روزنامه ها در چاپ مقالات و تحلیلها، و در نهایت درج گزارش ها و تحلیل ها و مصاحبه ها در این باره در سایت ها، از جمله کارهایی است که این روزها به شدت در جریان است.
دلیل این امر بسیار روشن است. مشروطه سرفصل مهمی از رویدادهای تاریخ معاصر ایران و سرآغاز تحولات دیگری است که هر کدام سرنخ بسیاری از وقایعی است که در ادوار بعدی رخ دادند و می دهند.
اما یک مشکل اساسی در همه این تلاش ها دیده می شود و آن این که غالب اظهار نظر کنندگان، کسانی هستند که مشروطه را به ابزاری برای ارائه دیدگاه های خود در زمینه های مختلف سیاسی و حقوقی و توجیه مواضع سیاسی خود در قبال مسائل و مشکلات موجود در جامعه از یک سو و نشانی از دلبستگی های ایدئولوژیک از سوی دیگر قرار دادهاند.
البته اندکی هم به ارائه تازه های پژوهش در این باب مشغولند و اطلاعات ناگفته ای را در اختیار علاقه مندان قرار می دهند.
برای مثال نگاهی به نام سخنرانان همایشی که قرار است روز شنبه در دارآباد و در بنای دایره المعارف برگزار شود، نشان می دهد که دست کم شصت تا هفتاد درصد سخنرانان، چهره های سیاسی وابسته به یک جناح اند و نه مورخ و پژوهشگر تاریخ. این امر شامل سخنران اول و آخر و بسیاری از سخنرانان دیگر این جمع می شود که اساسا نه رشته شان تاریخ است و نه تاکنون در این باره پژوهشی به سبک و سیاق آنچه در پژوهش های دانشگاهی متداول است، داشته اند. کسانی هم از مورخان انتخاب شده اند تا پوششی بر گرایش یاد شده باشند.
این امر بهترین دلیل است بر این که همچنان سایه سیاسی اندیشیدن و ایدئولوژیک فکر کردن که از قضا این جماعت به شدت از آن روی گردانند، بر وقایع نگاری واقع بینانه در باب مشروطه و ابهام های موجود در آن حاکم است، مشکلی که تا از آن خلاص نشویم برای شناخت واقعیات تاریخی به صورت عملی راه به جایی نخواهیم برد.
در میان همایش هایی که در خارج از کشور برگزار شد، همایش برگزار شده در دانشگاه آکسفورد مفصل ترین بود. این همایش به دلیل مشارکت جمعی از مورخان و محققان دانشگاه های مختلف جهان که منافعی در سیاسی فکر کردن از نوع ایرانی آن نداشتند، بیشتر رنگ و روی علمی داشت. البته در آنجا هم مقالاتی مانند نقش بابیه در مشروطه وجود داشت که رنگ و آب فرقهای داشت و بی بهره از استناد تاریخی، اما بسیاری از مقالات بر اساس مدارک و اسناد موجود ارائه شده و قابل توجه بود. با این حال در آنجا هم یک دشواری وجود داشت و آن این که محققان به جای پرداختن به موضوعات اصلی موجود در وقایع پنج ساله مشروطه، به سراغ موضوعات بسیار ریز و جزئی و دور از متن مشروطه رفته بودند.
این سبک کار که صد البته سبکی شناخته شده در کارهای دانشگاهی است، فی حد نفسه مشکلی ندارد، اما سرجمع احساس می شد که مباحث عمده جریان مشروطه، هم به لحاظ تئوریک و هم سیاسی کنار گذاشته شده و به موضوعاتی حاشیه ای از قبیل تأثیر مشروطه ایران بر چین یا افغانستان و مشروطه خواهی و جماعت آشوری و موضوعاتی از این قبیل که فاقد اهمیت بود پرداخته شده است. با این حال باز هم باید تأکید کرد که غالب مقالات رنگ و روی علمی داشت.این در حالی بود که امکان انتخاب موضوعات جدی تر وجود داشت.
منهای سیاسی کاران داخلی، در درون و بیرون کشور کم نیستند محققانی که مشروطه را به ادعای بررسی علمی، اسیر گرایش های عمیق لیبرالیستی خود کرده و همه چیز را به نفع تجدد و مدرنیسم تصرف و مصادره می کنند. آجودانی از آن جمله است. وی در عین حال که تلاش می کند نشان دهد واقع گراست اما مشروطه را یکسره در خدمت باور عمیقش به مدرنیسم قرار داده و همه چیز را در قالب های از پیش تعریف شده خود قرار می دهد.
بر این اساس می بایست مشروطه همه را بی دین می کرد و تجددی فراگیر را جایگزین آن می نمود و چون سنت ها و نماینده آنها یعنی روحانیون نیرومند بودند، اجازه ندادند این شرایط محقق شود، عیب از تجدد بود که می باید عمیق تر به این امر می پرداخت و با دست و پا کردن تعاریف شرعی برای اصول مدرنیته، آنها را تحریف نمی کرد و این خطای روشنفکران آن هم به کمک روحانیونی بود که برخی از اصول تجدد را پذیرفته بودند و آنها را در قالب های شرعی ارائه می دادند.
باید گفت، تحقیقات امثال آجودانی که برخی هم بسیار مغتنم است، تفاوت ماهوی با افکار آدمیت و کسروی ندارد. آنان هم از سر اعتقاد به لیبرالیسم - البته به معنای وسیع آن - تاریخ مشروطه را نوشتند و نتیجه گیری کردند. کسی که در این تحلیل بی دفاع می ماند و همه زحماتش به هدر رفته ، روحانیت است که به زعم اینان دخالت بی جایی در مشروطه کرده و هرچه کرده، بی ربط بوده و هیچ کاری هم برای این ملت انجام نداده است. درست همین قضاوتی که روشنفکران لائیک فعلی در باره روشنفکران مذهبی عصر ما دارند.
حقیقت آن است که واقعیت تحول مشروطه خواهی در لابلای تغییر و تحولات فکری و مواضع متناقض سیاسی موجود در جامعه، از مشروطه تا روزگار ما، پنهان مانده و به پدیده ای تبدیل شده است که آن را می توان به هر رنگی درآورد.
در این باره دست کم دو گروه به طور اساسی متفاوت فکر می کنند:
نخست روحانیون و دینداران که نگاهشان به مشروطه از آن روست که به رغم همه رهبری ها و همراهی ها، پایمال خواست های افراطی های دمکرات و اجتماعیون عامیون و بمب های حیدرعمواوغلی و علی مسیو و دار یپرم خان ارمنی شدند و آنها هم که ماندند به عیان دیدند که مشروطه خواهان با استبداد رضاخانی کنار آمدند و برای تحقق تجدد، بساط دین و دینداری را برچیدند و چشم خود را به روی تمامی مبارزات روحانیت بستند و گفتند که آنان مشتی نیروی واپس گرا هستند که تا از میان نروند، نمی توان کشور را آباد و نو و متجدد کرد.
متدینین با این نگاه احساس کردند که در روند مشروطه خواهی قافیه را باخته اند و به عبارت روشن تر سرشان کلاه رفته است و مترصد ماندند.
گروه دوم روشنفکران که احساس می کنند در واقعیت مشروطه، هویت خود را می یابند و از ابتدا نگران نفوذ دینداران در آن بودند و برای بیرون کردن آنان از صحنه تلاشی چشمگیر کردند و بعدا هم به کمک تجدد مستبدانه شتافتند و تا چند دهه به ویرانی سنت ها پرداختند. و البته وقتی انقلاب اسلامی رخ داد اوضاع به عکس شد.
روحانیون در حرکت بعدی، با زیرکی میراث ضد استبدادی مشروطه را با تأسیس مجلس و انتخابات و قانون اساسی پذیرفتند و این بار رنگ و روی انقلاب را ضد تجدد کرده و روشنفکران لائیک را مستأصل کردند.
اگر این داستان درست باشد، تا وقتی که دو گروه مزبور در درون جامعه ما حضور نیرومند دارند مشروطه همچنان محل نزاع است و در دویستمین سالگرد مشروطه هم همین تجربه تکرار خواهد شد. در این میان، تنها ستم بر تاریخ می رود که دو گروه به جای آن که واقع بینانه به بحث از تجربه های مشروطه و کشف زوایای پنهان آن بپردازند، از آن ابزاری برای مشروعیت بخشیدن به دیدگاه هایشان می سازند. یعنی از تاریخ آنچه را که با فکرشان سازگار است، اقتباس کرده و بقیه را دور می ریزند.
انجمن زنان پژوهشگر