اندیشه و منش سیاسی- اجتماعی آیة الله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی
یکی از شخصیتهای برجسته شیعه، که طی دو سده اخیر، بر حیات علمی (فقه) و سیاسی شیعیان تأثیر انکار ناپذیر دارد و کتاب فقهی ایشان به عنوان مهمترین منبع فقهی شناخته شده؛ به طوری که امروزه هیچ فقیهی نمیتواند خود را بینیاز از این کتاب بداند، مرحوم سید کاظم یزدی است. مرحوم سید را معمولاً با بینشهای عمیق فقهیاش میشناسند، لیکن بُعد مهم دیگری از شخصیت وی، که بُعد سیاسی اوست، همواره تحریف شده یا در هالهای از ابهام مانده است؛ چرا که با تسلّطِ جریان روشنفکری بر جامعه مسلمانان در قرن اخیر، هر چه که موافق این جریان نبود یا وارونه جلوه داده میشد یا بکلی از ذهن جهانیان محو میگشت و متأسفانه پروژه تحریفِ حقایق هنوز هم در خط روشنفکری ما وجود دارد.
سید یکی از کسانی بود که پروژه تحریف و ترور شخصیت با شدت تمام در مورد او اجرا شد و با آنکه هنوز هم چهره نورانیاش در زمینه سیاسی بر تارک باشکوهترین نهضتهای اسلامی معاصر جلوهگر است، تلاش کردند تا از او چهرهای منفور به نسلهای بعد معرفی کنند. بنابراین، هدف اساسی این مقاله، نشان دادن آن بخش از حقایق زندگیِ سید است که همواره مخفی مانده و ارائه دورنمایی کلی از حیات علمی، سیاسی، اجتماعی این فقیه و مرجع عظیم جهان تشیع، مرحوم آقا سید محمد کاظم یزدی میباشد.
قبل از ورود به اصل بحث، شایسته است ابتدا به زندگی، آثار و مقام علمی سید پرداخته شود.
گذری بر زندگی سید
مرحوم آیة اللّه سید محمدکاظم طباطبایی یزدی معروف به «صاحب عروه» در سال 1247ه.ق. (یا 1256 بنا به اختلاف اقوال) در ده کَسْنَویّه یزد (که اکنون جزو شهر شده) در خانوادهای کشاورز چشم به جهان گشود.(1)
وی دروس مقدماتی (ادبیات و سطوح اولیه) را در مدرسه علمیه دو منار یزد گذراند و سپس برای فراگیری سطوح بالاتر، راهی مشهد شد. در آنجا، هیئت و ریاضیات را آموخت و آن گاه به اصفهان آمد و از محضر آیات وقت؛ از جمله شیخ محمدباقر نجفی و سید محمدباقر خوانساری، صاحب روضات الجنّات و آیةاللّه میرزا محمّدهاشم چهارسوقی و آیةاللّه ملامحمّد جعفرآبادی کسب علم و فضل نمود. و از مرحوم نجفی (پدر بزرگوار آقانجفی اصفهانی و حاج آقا نور اللّه) اجازه اجتهاد گرفت. سید در سال 1281ه.ق. وارد حوزه نجف اشرف شد، ورودش مصادف بود با وفات شیخ اعظم، مرتضی انصاری و انتقال مرجعیت به میرزای شیرازی. آن بزرگوار از محضر فقهای بزرگی چون میرزای شیرازی، شیخ مهدی جعفری، شیخ راضی نجفی، فرزند شیخ محمد جعفر و آیت اللّه شیخ مهدی آل کاشف الغطا(2) کسب فیض کرد تا آنکه خود در نجف اشرف به تدریس و تعلیم فقه و سایر علوم پرداخت. دیری نگذشت که او از بزرگترین مراجع عصر خود گردید. به ویژه پس از در گذشت مرحوم آخوند خراسانی، اکثریت قاطع شیعیان جهان مقلد و مطیع فتوای او شدند.(3)
مقام علمی
در مورد مقام علمی سید همین بس که در دوران اخیر، فقهای عظام، آغاز مرجعیت خویش را با حاشیه زدن بر کتاب فقهی ایشان؛ یعنی «عروة الوثقی» اعلام میکنند و محمد علی مدرسی او را از فحول و متبحّرین علمای امامیه و سید علمای وقت، حامل لوای شریعت، سرآمد فقهای عصر و... میداند.(4). شیخ عباس قمیرحمه اللّه وی را سید عالمان امت و شیخ طایفه، پرچمدار تشیع و قطب آسیای شریعت و... شمرده است. شیخ محمد حرزالدین او را فقیه و زعیم مطلقی میداند که هیچکس را یارای رقابت با او نبود.(5) حوزه درسش آنقدر پربار وگیرا بود که نزدیک بهدویست تا سیصد عالم در سر درس فقه وی حاضر میشدند.(6)
اثار و تألیفات
از سید نوشتههای زیادی برجای مانده که معروفترین و گرانقدرترین آنها کتاب «عروة الوثقی» در فقه میباشد. به سبب نگارش این کتاب، ایشان به صاحب عروه شهرت یافت. سایر کتابهای سید عبارتند از:
1. تعلیقه بر متاجر شیخ انصاری، چاپ تهران.
2. رسالة فی حکم الظن المتعلّق بأعداد الصلاة و أفعالها و کیفیة صلاة الاحتیاط
3. رسالة فی منجّزات المریض
4. غایة القصوی، ترجمه فارسی «عروةالوثقی» به قلم شیخ عباس قمی، چاپ بغداد.
5. رسالة فی التعادل و التراجیح، چاپ تهران.
6. الصحیفة الکاظمیه، چاپ بغداد.
7. مجموعه بستان نیاز و گلستان راز، چاپ بغداد.
8. حاشیه نجاة العباد فی یوم المعاد، شیخ محمدحسن صاحب جواهر.
9. حاشیة جامع العباسی، شیخ بهایی.
10. حاشیه مجمع المسائل محمدحسن میرزای شیرازی.
11. حاشیه ذخیرة العباد لیوم المعاد، فاضل شربیانی.
12. حاشیه فراید الأصول، شیخ مرتضی انصاری.
13. الرسالة فی جواز اجتماع الأمر و النهی، چاپ تهران.
14. حاشیه مکاسب شیخ انصاری.
15. السوءال و الجواب، چاپ نجف.
شاگردان
آیةاللّه سید محمدکاظم یزدی شاگردان بسیاری در حوزه پربار خود پرورش داد که برخی از آن ها به درجه اجتهاد رسیدند؛ از جمله معروفترین شاگردان ایشان عبارتند از:
آیةاللّه شیخ عبدالکریم حائری یزدی (موءسس حوزه علمیه قم)، آیةاللّه آقا سید محمّدتقی خوانساری، آیةاللّه سیداحمد خوانساری، مجاهد شهید شیخ محمّدتقی بافقی،آیةاللّه آقاضیاء عراقی، آیةاللّه مجاهد سیدحسن مدرس، آیةاللّه حسین بروجردی (مرجع عالیقدر جهان اسلام)، محمّد تنکابنی (موءلف قصص العلما)، شیخ احمد کاشف الغطا، آیةاللّه شیخ محمدحسین کاشف الغطا، آیةاللّه حاج آقاحسین قمی،(7) حاج آقا رضا مسجد شاهی اصفهانی، سید عبدالحسین شرف الدین عاملی، سید محمد فیروزآبادی، شیخ زین الدین العابدین عابدی زنجانی، شیخ فضل اللّه شیخ الاسلام زنجانی، سید یونس اردبیلی، شیخ جعفر نقدی، آقا میرزا محمود (امام جمعه زنجانی) میرزا مهدی آشتیانی، شیخ عبدالنبی عراقی و...
مقام معنوی و نفوذ اجتماعی ـ دینی
عظمت شأن معنوی و تقوای مرحوم سید، بیشتر از آن است که به وصف درآید؛ به طوری که دشمنانش نیز در این باره سخن به اعتراف گشودهاند؛ احمد کسروی میگوید:
«سید یزدی در رده آخوند خراسانی و حاج شیخ (عبد اللّه) مازندرانی شمرده میشدی و گروهی انبوه از ایرانیان، از مقلّدان او میبودی.»(8)
مهدی ملکزاده نیز مینویسد:
«سید مریدان و مقلّدان زیاد در ایران داشت و عشایرشیعه عراق عرب از او تقلید میکردند و او را پیشوای مطلق خود میدانستند و هرگاه ضرورت ایجاب میکرد، ممکن بود هزارها عرب مسلح تحت اختیار او گذارند و احکامش را با آهن و آتش پیش ببرند.»(9)
یحیی دولت آبادی هم با اشاره به نفوذ تمام عیار سید در میان مردم نوشته است:
«اکنون که خود رییس مسلّم شده طرفی ندارد که مخالف یا موافق شناخته شود».(10)
سرهنگ لاثر، از مأموران انگلیس در منطقه خاورمیانه، در گزارش 4 آگوست 1909 خود به انگلستان مینویسد:
«موسیو ماسچکوف، یکی از کارمندان سفارت روسیه به من اطلاع داده است که متنفّذترین شخصیت روحانی در خارج باکو و درمیان مسلمانان قفقاز، سیدکاظم یزدی است.»(11)
سید مردم را دوست میداشت و مردم نیز او را دوست داشتند، تا جایی که در نجف او را پدر میخواندند. میزان عشق واعتقاد مردم به سید به حدی بود که صحرانشینان از خاک پای او برداشته، با خود به چادر میبردند و در کیسه ریخته، هنگام سوگند خوردن برای اثبات حقانیت خود به آن قسم میخوردند و میگفتند: «به حق تراب قدم السید».
سید با همه تواضعی که داشت نسبت به خصوصیات علمی افراد سختگیری میکرد و به آسانی به کسی اجازه اجتهاد نمی داد.(12) سید در ابتدا از پذیرش مرجعیت اجتناب میورزید مردم و علمای نجف که به مقام علمی و معنوی وی به خصوص پس از رحلت میرزای شیرازی در سال 1312 پی برده بودند، نسبت به پذیرش مرجعیت، به ایشان اصرار میکردند، اما وی در زمان حیات میرزای شیرازی، مرجعیت را نپذیرفت. پس از رحلت میرزا بسیاری از مردم برای آن فقید سعید مجلس ترحیم به پا کردند؛ به طور معمول، اگر عالمی بزرگ، برای مرجعِ از دست رفته، مجلس عزاداری ترتیب دهد، به عنون مدّعی مرجعیت شناخته میشود. سید محمد کاظم، پس از فوت میرزای شیرازی از این عمل اجتناب ورزید و به مسجد سهله رفت و مجلس ترحیم ترتیب نداد، این تواضع و فروتنی سید باعث شد که مردم به تقوای وی، بیش از پیش پی ببرند.(13)
اصول اندیشههای سیاسی ـ اجتماعی سید(مانند میرزای شیرازی و شیخ انصاری) بسیار محتاطانه با این نوع مباحث برخورد میکند و حتّی زمانی که حاشیه بر مکاسب مینویسد، آنجا که به بحث ولایت فقیه شیخ میرسد، اصلاً وارد بحث نشده و بر آن قسمتِ مکاسب حاشیه نمیزند. در حالی که همین فقیه بزرگوار در لابهلای مباحث فقهی خود، مانند مبحث قضا، ذکات، خمس، هرجا که مناسب بوده و زمینه سوءاستفاده وجود نداشته، نظریات سیاسی خود را مطرح ساخته است. بنابراین، لازم است برای دستیابی به اندیشههای سیاسی ـ اجتماعی ایشان، سراغ کتاب فقهی وی «عروةالوثقی» برویم که در رأس آنها کتاب القضاء میدرخشد.
سید در کتاب قضا منصب قضاوت را «منصوب» از طرف شارع و منصبی از مناصب شرعی میداند.(14) و حتّی احتمال این که منصب قضا حکمی از احکام شرعی؛ مثل سایر واجبات باشد را، با استناد به حدیث «فاَنّی قد جعلته حاکماً» رد میکند و معتقد است که منصب قضا، به اقتضای حدیث مذکور ولایت است و ولایت همان سلطنت بر غیر، در جان و مال و امور شخصی میباشد و این ولایت در قضا محقّق است.(15) بعد برای ولایتِ مورد نظرِ خود مثالی آورده، مینویسد: این ولایتی که شارع نصب کرده، نظیر ولایت پدر و جد بر مال و جان فرزند صغیرش میباشد.
در این که چه کسی حق حکومت دارد، در تمام کلمات سید(16) ذکری از سلطان به میان نمیآید. در همه موارد، فقیه عادل جامع الشرائط را در مقابل حاکم جور قرار داده و حتّی ایشان برای این که نشان دهند که تنها فقیه جامعالشرائط حق حاکمیت بر جامعه اسلامی دارد هر جا که میخواهد نامی از سلطان (غیر فقیه جامعالشرائط) بیاورد کلمه «جور» را بدون فاصله به آن اضافه میکند.
در ادامه مبحث قضا، سید به نکته بسیار دقیق و جالبی اشاره میکند که حاوی معانی بسیاری است. ایشان در ادامه مینویسد:
«ثُمّ اِنّه منصب جلیل، ومرتبة عالیة، فإنّه إمارة شرعیة وغصن من دوحة الرئاسة العامة الثابتة للنّبیّ صَلَّی اللّه علیه وآله، والأئمة علیهم السلام وخلافة عنهم»
«... همانا منصب قضاوت شکوفهای است از درخت ریاست عامه که برای نبی و ائمه علیهم السلام ثابت بوده و جانشینی از آن بزرگواران میباشد».
چنین به نظر میرسد که در نظر ایشان منصب ریاست عامه، شاخههای زیادی دارد که در زمان او رسیدن به همه آنها امکان ندارد، ولی یک شاخه آن را که منصب قضا باشد، باید احیا کرد. به عبارت دیگر ایشان قدر مقدور از حکومت فقیه را، همانا عهده داری منصب قضا میداند، اما از سایر شاخههای ولایت عامه، ظاهراً تنها از آن جهت بحث نمیکند که آنها را غیر مقدور و غیر قابل دستیابی میداند. دلیل این امر آن است که:
اولاً: سید ترافع و حلّ نزاع نزد غیر مجتهد جامع الشرائط (حاکم جور) را حرام میداند(17) و این نشانگر آن است که ایشان قدرت حاکمان وقت را به رسمیت نمیشناسد و هر نوع به رسمیت شناختن حاکمیت غیر فقیه جامع الشرائط را ممنوع میداند. بدیهی است رجوع به حاکم هنگام ترافع و نزاع، نوعی رسمیت بخشی به آنهاست.
ثانیاً: در نظریه او منصب قضاوت، که یکی از ارکان نظام و مهمترین رکن قوای سه گانه حاکمیت است، تنها در اختیار فقهای جامعالشرائط و مجتهدان قرار دارد. سید بعد از ذکر آیات و روایات وارده در این مورد، مینویسد: «مقتضای این روایات، عدم جواز عهدهدار بودن غیر مجتهد برای حکم و مرافعه میباشد. حال فرقی نیست که این غیر مجتهد از اهل علم باشد یا نه.»(18)
ثالثاً: لسان احادیثی که در باره وجوب اجتهاد قاضی است، آبی از تخصیص به مبحث قضا بوده و دارای عمومیت است؛ به طوری که موضوع بعضی از این احادیث ولایت و حکومت میباشد. و این امر بر ایشان مخفی نبوده و شاید خواسته نظر خود درباره شرائط حاکم را در ضمن شرائط قاضی بیان کند. مطالب ایشان چنین است:
«جواز قضا برای غیر امام، متوقف است بر اذن امام و اخباری که دلالت دارد بر اذن امام، اختصاص به علما و رواتی دارد که ظاهراً قادر به استنباط حکم شرعی باشند؛ مثل مقبوله عمربنحنظله(19) و توقیع بلند مرتبه امام زمان (وأما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا فانّهم حجّتی علیکم وأنا حجة اللّه علیهم) و خبر تحف العقول (مجاری امور و احکام باید به دست علما باشد) و مرسله رسول اللّه (بارالها! بیامرز خلفای مرا، که گفتهشد ای پیامبر خدا، خلفای شما کیانند؟ فرمود: کسانی که بعد از من میآیند و حدیث و سنّت مرا رعایت میکنند) و حدیثیکه در فقه الرضوی آمده (فقها در این زمان مانند انبیای بنیاسرائیل میباشند)(20)
در ادامه این احادیث میفرماید: «معلوم است که اسم عالم و راوی بر شخص عامی صدق نمیکند و مصلحت نیست که عامی خلیفه رسول اللّه باشد و مجاری امور نباید به دست او باشد وعامی به منزله انبیا شمرده نمیشود).(21).
در جمع بندی از کلمات سید یزدی بر میآید که ایشان اعتقاد به ولایت فقیه به نحو عام دارند؛ زیرا وقتی این جمله ایشان که: «مجاری امور نباید به دست عامی باشد» را در کنار جمله سابق او قرار دهیم که گفت: «مستفاد از قول امام، که فرمود: «فانّی قد جعلته حاکماً» این است که قضاوت ولایت است؛ زیرا ولایت همان حاکمیت و سلطنت است بر غیر در جان و مال او»(22) و توجه داشته باشیم که ایشان منصب قضاوت را منصبی منصوب از ناحیه ائمه میداند نه صرف ادای تکلیف و امر به معروف و نهی از منکر، به این نتیجه میرسیم که سید میخواهد این مطلب را گوشزد کند که نخستین شرط حاکم، اجتهاد است.
و دلیل دیگر بر اینکه: مراد ایشان قضاوت عام است و شامل امور حکومتی هم میشود، این است که سید در «شرط عدالت برای قاضی» مینویسد: «غیر عادل، حتّی بر صبی و مجنون ولایت ندارد تا چه رسد به امر مهمّ قضا».(23)
وی همچنین در مبحث تقلید، بعد از آن که تقلید از مجتهد مجهول الحال یا غیر عادل را جایز نمیشمارد، مینویسد: «و همچنین سایر تصرفات این مجتهد (غیر عادل یا مجهولالحال ) در امور عامه نافذ نیست و برای این مجتهد ولایتی در اوقاف و وصایا و اموال مجهولالمالک و قاصر متصوّر نمیباشد».(24)
همان طور که ملاحظه شد، مراد ایشان از این کلمات، «ولایت» به معنای عام بوده و تنها منحصر به امور حسبه نمیشود.
اختیارات فقیه جامع الشرائط
ایشان اختیارات ولی فقیه را منحصر در امور حسبه نمیدانند و دایرهاش را وسیعتر گرفتهاند، به عنوان نمونه:
الف: در کتاب زکات عنوان میکند که دادنِ زکات به فقیه جامعالشرائط مستحب است اما اگر فقیه مطالبه کرد، بر مالک واجب میشود که زکات خود را تنها به فقیه جامعالشرائط پرداخت کند.(25)و اگر مال در دست فقیه تلف شد (حتّی با افراط و تفریط مالک و دهنده زکات ضامن نیست.(26) حتّی بعضی از فقها (مانند آقا ضیاء) اشکال کردهاند که این مورد، از امور حسبه خارج است لذا فقیه نباید حق مطالبه داشته باشد.
ب: ایشان در چند جا از فقیه جامعالشرائط، با نام «نایب امام زمان» یاد میکند.(27) بنابراین، بدیهی است که نایب شخص، حداقل باید بعضی از اختیارات اصلی او را داشته باشد، تا عنوان «نیابت» بر او صدق کند؛ مثلاً در باره پرداخت خمس مینویسد:
«و اماالنصف مِنَ الخمس الَّذی للإمام(ع)، أمره فی زمان الغیبة، راجع الی نائبه و هو المجتهد الجامع الشرائط، فلابدّ من الإیصال الیه...)(28) «اما نصف خمس، که مخصوص امام است، در زمان غیبت باید به نایبش، که مجتهد جامع الشرائط میباشد، پرداخت شود...» شبیه این عبارت را در جاهای دیگر نیز آورده است.
ج: از موارد دیگری که سید روی آن تأکید کرده، آن است که: حکم فقیه جامعالشرائط قابل نقض نیست ولو از سوی مجتهد دیگر(29)، و روشنترین مورد آنجا است که ولی فقیه حکمی صادر کند، در این صورت، بر دیگر فقها ـ ولو خودشان را اعلم از او بدانند ـ واجب است از آن حکم اطاعت نمایند.
در مجموع میتوان چنین نتیجه گرفت که سید، بر خلاف بعضی از علمای وقت، معتقد بود حکومتی که فقیه عادل جامع الشرائط در راس آن نباشد، نمیتواند مشروعیت داشته باشد. وی بر همین اساس، در ماجرای مشروطه، بسیار محتاطانه عمل کرد و وقتی دید وضع جوری است که مجتهد طراز اول تهران مجبور شده به زاویه حضرت عبد العظیم پناه ببرد، آن گونه مسیر سیاسی خود را از مشروطه چیان جدا کرد.
منش عملی سید در امور سیاسی و اجتماعی
سیره مستمر سید در امور اجتماعی و سیاسی، به دست آوردن آگاهی دقیق و کامل از جوانب، آثار و تبعات حوادث و رویدادها بود. او آنگاه در انتخاب صحیحترین راه میاندیشید و پختهترین نوع برخورد را بر میگزید. در اتخاذ تصمیم و برخورد با جریانات و جناحهای گوناگون، از اقدامات شتابزده و احساساتی سخت پرهیز داشت و اگر کسانی ـ سید، بر خلاف بعضی از علمای وقت، معتقد بود حکومتی که فقیه عادل جامع الشرائط در راس آن نباشد، نمیتواند مشروعیت داشته باشد. وی بر همین اساس، در ماجرای مشروطه، بسیار محتاطانه عمل کرد.
مغرضانه یا سادهلوحانه ـ سید را در قبال حوادثی که بر جوامع اسلامی و تشیّع میگذشت، عنصری بیتفاوت و کناره گیر! شمردهاند، سخت به خطا رفتهاند. نامهای که مرحوم سید، در ایام تحصّن علمای تهران در قم، در صدر مشروطه، به دو تن از علمای تهران (مرحوم حاج میرزا ابوتراب شهیدی و حاج شیخ روح اللّه قزوینی) نوشته، به وضوح نشانگر اهتمام وی به اصلاح امور جامعه اسلامی و در عین حال متانت و احتیاط اوست.
سید هرجا که احساس تکلیف شرعی میکرد وارد عمل میشد و با جوّ سازی و توهین و تهدیدِ مخالفین، صحنه را خالی نمیکرد و در عین حال، نسبت به آنچه که مربوط به شخص او بود، سعه صدر و گذشت بسیار نشان میداد؛ چنانکه در گرماگرم مشروطه اول، وقتی جمعی در مقام توهین و تهدید او برآمدند و پخش این خبر موجب تحریک شدید احساسات دینی عشایر دجله و فرات شد و منتهی به ورود مسلّحانه آنان به نجف و تعقیب توطئه چینان گردید و حکومت عثمانی از سید حمایت میکرد و... با این حال، سید از انبوه هواداران مسلّح خویش مصرّانه خواست که از تعقیب اشخاص باز ایستند.(30)
او که از شاگردان برجسته میرزای شیرازی بود، درس سیاست را همراه درس فقه واصول، از ایشان آموخت و همانند دیگر شاگردان میرزا (چون شیخ فضل اللّه نوری) معرفت و زیرکی خاصی از استاد خود به ارث برد. اهم موءلّفههای منش و عملکرد سیاسی سید عبارتند از:(31)
1. دفاع از کیان اسلامی: یکی از اصولی که سید در اعلامیههایش شدیداً مراقبت میکرد، فرق نگذاشتن میان کشورهای اسلامی بود؛ چرا که وقتی اشغالگران روسی شمال ایران و متجاوزان انگلیسی جنوب آن را تصرّف میکنند و سید به عنوان مرجع تقلید میخواهد حکم جهاد بدهد و با اینکه کشور ایران زادگاه اوست و طبعاً هر کسی به زادگاه خود تعلّق خاطر ویژه دارد، با این حال میبینیم که سید در فتوای جهاد، ابتدا اسم کشور لیبی را میبرد و حمله ایتالیا به آن کشور اسلامی را جلوتر از اشغال ایران ذکر کرده و مقلدان خود میخواهد که سرزمینهای اسلامی را از دست کفار نجات دهند.(32) این امر نشان از توجه زیاد سید به اصل رعایت امت اسلامی دارد.. شاید سید در این فتوا میخواهد به پیروانش گوشزد کند که در توجه به مشکلات مسلمانان نباید آنها را از هم جدا کرد.
2. بیگانه ستیزی: در مکتب سید بیگانه ستیزی اهمیتی ویژه دارد و روی همین منش و عملکرد سیاسی اوست که در اعلامیههایش از حمله کشورهای استعمارگر، با نام «تهاجم صلیبیها» یاد میکند. و در حقیقت با این جمله میخواهد به همگان بفهماند که روی آوری جهان غرب به سوی کشورهای اسلامی، ادامه همان جنگهای صلیبی است که چهره عوض کرده است و این بار، از درِ حیله و تزویر وارد شدهاند!
بیگانه ستیزیِ سید، تنها به بُعد نظامی خلاصه نمیشود، بلکه بعد اقتصادی را نیز شامل میشود و این نشان از عمق تفکّر آن بزرگوار دارد. بر همین اساس، میبینیم که در راستای حکم جهاد نظامی، حکم جهاد اقتصادی و تحریم کالاهای اقتصادی را نیز صادر میکند.(33)
3. ترجیح ندادن مصلحت ظاهری به احکام دینی: یا به تعبیر دیگر، در مکتب سید، هدف وسیله را توجیه نمیکند بلکه برای هدف عالی باید وسایل عالی نیز یافت و از هر وسیلهای نمیتوان استفاده کرد. او در هیچیک از جنبشهای مشروطه مشروعه و جنبش علمای شیعه بر ضدّ سلطه انگلستان در عراق و دیگر سرزمینهای اسلامی، هیچگاه تقیّد خود به این سنت را از دست نداد و تحت تأثیر جوسازیها و تهدیدهای دشمن قرار نگرفت.
از همین رو است که ایشان حاضر نشد، ولو در لوای مشروطه، به حکومت پادشاهی (یا هر حکومتی که غیر شرعی باشد؛ مثل دموکراسی غربی) مشروعیت ببخشد و آنها را تأیید کند و برای همین بود که بارها مورد تهدید جانی قرار گرفت و جوابش همواره یکی بود و آن اینکه:
«جان فدا کردن نزد من آسان تر از امضا کردن این مشروطه است!»(34)
4. تلاش در رسیدگی به ضعیفان: سید اصل رسیدگی به مستضعفان را از جدّ خود مولای متّقیان، علیعلیه السلام آموخته بود. برای همین، در تمامی مناقشاتی که به حیات اجتماعی مردم مربوط میشد، حضوری جدّی داشت. این سیاست و منش، در بیشتر
اعلامیههای او، که در دفاع از جنبش تحریم یا جنبش مشروطه و یا در رهبری مبارزات شیعیان عراق و حتّی زمانی که طوایف عرب (مثل دو طایفه «شمرت» و «زکرت)(35) به جان هم میافتادند) صادر میکرد، باز او بود که تلاش میکرد حافظ منافع مسلمانان باشد.
دغدغه اصلی سید معیشت مردم بود و هرگاه بزرگان مملکتی به حضورش میآمدند، نخستین و مهمترین چیزی که از آنان طلب میکرد، مدارا با مردم بود.
نویسنده «لمعات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث» به خوبی این اوضاع و اهتمام علما در حلّ آنها، به ویژه نقش سید را شرح داده است. مرحوم یزدی در تاریخ 24 محرم سال 1336ه.ق. در نامهای به یکی از تجّار نجف مینویسد:
«در اوضاع نابسامان، فقرای مشاهد مقدسه و خانواده آنها در وضعی هستند که توانایی تأمین غذا و قوت روزانه خود را ـ به جهت نداشتن پول و امکانات ـ ندارند و هرصبح صدای ضجه درماندگان و ایتام، دل انسان را به درد میآورد! بر تو واجب است که تجّار نجف و اشراف واعیان را جمع کنی و با تهیه پول، غذا و اطعام برای فقرا و مساکین تهیه نمایی».(36)
همچنین سلیم الحسنی مینویسد:
«سید محمد کاظم یزدی در حمایت از اوضاع اداری شهر، نقش به سزایی داشت. وی تمام تلاش خود را برای از میان برداشتن مشکلاتی که این شهر با آن روبرو بود، به کار بست. هنگامی که در پی تحوّلات جنگ و سقوط بغداد به دست انگلیس، اوضاع اقتصادی رو به وخامت نهاد، نجف از جمله مناطقی بود که از این بحران زیان دید و زیر فشار سنگین آن، کمر خم کرد. از این رو سید تلاش کرد تا از نابسامانی اوضاع و بروز سختیها در زندگی مردم بکاهد. او با این کار از تاجران خواروبار و مواد غذایی، در برخی از مناطق عراق، خواست با سرمایه داران نجف همکاری کنند و به آنان مواد غذایی بفروشند.»(37)
5. حضور فعال در صحنه سیاست: در نهضت مشروطه و در مبارزه با استعمار انگلیس، سید فعال و مستمر در صحنه سیاسی حضور داشت و حتّی وقتی مشروطه چیانِ سکولار، تهدید به قتلش کردند، ایشان فرمود: «من سالهاست آماده شهادتم».(38) یعنی در راه مبارزه با مشروطه غربی، نه تنها گوشه گیری نکرد، بلکه حاضر بود همه چیز خود را فدا کند و یا آنگاه که اشغالگران روسی با همکاری محمد علیشاه وارد ایران شدند، سید همراه با مرحوم آخوند و سایر فعّالان مشروطه، «حکم به جهاد داد و یا وقتی که عراق در خطر اشغال در آمد، نه تنها اعلام جهاد کرد بلکه فرزندان خود را به جبهه فرستاد.
سید و مشروطه
مرحوم سید محمد کاظم یزدی در آغاز نهضت مشروطه، همراه و همگام با مشروطهخواهان بود؛ چنانکه آقای (ابوالحسنی) منذر مینویسد:
«بر پایه اسنادی که از آن مرحوم در دست است و فتوکپی آنها نزد اینجانب موجود میباشد، سید در دوران تحصن معترضانه علمای تهران و برخی بلاد، در قم (در صدر مشروطه) جهت رفع مظلومیت علما و تحریض دربار به قبول درخواستهای مشروع آنان، دست به اقداماتی زده است که احتمالاً در صدور دستخط مظفرالدین شاه بیتاثیر نبوده است».(39)
همچنین وقتی آن حرکت سخیفانه از مسیو نوز بلژیکی صادر، میشود آخوند خراسانی و سید یزدی، مشترکاً در تاریخ 9 ربیع الثانی 1323ه.ق. طی اعلامیهای اعتراض خود را نسبت به عملکرد نامبرده اعلام میکنند(40) ولی تحوّلات بعدی در ایران، به ویژه اعلام اعتراض شیخ به قانون اساسی و مجلس، تردیدهای عمیقی در درون سید یزدی در مورد روند جنبش ایجاد کرد.(41) بنابراین از امضای بیقید و شرط مجلس شورا که از ماهیت اعضا و نیات واقعی آنان نامطمئن بود خودداری کرد وحمایت از آن نهاد قانونگذاری را منوط به انطباق کامل مصوّبات آن با موازین شرع انور شمرد. سید(یزدی) همسو با شیخ فضل اللّه نوری، بهدنبال تحقّق مشروطه مشروعه بود و زمانی که شیخ به حضرت عبدالعظیم (در شهر ری) پناهنده شد، سید مجدانه به حمایت از او برخاست. نامهای که یکی از پیروان نزدیک سید بنام شیخ عبدالحسین یزدی به پسرش سید احمد که در شاه عبدالعظیم در رکاب شیخ و نزد او بوده است، در محرم 1327، شش ماه پیش از اعدام شیخ، نوشت گواه این امر است.(42) متن نامه چنین است:
«به عرض میرساند، امید که خداوند وجود جناب عالی را از جمیع آلام و اسقام مصون و محروس بدارد. تلواً فی الجمله، شرح بعضی وقایع را به عرض میرسانم که حضرات مفسدین آن حدود خواستند تلگراف مساعد با اغراض خبیثه خود، که فی الحقیقه هدم اسلام و پایمال کردن کلمه طیّبه لا اله الاّ اللّه و محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بود، از حضرت مستطاب حجة الاسلام و آیةاللّه فی الأنام حضرت آقا بگیرند، امتناع شدید میفرمودند. لذا مفسدین در مقام صدمه و اذیت آن وجود مبارک برآمدند، حتّی تهدید به قتل و در صورتی (تصویری) که مشتمل بر این معنا (تهدید) و دو شکل شش لول بر آن کشیدند، نوشتند و بر درهای صحن مقدس چسبانیدند. اهل نجف از عرب و عجم که این معنا را دیدند، از بطلان این امر و اغراض مفسدین مطلّع شدند، به کلمه واحده، آن ها را لعن کردند و این معنا موجب شد که متدینین و علما و اهل علم، مُتمکّن از بدگویی و انکار این امر مشوءوم شدند و بحمداللّه، اهل حق قوّتی گرفتند، لاینقطع شیوخ اعراب و علمای ایشان از حضرت آقا و اصحاب ایشان سوءال از مرتکبین این امر شنیع مینمودند که آن ها را به مجازات خود برسانند و تلف کنند. از خود حضرت آقا جوابی به غیر آن که «به خدا واگذاشتم و احدی را نمی شناسیم» شنیده نشد و یک روز خود آقا هم بر منبر درس به محضر همه آقایان طلاّب فرمودند که: امر راجع به دین اسلام است و حفظ نفوس و اعراض مسلمانان باید بشود و حفظ شوکت مذهب جعفری صلوات اللّه علیه و علی آبائه الطاهرین و أبنائه المعصومین و دماء باید بشود و این معنا جز به مطابقت با شریعت مطهره نخواهد شد و از کشتن هم باک ندارم، چیزی از عمر من باقی نمانده که از آن خائف باشم و از دین خود دست بردارم.» العبد، عبدالحسین یزدی(43).
بر پایه نامههای باقی مانده از سید در مشروطه، باید گفت که تمام تلاش وی دفع کفریات و حفظ عقیده و اجرای قوانین محکمه قرآنیه و شریعت ابدیه محمدیه، همراه با ملاحظه جهات موجبات صلاح و صیانت دین و دماء مسلمانان بوده است.
مرحوم آیةاللّه سید محمد کاظم طباطبایی یزدی در جریان نهضت مشروطه بر اثر اشاعه افکار ضدّ دینی، ادامه این حرکت را به مثابه شبی ظلمانی و آسمانی تیره و تار در افقی نامعلوم و مبهم یافت و برای کشف حقایق سکوت کرد و در هنگامه اختلاف مجلس، بر خلاف آیةاللّه آخوند خراسانی، ملا عبداللّه مازندرانی و حاج میرزا حسین میرخلیل تهرانی، حاضر نشد در این فضا تلگرافی در تأیید مشروطه و مجلس امضا کند تا مبادا بدخواهان آن را در تضعیف مرحوم شیخ فضل اللّه تبلیغ کنند.(44)
شواهد تاریخی گواهی میدهد که مرحوم سیّد، از کجرویهای عناصر به اصطلاح مشروطه خواه متألّم و متأثر گردید و به عنوان مرجع تقلید و عالم شیعی نمیتوانست مفاسد مشروطه در مقابله با شریعت و مسخ آن را نادیده بگیرد. وی سرانجام، بر اساس وظیفه الهی، سکوت خود را شکست و بر ضدّ بدخواهان و در حمایت از مواضع شیخ فضل اللّه نوری در فضایی پر از خطر و ترور، مبارزات جانانه خود را با کج اندیشان مشروطه خواهِ سکولار و ملحد شروع کرد.
نخستین بیانیه وی در 23 جمادی الأول سال 1325ه.ق. به آخوند ملا علی در تهران مخابره شد و در روز یکشنبه هفدهم جمادی الثانی 1325ه.ق. در آستانه مقدسه حضرت عبدالعظیم چاپ و منتشر گردید. در این بیانیه، انگیزه سکوت پیشین خود و شکستن آن را در این زمان اعلام داشت:
«در این حوادث واقعه و فتن مستحدثه، ناچار سکوت را اصلح دانسته، مداخله در این قسم امور را که مستتبع بعضی لوازم است، برخود روا نداشتم. ولی از تواتر ناملایمات وشواهد تاریخی گواهی میدهد که مرحوم سیّد، از کجرویهای عناصر به اصطلاح مشروطه خواه متألّم و متأثر گردید و به عنوان مرجع تقلید و عالم شیعی نمیتوانست مفاسد مشروطه در مقابله با شریعت و مسخ آن را نادیده بگیرد.
اصغای نشر کفر و زندقه و الحاد در سواد اعظم ایران، به قدری ملول و متأثر شده، که لابد شدم به حسب وقت، آنچه تکلیف الهی است، ادا نمایم...»(45)
بار دیگرسید در تلگرافی به تاریخ 26 جمادی الثانی 1325 از وضع نابسامان روزنامه ها و نشریه ها و نشر مطالب کفرآمیز، ابراز نارضایتی کرده و همگان را به حفظ دین اسلام و نگهبانی از عقاید مسلمانان فرا خوانده وغم و اندوه خود را از مهاجرت علما به آستان حضرت عبدالعظیم و اذیت و آزار نمایندگان خود در یزد ابراز میدارد.(46)
به عنوان نمونه ایشان در تلگرافی به آمیر سیدحسین قمی مینویسد:
«بسم اللّه الرحمن الرحیم و لا حَولَ وَلا قُوَّة الاّ باللّه العلیّ العظیم، فی الحقیقه، این اوقات مصداق آیه شریفه «ظهرَ الفسادُ فِی البرِّ والبحرِ بما کسبت اَیدِی النّاسِ» میباشد. علی التّوالی، ناملایمات در تزاید و عمده آن از تجرّی بی اندازه مبدعین و ملحدین و اشاعه کفریات و زندقه، که ناشی از گمان حریّت قلم و لسان است که منشأ خرابی ها شده. چندی قبل قرّة العیون محترم، آقا سیّدمحمّد ـ حفظه اللّه تعالی ـ بعضی از آن را معروض داشته، باعث مزاحمت فعلیّه آن است که جنابان مستطابان، عمدتی العلماء العاملین، آقای آخوند ملاّ حسن مالمیری و آقای حاجی میرزا آقا ـ دام تأییدهما ـ که از علمای به قاعده موجّه مسموع الکلمه عند عامة أهل البلد و در حقیقت، مورد اطمینان این جانب میباشد، در دارالعباده یزد توهینات به ایشان وارد آمده؛ دور نیست آن جناب قضایای ایشان را مستحضر باشد؛ چنان که ممکن باشد، تدارکی بفرمایید. دیگر آن که هفته گذشته تلگرافی مشوّش خاطر مشوّه الإمضا به عنوان این جانب رسید. محصل آن تشکّی از وضع زمان، ضعف ایمان خلق و تجرّی ملحدین به اشاعه کفر و زندقه، علناً بر منابر مسلمانان است و اخبار به این که به آن واسطه، نوع علما به حضرت عبدالعظیم ـ سلام اللّه علیه ـ حرکت فرموده، بی نهایت از آن متألم گردید و چنین ظاهر بود که امضا از جناب ثقة الاسلام آخوند آملی ـ دام تأییده ـ بوده، لازم دانسته تلگرافی روز گذشته نوشته، فرستادم تلگرافخانه رأساً به طهران بزنند. البته به نظر شریف رسیده، امیدوارم از اهتمامات صحیحه آن جناب با نهایت متانت، موجبات حفظ دین مبین و عقاید مسلمانان را منظور دارید و ملتفت باشید مبادا آثار فتنه در این مقام شده. کیفیت حالات را مرقوم دارید و از بشارت سلامتی مستحضرم دارید. والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته، الاحقر سیّد محمّدکاظم الطباطبایی»(47)
بهدنبال موضعگیری صریح سید، مشروطه چیان سکولار تصمیم به ترور ایشان میگیرند که بهدنبال پخش این خبر، عشایر مسلح عرب به نجف آمده و در حفظ و حراست وی، اهتمام تمام به کار بردند تا آن که غایله رفع میگردد.
از یکی از روحانیان سرشناس یزد نقل شده است: روزی یکی از اهالی یزد به بهانه پرسش مسألهای خدمت سیّد یزدی رسید و به محض حضور، نامهای دالّ بر تأیید مشروطه جلوی آقا نهاد و با تهدید اسلحه (سلاح) خواستار امضای آن شد. سید سینه را سپر کرد و گفت: من سال هاست آماده شهادتم!
در «النجوم المسرده» به نقل از سیّدهاشم بن سیّد عبدالحی آمده است:«یکی از اشرار به چنین کاری مبادرت کرده و سیّد در پاسخ گفته:
«جان فدا کردن پیش من آسان تر از امضا کردن این مشروطه است.»(48)
موضع مشروطه خواهان سکولار در برابر سید
مشروطه خواهان سکولار سیّد را به دلیل موضع گیری به حق او، مورد حمله قرار دادند و با آن که در زهد و پارسایی و بی اعتنایی به دنیا زبانزد دوست و دشمن بود، شخصیتی وارونه و دنیاگرا از او ساختند. تاریخ نویسانی چون کسروی، با بغض و کینه درباره وی مینویسند:
«سید کاظم جز سود خود را نمیجست و جز در پی دستگاه آیة اللهی نبود.»(49)
ملک زاده نیز خردورزی سیّد در کشف موضوعات و مخالفت او با روند ضدّ دینی مشروطه خواهان ملحد را ناشی از فریب خوردگی سیّد در ارتباط با نظام اطلاع رسانی طرف داران شیخ فضل اللّه دانسته، مینویسد:
«سید کاظم یزدی، که یکی از اعلم روحانیون نجف بود، فریب نمایندگان شیخ فضل اللّه را خورد و علناً بر خلاف مشروطیت قیام کرد و در نتیجه، آشوب ضدّ انقلاب در تهران برپا شد.»(50)
بیشتر مورخان سکولارِ مشروطه، از سید یزدی با نام «استبداد طلب!» یاد میکنند، در حالی که بر اساس آموزههای شیعی، هیچ مرجع تقلید و روحانی عالی مقام شیعه، با حکومت خودکامه موافق نبوده و نمیتوانست استبداد طلب باشد.
حتّی بعضی از نویسندگان سکولارِ معاصر نیز به دنبال روی از سلف خود، خواستهاند چیزی از توهین و تهمت نسبت به سید فروگذار نکنند، لذا عبد الهادی حائری هرجا که اسمی از سید به میان میآید، سعی میکند انگی به او بچسباند.(51)
بیشتر مورخان سکولارِ مشروطه، از سید یزدی با نام «استبداد طلب!» یاد میکنند، در حالی که بر اساس آموزههای شیعی، هیچ مرجع تقلید و روحانی عالی مقام شیعه، با حکومت خودکامه موافق نبوده و نمیتوانست استبداد طلب باشد، بلکه این شگرد مشروطه خواهان سکولار بود که میخواستند حریف را با ترفند «هرکه با ما نیست، پس طرفدار محمد علی شاه و استبداد طلب است»، از میدان به در کنند.
در تبیین این ترور شخصیت، سید مهدی موسوی اصفهانی کاظمی، که شاگرد مرحوم آیةاللّه یزدی و نائینی بود، مینویسد:
«مشروطه خواهان کوشش کردند که یزدی را در انقلاب درگیر سازند تا از پشتیبانی و نفوذ او برخوردار گردند. مشروطه گران میخواستند یزدی را گمراه کنند، ولی یزدی به وسیله آشنایانش در تهران، اصفهان، تبریز و همدان به تحقیقات سرّی در باره اصول مشروطهگری پرداخت و چون خواسته های مشروطهگران را نادرست یافت، گوشه گیری گزید و در نتیجه، در حال بیم و نگرانی میزیست.»(52)
سید و مسلمانان مستضعف
نامهها، تلگراف ها، پیغامهای متعدد ایشان به صاحبان قدرت، پر است از توصیه به رعایت ضعفای مسلمانان و حمایت از مظلومین و اعانت به فقرا. و خود نیز همه جا به یاری تهیدستان و مستمندان به خصوص آنانکه آبرو و مناعت طبعی داشتند، میشتافت. بر همین اساس آیت اللّه حرز الدین مینویسد: «پس از مرگش عموم فقیران و حاجتمندان به سوگ فقدان وی گریستند.»(53)
هنگامی که ارتش انگلیس وارد عراق شد، با مقاومت مردم مسلمان آن کشور، به خصوص مناطق شیعه نشین، از جمله اهالی نجف مواجه شد. بنابراین وقتی که انگلیس بر عراق مسلّط شد، در صدد انتقامجویی از اهالی نجف برآمد. دراین رابطه حاکم انگلیس به حضور سید آمد و گفت: دولت از شما خواهش میکند که نجف را ترک کنید و به کوفه تشریف ببرید؛ زیرا دولت انگلستان میخواهد اهالی نجف را تأدیب نماید. سید فرمودند: به تنهایی بروم یا با اهل بیت خود خارج شوم؟ حاکم گفت با اهل بیت خود خارج شوید ایشان گفتند تمام مردم نجف اهل بیت من هستند، پس من خارج نمیشوم، بگذار آنچه به اهل بیت من میرسد به من نیز برسد. بدین ترتیب به برکت قاطعیت و بزرگواری سید، مردم نجف از شرّ فتنه انگلیس، درامان ماندند؛ زیرا به خاطر نفوذ عمیقی که سید در جهان اسلام داشت انگلیسیها صلاح نمیدیدند که صریحاً و رسماً متعرض وی گردند و با این کار، احساسات شیعیان جهان را بر ضدّ خویش تحریک کنند.(54) روزی یکی از بزرگان حوزه علمیه، که به اتاق خصوصی ایشان رفته بود، درگوشه اتاق، یک دیزی کهنه و کج و کوله وسیاه میبیند، از ایشان در باره دیزی میپرسد، سید جواب میدهد دیگ زمان طلبگی من است، گذاشتهام این بالا جلوی چشمم تا خود را فراموش نکنم.(55)
یعنی میخواهم سختی و سادگی ایام طلبگی همواره جلوی چشمم مجسّم باشد تا از حال ضعیفان و بیچارگان غافل نشوم.
سید و استعمار
یکی از برگهای زرّین پرونده زندگی سید، مقابله و مبارزه با استعمار، به خصوص انگلیس است.
بدیهیاست مخالفت سید بامشروطه نیز عمدتاً ناشی از هویدا بودن دست دشمن در آستین آن حرکت و تأثیر دیگ پلوی سفارت انگلیس در تأسیس آن بود. و درست از همین رو بود که از قبول پول «موقوفه اَوَد» هند خودداری میکرد. دولت انگلستان بسیار کوشید تا با استفاده از وجوه موقوفات هند، نظر سید را جلب کرده، او را وادار بهسکوت نماید، اما سید همانند شیخمرتضیانصاری از پذیرفتنآن وجوه سربازمیزد.
سر رونالد استورزیکی، از سیاستمداران انگلیسی که برای تقدیم هزار لیره به نزد سید رفته بود و سید از پذیرفتن آن خودداری کرده بود، نقل میکند:
«من اطمینان حاصل کردم که با او نمیتوان صحبت پول کرد، مقام عالیِ او، قابل خرید و فروش نیست و بسیار خوشوقت است که در این باب با او صحبتی ننماییم و البته چنین وضعی را در کشورهای «مصر و حجاز» که همه برای پول به دنبال ما میدوند نمیتوان یافت.»(56)
مبارزه نظامی با استعمار
در زمان مرجعیتِ فراگیر مرحوم آیةاللّه یزدی، دولت ایتالیا قوای خود را برای اشغال کشور لیبی در شمال آفریقا به حرکت درآورد. در آن ایام، قسمت شمال ایران در اشغال قوای روس و جنوب آن، مورد هجوم انگلیس واقع شده بود. مرحوم سیّد در دفاع از حدود و مرزهای ممالک اسلامی و برای مقابله با حمله و اشغال قوای استعمارگران فتوایی صادر کرد که نشانگر بیداری و استعمارستیزی آن بزرگ مرد است. این حکم یا فتوا در ذیحجه سال 1329ه. ق . به عربی صادر گردید که ترجمه آن چنین است:
«بسم اللّه الرحمن الرحیم، در این ایامی که کشورهای اروپایی، مانند ایتالیا، به طرابلس غرب (لیبی) حمله نموده و از طرفی روس ها شمال ایران را با قوای خود اشغال کرده اند و انگلیسی ها نیز نیروهای خود را در جنوب ایران پیاده کرده اند و اسلام را در معرض خطر نابودی قرار داده اند، بر عموم مسلمانان، از عرب و ایرانی، واجب است که خود را برای عقب راندن کفار از ممالک اسلامی مهیّا سازند و از بذل جان و مال در راه بیرون راندن نیروهای ایتالیا از طرابلس غرب و اخراج قوای روس و انگلیس از ایران، هیچ فروگذار نکنند؛ زیرا این کار از مهم ترین فرایض اسلامی است، تا به یاری خداوند دو مملکت اسلامی از تهاجم صلیبیها محفوظ بماند.» سیدمحمدکاظم طباطبایی.(57)
همچنین در جنگ جهانی اول، دولت «عثمانی» با کمک دولت آلمان از یک سو و نیروهای انگلیسی و فرانسوی از سوی دیگر، وارد جنگ شدند تا اینکه دامنه جنگ به کشور عراق کشیده شد و آن کشور اسلامی را در معرض خطر قرار داد.
در این هنگام، علمای بزرگ شیعه مقیم عراق، آیةاللّه آقا سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی، آیةاللّه میرزا محمّدتقی شیرازی و آیةاللّه شیخ الشریعه اصفهانی علیه انگلیس، که عراق را اشغال نموده بود، اعلان جهاد دادند و حتّی ده ها تن از مجتهدان بزرگ ایرانی و طلاّب علوم دینی به اتفاق سایر علما و مجتهدان شیعه عراقی وارد جنگ شدند و پیشاپیش سپاه عثمانی و عشایر شیعه عراق، در مناطق «شعیبه» در اطراف بصره، «مزیرعه» در حومه «قرنه» و «ابی الدعالج» در اطراف «ناصریه» و «عماره» و «کوت» و «قصیبه» واقع در حومه بغداد، به دفاع از مملکت اسلامی عراق پرداختند. در صحن علوی، آیت اللّه سید محمد کاظم یزدی بالای منبر برای مردم سخنرانی کرد و آنان را به دفاع از سرزمین اسلامی دعوت کرد و بر ثروتمند عاجز واجب کرد که با مالش، فقیر توانا را در امر جهاد تجهیز کند(58)
در این جنگ، مرحوم آقا سیّدمحمّد طباطبایی، فرزند ارشد آیةاللّه العظمی آقای سیّدکاظم یزدی و برادرش سید محمود طباطبایی، آیةاللّه آقا سیدمصطفی کاشانی و فرزند وی آیة اللّه سید ابوالقاسم کاشانی، آیةاللّه آقا سیدمحمدتقی خوانساری، آیةاللّه شیخ محمدمهدی خالصی و فرزندش مرحوم شیخ محمد خالصی زاده، سیداسماعیل یزدی، آیةاللّه سیدمحمدسعید حبّوبی، آقا سیدعلی تبریزی، میرزا مهدی خراسانی فرزند آیة اللّه خراسانی، شیخ محمّدرضا شیرازی فرزند آیة اللّه میرزا محمدتقی شیرازی، آیةاللّه سید محسن حکیم، آیةاللّه شیخ محمدحسین کاشف الغطا و بسیاری دیگر از علما و طلاب بودند.(59)
مخالفت سید تنها اختصاص به انگلستان نداشت بلکه زمانی که محمدعلی شاه برای سرکوب جنبش مشروطیت از روسیه مدد خواست و سربازان روسی وارد آذربایجان شدند، این اقدام خشم و تنفّر زیادی در مردم علیه محمدعلی شاه و روس ها به وجود آورد و علما از جمله آیةاللّه سید محمّدکاظم یزدی نیز علیه روسیه، این پشتوانه محمدعلی شاه، دست به کار شدند و جهاد در دفع متجاوزان روسی را واجب شمردند.
در این باره، در تلگرام لاثر، وزیر مختار انگلیس در قسطنطنیه، به وزیر امورخارجه انگلیس آمده است:
موضوع: ایران. تلگرام زیر را از نماینده سیاسی و سرکنسول دولت اعلی حضرت پادشاهی [انگلیس [در بغداد دریافت داشتهام: «معتقدم تا تخلیه ایران از سپاهیان روس که مورد تنفّر شدید علما بود،گویند شوم تر از تعلّل شاه در اعلام مشروطه است؛ نمی توانیم انتظار چندان کمکی از علمای نجف و کربلا داشته باشیم. به طوری که شنیدهام، سیّدکاظم یزدی، که تاکنون در سیاست دخالتی نداشت، اینک همقطار روسیام به من اطلاع میدهد که نفوذ قابل ملاحظهای در قفقاز دارد؛ تلگرافی به عنوان شاه مخابره کرده و اشغال خاک ایران را توسط سپاهیان بیگانه تقبیح کرده است. درباره این تلگرام من چیزی به سرکنسول روس نگفتهام.»(60)
به دنبال اشغال ایران توسط روس ها، همه علمای نجف؛ از جمله سید قصد داشتند به سوی ایران حرکت کنند. آقای نجفی قوچانی، در این باره مینویسد:
«چون روس عساکر خود را به ایران سوق داده و تعدّیات جابرانه مینمود، آقای آخوند به عزم جهاد و بیرون نمودن روس و سرکوبی محمدعلی میرزا حرکت نمود و من هم با آخوند و تمام طلاّب و مجتهدین دیگر، حتّی آقای آقا سیّدکاظم حرکت نمودیم.»(61)
مبارزه اقتصادی با استعمار
یکی از راههای بهرهکشیِ کشورهای استعمارگر، طریق اقتصادی است که با سرازیر کردن کالاهای مصرفی خود به سایر کشورها، هم آنها را به خود وابسته کرده و هم اقتصاد آنها را فلج میکنند. بهترین راه مقابله با استعمار اقتصادی، تحریم کالاهای آنها است.
سید از این امر مهم غفلت نداشت و متوجه بود که استقلال سیاسی بدون استقلال اقتصادی ممکن نیست. بنابراین، با تحریم کالاهای غربی تلاش کرد تا از این طریق، به مبارزه با آنان برخیزد. دست خط مرحوم سید خطاب به آقا میرزا رحیم، به روشنی حاکی از توجه اکید و شدید وی به لزوم استقلال و خود کفایی اقتصادی جامعه اسلامی است که به جهت اهمیت آن، بخشهایی از آن را میآوریم:
«... دراین زمان که (دول) خارجه، به انواع حیل، رشته کسب و صنایع و تجارت را، که مایه عزت و منشأ ثروت است، از دست مسلمانان ربوده و منحصر به خود نموده و مثل خون در مجاری عروق ایشان راسخ و نافذ شده و شغل اهل اسلام به تدریج منحصر به دلاّلی و بیع و شراء اجناس خارجه شده... مناسب است مسلمانان از خواب عفلت بیدار شوند و به تدریج رفع احتیاجات خود را از خارجه بنمایند و به تأییدات ربّانیه، از ذلّ فقر و احتیاج و سوءال وتحمّل عملگی کفّار و تشتت در بلاد کفر برهند.... امیدوارم اخوان مؤمنین اقتدا و تأسی به روءسای ملّت(62)نموده، بر حسب غیرت اسلامیت... اقتصار به همان ملبوسات اسلامی نمایند. بلکه در تمام اثاث البیت خود تا ممکن است، اکتفا به مصنوعات اسلامی نموده و در ملبس و مطعم و مسلک خود از شباهت به کفار بپرهیزند...»(63)
روش دیگر برای مبارزه با استعمار اقتصادی، تأسیس شرکتهایی برای رقابت با شرکتهای خارجی بود که در این راستا شرکت اسلامیه در تاریخ ذیقعده 1316ه.ق. به همت مرحوم آیت اللّه نجفی اصفهانی و جمعی دیگر از رجال دینی و اجتماعی اصفهان به وجود آمد که شعبه اصلی آن در اصفهان و شعبات فرعی آن در بلاد گوناگون ایران و حتّی خارج از ایران قرار داشت. با تأسیس این شرکت، علمای بزرگ وقت ایران و عراق؛ از جمله سید محمد کاظم یزدی، صاحب عروه، از آن حمایت کردند و ایشان در حمایت از آن، دستخطی عنایت کردند که به فرازهایی از آن اشاره میشود:
«... شایسته، مناسب و به موقع و محلّ است که عموم مؤمنین... از هرصنف و هر نوع، هریک به قدر و مقدور و به وجه میسور، در تشیید اساس و ترویج این امر مهم، اهتمام تمام و بذل جُهد و صرف همّت نمایند و مهما امکن، از البسه و اقمشه خارجه محترز باشند، بلکه سزاوار این است که در سایر حرکات و سکنات و کیفیات لباس و طعام و شراب و گفتار و کردار از وضع و طرز کفار خود را بر حذر و برکنار دارند.(64)
رابطه آخوند با سید
رابطه شخصی سید با آخوند و به عکس، بسیار خوب بوده است، هیچگاه دیده نشد که این دو حرفی در تنقیص هم زده باشند بلکه عکس آن گزارش شده است به عنوان نمونه: سید در تشیع جنازه آخوند شرکت کرده بود با آنکه بعضیها در همان تشییع جنازه زخم زبان میزدند، ولی ایشان اهمیتی به زخم زبانها نمیداد. نمونه دیگر اینکه: شخصی نزد آیة اللّه آخوند خراسانی آمده، عرض میکند که: آقا! من مقلّد سید محمد کاظم یزدی هستم و میخواهم با فلان کس معاملهای انجام دهم، مهر و امضای اجازه سید محمد کاظم یزدی را برای خریدار بردهام، ولی چون خریدار مقلّد شماست، قبول نکرده و میگوید: برو اجازه آقای آخوند را بیاور، هنوز کلام آن مرد تمام نشده بود که آقا با ناراحتی میفرمایند: ای مرد، برو از قول من به او بگو، اگر تو واقعاً مقلّد من هستی باید مُهر و امضای آقای سید محمد کاظم یزدی را روی سرت بگذاری و فوراً اطاعت کنی.(65)
درگذشت
آیةاللّه سیّد محمّدکاظم یزدی، سرانجام، در روز 28 رجب سال 1337ه.ق. / 18 اردیبهشت 1297 خورشیدی در اوج رهبری مبارزات شیعیان عراق بر ضدّ سلطه استعمار انگلیس، بر اثر بیماری ذات الریّه درگذشت و در شهر نجف و در باب طوسی، صحن مرتضوی، به خاک سپرده شد. وی پیش از مرگ چندین تن از فقهای عصر؛ از جمله مرحوم آیت اللّه حاج شیخ محمد حسین آل کاشف الغطا را اوصیای خویش قرار داد.(66)
پینوشتها
______________________________
1. نامدار، مظفر، اسوه فقاهت و سیاست، مندرج در کتاب «تأملاتی سیاسی، در تاریخ تفکّر اسلامی» به اهتمام موسی نجفی، ج 5 تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول، 1377، ص26
2. بذرافشان، مرتضی، سید محمدکاظم یزدی فقیه دور اندیش، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، پژوهشکده باقر العلوم،قم.1376 ، ص 38
3. مدرسی تبریزی، محمدعلی، ریحانة الأدب، چاپخانه شرکت سهامی طبع کتاب، 1328 خورشیدی، ج 4، از مجلد 3 4 / سید محسن امین: اعیان الشیعه، تحقیق و اخراج دکتر حسن امین، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1403،ه.ق. صص 10 تا 43
4. مدرسی، محمد علی،همان، کتابفروشی خیام، چاپ دوم، تبریز، بیتا، ج 6، ص 391.
5. حرز الدین، شیخ محمد، معارف الرجال، چاپ افست کتابخانه آیة اللّه العظمی مرعشی نجفی، قم، 1405،ه.ق ج 2، ص 326
6. نامدار، همان، ص 27
7. الموسوی الاصفهانی الکاظمی، محمدمهدی، احسن الودیعه، چاپ بغداد، ج 1، صص 192 ـ 191 / الکهنوی الکشمیری، میرزا محمدمهدی، نجوم السماء، انتشارات بصیرتی، قم، ج 2، ص 279 / مدرسی، ریحانة الأدب، ج 3 و 4، ص 335
8. ر.ک، کسروی، احمد ؛ تاریخ مشروطه ایران، موسسه چاپ و انتشارات امیر کبیر، چاپ پنجم، تهران. 1340 بخش دوم، صص 498-496
9. ملکزاده، مهدی؛ تاریخ مشروطه ایران، انتشارات علمی چاپ دوم، تهران، 1363،ج 3، ص512
10. دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی، انتشارات عطار، چاپ سوم، تهران، 1361، ج 4، ص 13
11. نامدار، همان، ص 30
12. بذر افشان،، همان، ص 108
13. بذر افشان، همان، صص 42 و 107
14. السید محمد کاظم طباطبایی یزدی، تکملة العروة الوثقی، ج 2، ص 5
15. عین عبارت ایشان چنین است «إذا المستفاد من قوله ( ع ) ( 1 ): (فانّی قد جعلته حاکما أو قاضیاً کونه ولایة إذ الولایة هی الأمارة والسلطنة علی الغیر فی نفسه أو ماله أو أمر من أموره، وهی متحقّقة فیه» (سید محمد کاظم یزدی، تکملة العروة الوثقی، ج 2 ، ص 2)
16. خصوصاً در حاشیه مکاسب، ج 1، ص 46 تا 49 مبحث اراضی خراجیه و مبحث جوائزالسلطان، صص 32 تا 38
17. تکمله عروه، ج2، ص9
18. تکمله العروة الوثقی ج2، ص7
19. متن مقبوله چنین است: «انظروا إلی من کان منکم قد روی حدیثنا ونظر فی حلالنا وحرامنا وعرف أحکامنا فارضوبه حکما».
20. تکملة العروه الوثقی، ج 2، ص7ـ6
21. تکملة العروة الوثقی،ج 2، ص 7
22. عین عبارت سید چنین است: «إذا المستفاد من قوله ( ع ) «فانّی قد جعلته حاکماً... » کونه ولایة إذ الولایة هی الامارة والسلطنة علی الغیر فی نفسه أو ماله أو أمر من أموره، وهی متحقّقة فیه» (همان)
23. همان، ج 2، ص 5
24. همان، ج 1، ص 26
25. همان، ج 2، صص 323 ـ 364
26. همان، ج 2، ص 326 و ج 4، ص 226
27. همان، ج 2، ص 118
28. السید طباطبایی یزدی، العروه الوثقی، ج 2، ص 405
29. العروة الوثقی ج 1 ص 20:
30. ابوالحسنی(منذر)، علی، آیة اللّه العظمی سید محمد کاظم طباطبایی یزدی پرچمدار عرصه جهاد و اجتهاد، ستاد بزرگداشت آیة اللّه آقا سید محمد کاظم یزدی، یزد، 1417،ه.ق صص 5 ـ 6
31. در تدوین موءلفههای 2 تا 5، از مقاله مظفر نامدار (پیشگفته) بسیار استفاده شده است.
32. متن فتوا: «در این ایامی که کشورهای اروپایی مانند ایتالیا، به طرابلس غرب (لیبی) حمله نموده و از طرفی روس ها شمال ایران را با قوای خود اشغال کرده اند... تا به یاری خداوند دو مملکت اسلامی از تهاجم صلیبی ها محفوظ بماند.» سید محمد کاظم طباطبایی» متن کامل فتوا و آدرس آن در ادامه مقاله خواهد آمد.
33. متن فتوای ایشان در ادامه این نوشتار ذیل عنوان «مبارزه اقتصادی با استعمار» خواهد آمد
34. ذبیح زاده، همان، ص 115، به نقل از: النجوم المسرّده، ص 12، تعلیقات
35. جهت کسب آگاهی بیشتر، در مورد این دو طایفه و نزاعهایی که میان آنان در میگرفت، به کتاب «ماضی النجف وحاضرها» نوشته جعفر آل محبوبه مراجعه شود.
36. نامدار، همان، ص 36
37. الحسنی، سلیم، نقش علمای شیعه در رویارویی با استعمار، مترجم محمد باهرج صفاءالدین تبرائیان، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر تهران، 1378 ، ص 124
38. ذبیح زاده، ص 115، به نقل ازشکوه پارسایی و پایداری، ص 20
39. ابوالحسنی (منذر)، سلطنت علم و دولت فقر، چاپ اول، دفتر انتشارات اسلامی، 1374، ص 719
40. نامدار، همان، صص 64 و 65 به نقل از واقعات اتفاقیه در روزگار، محمد مهدی شریف کاشانی، ج 1، نشر تاریخ ایران، 1362 صص 24 ـ25
41. السیف، توفیق، استبداد ستیزی، ترجمه محمد نوری، حسنعلی نوریها محمد نصر علی زاهدپور، کانون پژوهش، اصفهان، 1379، ص 83
42. منذر، آیة اللّه العظمی سید محمد کاظم طباطبایی یزدی، همان، ص 6
43. کسروی، همان، چاپ چهاردهم، امیر کبیر، ج 1، صص 4 و 383
44. ذبیح زاده، علی نقی، نقش آیةاللّه سید محمدکاظم یزدی در نهضت مشروطه، مجله معرفت، ش 50، بهمن 1380 ص 115، به نقل از ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، چاپ دوم، سازمان انتشارات جاوید، 1362، پاورقی.
45. ترکمان، محمد، مجموعه ای از: رسائل، اعلامیه ها، مکتوبات و روزنامه شیخ شهید فضل اللّه نوری، موءسسه خدمات فرهنگی، ج اول، ص 256
ش46. ترکمان، همان، صص 304 و 305
47. ترکمان، روزنامه شیخ شهید، صص304 و 305
48. ذبیح زاده، همان، ص 115 به نقل از: النجوم المسرّده، ص 12، تعلیقات.
49. کسروی، همان، ص 381
50. ملکزاده، همان،چاپ چهارم، ج3، ص 478
51. میتوانند به کتاب «تشیع و مشروطیت» صص 113 و 160 و 161 مراجعه کنند
52. حائری، عبدالهادی، تشیّع و مشروطیت در ایران، تهران، امیر کبیر، 1381، ص 201 به نقل از: احسن الودیعه، ج 1، صص 53 و 54
53. حرز الدین، همان، ج 2، ص 328 / منذر، آیة اللّه العظمی سید محمد کاظم طباطبایی یزدی، ص9
54. بذر افشان، همان، صص 103 و 104 به نقل از نعمت اللّه حسینی، مردان علم در میدان عمل، ج1، ص460
55. بذر افشان همان، ص 108 به نقل از باقری بیدهندی «نجوم امت»، مجله نور علم، دوره دوم، ش3، ص84
56. بذر افشان، همان، ص 74 به نقل از موسوعة العتبات المقدسه، ج 6، صص 257ـ256
57. بذر افشان، همان ص 64 به نقل از سلیم الحسینی، دورة علماء الشریعة فی مواجهة الاستعمار، ص 64 / علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، بنیاد فرهنگی امام رضا(علیه السلام)، 1360، ص131به نقل از: آیة اللّه سیدهبة الدین شهرستانی،مجله العلم،سال دوم، خورشیدی 6
58. بذر افشان، همان، صص67-66 به نقل از حسن شبّر، تاریخ العراق السیاسی المعاصر، الجزء الثانی، ص 149
59. همان. فتوای سیّد در وجوب جهاد با کفّار انگلیس، که در آن زمان برای نماینده خود در کوفه صادر نمود، چنین است:
سیّد بزرگوار، سیدعلی قزوینی ـ ادام اللّه توفیقک ـ فتوای ما مبنی بر دفاع در مقابل هجوم کفّار به بلاد مسلمانان در همه جا پخش شده است. از آن جا که دشمن نزدیک شده و کار، سخت بالا گرفته و مشکلات زیادی پدید آورده است، بر هر کس لازم است که در عقب راندن قوای دشمن و سعی در حفظ ثغور اسلام، با همه امکاناتی که دارد، غفلت نورزد. اگر اهل جنگ نباشد یا عذری داشته باشد، وظیفه دارد که عشایر را با نصیحت و موعظه تشویق به جهاد کند. از این رو، بر شما هم واجب است که آنچه را گفتیم به دیگران برسانید؛ زیرا حفظ اسلام بر هر فردی، به هر صورت که امکان دارد، واجب است. النصر من اللّه تعالی ان شاء اللّه تعالی، سیّد محمّدکاظم طباطبایی(دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، بنیاد فرهنگی امام رضا(علیه السلام)، 1360، ص 214 به نقل از الأضواء چاپ بغداد، سال سوم، خورشیدی 10
60. معاصر، حسن، تاریخ استقرار مشروطیت، چاپ دوم، انتشارات ابن سینا، ج 2، ص 1219
61. قوچانی، آقا نجفی، سیاحت شرق، امیر کبیر، 1376، صص 468 و 467
62. مراد از رؤسای ملت، همان علما و مراجع دینی است
63. منذر، همان، ص 22
64. منذر همان، ص 23 به نقل از روزنامه ثریّا سال دوم، شماره 13، رجب 1317ه.ق.
65. بذر افشان، همان، ص 106 به نقل از مجید کفایی.
66. منذر، پیشین، ص 25 / فصلنامه تراثنا، سال اول، ش 4، ص 163، ج165
پایان مقاله