زمینه سازان فکری و فرهنگی انقلاب مشروطیت

هر گاه اجتماع به سوی یک خیزش همگانی حرکت می کند، چنین نیست که به طرفه العینی تمامی مراحل طی شده و آحاد جامعه برای یک خواست عمومی به وحدت و اشتراک برسند. حرکت های اجتماعی مقدمه ای می طلبد که در قدم اول اذهان عموم را به سوی یک خواست مشترک و منطقی هدایت می کند. این خواست در صورتی که مقبول طبع جامعه باشد زمینه های یک اقدام توده ای را پی ریزی می کند. اینکه تا به امروز از سوی اندیشمندان علوم اجتماعی و سیاسی با انبانه ای از تئوری های انقلاب روبرو هستیم ریشه در همین مقدمات داشته و در هر محیط بسته به عقاید و آرمانهای جامعه مقدمات فراهم می شود.
   انقلاب مشروطه ایران نیز از این امر مستثنی نبود. این حرکت عظیم مقدماتی داشت که از زمان ناصرالدین شاه آغاز شد و در نهایت این خیزش عظیم مردمی شکل گرفت و بدیهی است تجربه تلخ مشروطیت و سرخوردگی روحانیون و مردم را باید در همین مقدمات ریشه یابی کرد. پالایش جریانهای مشکوک و منحرف از جریانهای اصیل مردمی به علت خالی بودن میدان از رهبریت آگاه به زمان انجام نشد تا جامعه نابالغ ایران که از مسائل جامعه جهانی و نیات استکباری دولت های سلطه جو اطلاع چندانی نداشت فرصت طلائی به انحراف کشاندن موج مردمی انقلاب مشروطیت را به دست خود فراهم کند. افرادی چون شهید شیخ فضل الله نوری(ره) که آگاهانه قدم در این راه گذاشته بودند چنان مورد حمله افراد معاند و ساده اندیش واقع شدند که فقط بدار کشیدن ایشان پرده را از روی حقایق کنار زد.
   این تجربه تلخ همچنین میدانی بود برای انتقام از مردم و روحانیت برای واقعه رژی. فتوای میرزای شیرازی(ره) قدرت مردمی روحانیت را به رخ  ابرقدرت زمان کشید و چشمان اشک آلودش اندوه روزی را نوید داد که مجتهد فقه محمدی(ص) را در شیعه خانه امام زمان(عج) به دست ارمنیان دار زدند و کسی دم بر نیاورد.
   مشروطیت حرکتی بود بر علیه استبداد سنتی حاکم بر ایران که در نهایت استبداد نوین روشنفکری وابسته را به مردم تحمیل کرد. از این رو می توان این انقلاب را برزخ بین دو استبداد قدیم و جدید نامید. انقلابی که از قدرت شاه و حاکمان و خانها کاست و بر قدرت انگلستان و عروسکهای خیمه شب بازیش افزود.
   در هر صورت این رخدادها را باید در زمینه های فکری و فرهنگی انقلاب مشروطه جستجو کرد تا ماهیت عملکرد نخبگان آنروز جامعه مشخص شود. آیا حرکت مردمی مشروطیت به اهداف خود رسید یا اینکه منافعش متوجه دشمنان ملت شد و اگر چنین امری محقق شد چرا مردم زمینه این اقدام را فراهم کردند.
   اولین مطلبی که باید در خصوص جامعه ایران بدان پرداخت همانا روحیات مردم در آستانه انقلاب است. در آن زمان جامعه ایرانی یک جامعه کاملاً سنتی بود با فرهنگ سنتی. پس از رسمیت یافتن مذهب تشیع در ایران پس از روی کار آمدن صفویه و تکاپوهای شیعه گری در زمان شاه عباس اول، فرهنگ ایرانی با روحیات شیعی آنچنان آمیخته شد که از چشم سفرنامه نویسان غربی هم دور نماند. رونق صوفیگری، عزاداری های پرشور عاشورا، فرهنگ زورخانه ای و پهلوانی، افسانه هایی که در خصوص ائمه اطهار(ع) و آیات و احادیث شیعه محور مورد توجه مردم قرار داشت. در این میان احترام به روحانیت نیز جزء لاینفک افکار و عقاید مردم ایران می شد و مردم خود سررشته بسیاری از امور را به روحانیت سپرده بودند.
   در فراهم شدن مقدمات انقلاب مشروطه دو گروه دخالت بسیار داشتند. گروه اول روحانیون و گروه دوم روشنفکران بودند. این دو گروه بیشترین فعالیت را در خط مشی فکری مردم به عمل آوردند که عمده فعالیت ها در این دوران آرام بود، به جز چند مورد که بین روحانیون و روشنفکران اختلافی بروز کرد(مانند امتیاز راه آهن، دبستان رشدیه، برخی روزنامه ها) کشاکش وسیعی مانند روزهای پس از انقلاب در کار نبود. دو گروه به فعالیت خود سرگرم بودند با این تفاوت که فعالیت روحانیون طبق روال عادی بود اما روشنفکران آگاهانه و هدفمند برنامه های خود را به مرحله اجرا می رساندند.
   مردم ایران عمیقاً معتقد به مذهب تشیع بوده و تکریم و تعظیم روحانیت را همیشه مد نظر داشتند. روحانیت آن زمان علاوه بر پیشوایی مذهبی امور قضایی و برخی امور اجتماعی مثل ازدواج و طلاق و امور تحصیلی مردم را عهده دار بوده اند. حتی پادشاهان ایران نیز مراعات حال روحانیت را کرده و می دانستند برای مشروعیت بخشیدن به سلطنت خود نیازمند تأیید این گروه هستند. باید گفت رهبری فکری و تعیین ارزشهای دینی و مذهبی همه بر عهده روحانیت بوده و این صنف همیشه مورد اطمینان مردم و تکیه گاه قدرتمندی محسوب می شدند.
   از آنجا که اسلام برای تمام مراحل زندگی یک فرد مسلمان از بدو ولادت تا هنگام مرگ برنامه دارد، روحانیت به عنوان مبلغین مذهبی می توانستند به مسائل مختلف جامعه بپردازند. از این رهگذر فردی چون سید جمال الدین اسدآبادی را داریم که با درک مسائل جامعه ایران و مشاهده کاستیها اقداماتی انجام دادند تا کشور در وضعیت بهتری قرار گیرد اما به علت اینکه این اقدامات مغایر با منافع درباریان و استعمار بود قبل از اینکه مؤثر واقع شود به انحاء مختلف از آنها ممانعت می شد.
   با اینکه روحانیون در فراهم آوردن مقدمات فکری اقدامی دراز مدت انجام ندادند اما نخستین جرقه های انقلاب توسط این گروه زده شد. روحانیت در آغاز انقلاب مشروطه به برکت مقبولیتی که در میان مردم داشت توانست مردم را به صحنه وارد کند و مردم بنا به اعتماد و اعتقادی که به روحانیت داشتند مشقات به ثمر نشستن انقلاب را متحمل شدند.
مدرسه رشدیه تهران که توسط یک روحانی به نام میرزا حسن رشدیه تأسیس شد به سبک جدید بود که به شدت از سوی خود روحانیون منع شد و حتی مورد حمله طلاب نیز قرار گرفت. مدرسه اسلام که ناظم الاسلام به آن اشاره کرده نیز تحت نظارت آیت الله طباطبایی بود و جز این منابر برای روحانیون به عنوان رسانه عمل می کرد. آنچنان اقدام مهم دیگری در این دوره از سوی روحانیت شاهد نیستیم.
   در مقابل گروهی سر بر آورده و فعالیت زیادی برای هدایت افکار عمومی به سوی عقاید و نظرات خود داشتند. این گروه غالباً تحصیل کردگان اروپا بودند که مجذوب توسعه یافتگی آن دیار شده و آرمانشهری برای خود ترسیم کرده بودند. از این رو وقتی وارد کشور شده و وضعیت نابسامان ایران را دیدند قصد داشتند با اصلاحات به سبک اروپایی جامعه آرمانی خود را محقق سازند. این گروه که روشنفکران هستند برنامه های خود را با مسائل فرهنگی عجین کردند.
   متأسفانه باید گفت روشنفکران ایرانی به علت عدم شناخت صحیح از جامعه ایران تأثیر چندانی در راه ترقی و توسعه نداشتند. این افراد که از یک سو وابسته به استعمار بودند و از سوی دیگر غالباً از طبقه اشراف و اعیان جامعه محسوب می شدند، نتوانستند در مسیر اصلاحات گام بردارند و بعدها حجابی از مدرنیته آن هم در دوران پهلوی اول بر کشور نهادند. مقام معظم رهبری دام ظله در تحلیلی جامع، ورود روشنفکری به ایران را اینگونه ارزیابی می کند:«مقوله روشنفکری، با خصوصیاتی که در عالم تحقق و واقعیت دارد- که در آن فکر علمی، نگاه به آینده، فرزانگی، هوشمندی، احساس درد در مسائل اجتماعی؛ به خصوص آنچه مربوط به فرهنگ است- در کشور ما بیمار و ناسالم و معیوب متولد شد. چرا؟ چون کسانی که روشنفکران اول تاریخ ما هستند آدم های ناسالمی اند... طبقات بعدی روشنفکری هم در ایران، طبقات مطمئنی نبودند. بیش تر شاهزاده ها و اشراف و اعیان زاده ها بودند...»(1)
   عملکرد روشنفکران ایران از همان ابتدا بر پایه غربی کردن بود و این چیزی نبود که ملت ایران بپسندد. از این میان سپهسالار به نیت مشاهده پیشرفتهای اروپا ناصرالدین شاه را راهی سفر اروپا کرد اما به جای اینکه شاه قدمی برای کشور بردارد بیشتر درآمد کشور را صرف سفرهای پرهزینه خود نمود. و همین امر باعث می شد که امتیازاتی چون راه آهن، تنباکو، بانک استقراضی و... به بیگانگان واگذار شود.
   روزنامه های این دوره نیز بیشتر به دست روشنفکران ایران به طبع می رسید. اولین روزنامه ایران که کاغذ اخبار نام داشت تا غالب روزنامه های دوران مشروطیت در اختیار روشنفکران بود. در این میان میرزا ملکم خان که از پیشوایان روشنفکری است دست به انتشار روزنامه قانون با هدف روشنگری جامعه ایران زد. عاقبت او نیز به دریافت رشوه از شاه رضایت داد و سکوت پیشه کرد. علیرغم اینکه برخی مورخین چون کسروی خواسته اند چهره او را موجه جلوه دهند اما ناچار پنهان کردن برخی مسائل از عهده آنان خارج بوده است. کسروی در باره ملکم می گوید:«... دلش به حال ایران می سوخته و این بوده که به بیداری مردم می کوشیده. در زمان صدراعظمی حاجی میرزا حسین خان این همراز و همدم او بوده... چیزی که هست ملکم از دسته «فریماسون» بوده و نوشته هایش آن رنگ را داشته.»(2)
   با این حال باید بپذیریم که روشنفکران بیش از روحانیون در زمینه فرهنگی اقدام کردند و تمام اقدمات روحانیون بیشتر از سر دلسوزی بوده است. روشنفکران در ابتدای کار سعی داشتند تا در مقابل روحانیون قد علم نکرده و وارد حریم روحانیت نشوند و این کار یا به سبب هراس از روحانیون بوده و یا جهت پیشبرد افکار خود انجام می شده است. مرحوم جلال آل احمد به اختصار فعالیت فرهنگی روشنفکران را اینگونه بیان می کند:
« در همین دورة عباس میرزا است که در تبریز اولین چاپخانه تأسیس می شود و بعد مدرسه دارالفنون است که در سال 1268ق افتتاح می شود و بعد در سال 1272ق اولین اثر فتحعلی آخوند زاده(آذربایجانی) در می آید و بعد در سال 1288قمری، پنج نمایشنامه معروف اروپایی به ترجمه قراچه داغی(ایضاً آذربایجانی) به فارسی منتشر می شود. و در این الباقی سالهای قرن سیزده هجری مؤسسات فرهنگی و علمی و مطبوعاتی به سبک فرنگ همچنان رو به ازدیاد است تا آنجا که ناظم الإسلام کرمانی در حوالی 1310 تا 1315 قمری در حدود 70 روزنامه و 49 مدرسه و بیست تایی مؤسسات کارخانه ای و تکنیکی را بر می شمارد. این زادگاه های تربیت روشنفکران و آماده کنندگان زمینه نهضت مشروطه.»(3)
   امروزه به سادگی می توان دریافت خشت اول نهضت مشروطیت کج گذاشته شد. روحانیتی که در صحنه بودند و مردم با اعتماد آنان وارد صحنه شدند خود آگاهی چندانی از وضعیت سیاسی جهان و خوابهایی که برای ملت دیده شده بود نداشتند. روحانیون این دوره بیش از همه تحت تأثیر روشنفکران قرار داشتند چرا که در ابتدای انقلاب و مهاجرت به آستانه حضرت عبدالعظیم(ع) صحبت از عدالتخانه در میان بود نه مجلس مشروطه. و پس از آن تحصن در سفارت انگلیس از جمله حرکتهای مشکوکی است که رخ داد. چرا که لفظ دارالشوری و مشروطه و پارلمان از سفارتخانه بیرون آمد.(4)
   ناظم الاسلام نیز تصریح می کند که آیت الله طباطبایی با خواندن کتاب سیاحتنامه ابراهیم بیگ ایده انقلاب را در سر می پروراند و در جلسات انجمن مخفی که تشکیل شده بود همان کتاب خوانده می شد.(5) کتاب سیاحتنامه ابراهیم بیگ از جمله کتابهایی بود که روشنفکرانه جامعه اروپا را با جامعه ایران مقایسه کرده.
   در این میان قاطعانه می توان شیخ فضل الله نوری(ره) را آگاهترین و هوشیارترین و دلسوزترین فرد برای کشور معرفی کرد. ایشان در بدو امر متوجه حرکات مشکوک در میان انقلابیون شده و بر قید مشروعیت مشروطه تأکید بسیار داشتند. با افکار رایج روشنفکری آشنا بوده و نسبت به عملکرد دولتهای استعماری در ایران بی تفاوت نبودند. افرادی چون ناظم الاسلام، ملک زاده، کسروی و... که در نوشته های خویش به کرات شیخ را مظلومانه آماج حملات خود قرار می دهند، می پذیرند که شیخ خواستار مشروطه مشروعه بود.
   بررسی شخصیت بزرگ این شهید مبارزه با غربزدگی از حوصله این بحث خارج است اما باید گفت که به علت آگاهی و قاطعیت شیخ فضل الله(ره) بود که پروژه ترور شخص و شخصیت وی در برنامه وابستگان به استعمار قرار گرفت و این پروژه به قدری دقیق اجرا شد که برخی تاریخ نویسان هم از او چهره ای مدافع استبداد و ضد مردمی ترسیم کرده اند.
   در نهایت باید گفت در فراهم آوردن زمینه های فکری و فرهنگی غربی انقلاب مشروطه روحانیون آگاهی چندانی نداشتند و برنامه هایشان هدفمند نبود. در مقابل روشنفکران با شدت زیادی در عرصه فرهنگی قدم برداشته و متأسفانه راه را به اشتباه رفتند. اینکه در کشوری مسلمان مشروطة سکولار حاکم شد حاصل اشتباه روشنفکران بود که مرحوم آیت الله طباطبایی جمله معروف«سرکه انداختیم شراب شد» را بر زبان جاری کردند.
پی نوشت________________________________________________
1-   کیهان ، 29/2/77.
2-   تاریخ مشروطه ایران، احمد کسروی، ص 11، امیرکبیر،تهران 1385.
3-  در خدمت و خیانت روشنفکران، جلال آل احمد، صص 166-167، مجید، تهران 1388.
4-  تاریخ مشروطه ایران، احمد کسروی، صص 112-113.
5-  تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانی، ج1 صص161-162، امیرکبیر، تهران 1384.