انحطاط مجلس اول از نگاه مجدالاسلام كرماني
مجد الاسلام کرمانی یکی از مورخان عصر مشروطه است که با کتاب تاریخ انحطاط مجلس شناخته می شود. وی در این کتاب از درون مشروطه نگاهی انتقادی به مشروطه و مجلس دارد.
مجدالاسلام كرماني (1341-1288 ه . ش برابر با 1302-1250ه . ق) روحاني روشنفكر و روزنامهنگاري برجسته كه آثار و انديشهي خود را وقف خدمت به مشروطه، فرزند نوپاي عصر جديد ايران، كرد. او پس از سالها تحصيل در نظام آموزش سنتي كرمان و اصفهان بر اثر آشنايي با تفكرات نوخواهانه و آزاديطلبانه پاي در راه مشروطهخواهي و آزاد انديشي نهاد و با نگارش آثار فراوان اعم از روزنامه و كتاب به نهضت مشروطه خدمت كرد. او ضمن پرداختن به نقد و ارزيابي مشروطه و نهادهاي برخاسته از آن، به ويژه مجلس، علت شكست مشروطهي اول و ناكامي جامعه در انتقال از سيستم سنتي به نظام مدرن را بيتوجهي دولت، ملت و سلطنت به شأن و جايگاه خود و اخلال در كار يكديگر ارزيابي كرده است؛ امري كه ضمن در هم پاشيدن نظام سنتي جز هرجومرج و سپس استبداد صغير دستاوردي براي ايران به ارمغان نياورد.
انقلاب مشروطيت فصلي جديد در تاريخ تحولات سياسي- اجتماعي ايران به شمار ميرود. طي اين دوران بسياري از مفاهيم و باورهاي سنتي كه ساليان بسيار با سياست و اجتماع ايران عجين شده بود در هم شكست و جاي خود را به مفاهيم نوين چون آزادي، مشروطه، قانون، مجلس، روزنامه و...داد. ميتوان گفت كه مشروطه دورهي زايش افكار و مفاهيم جديد بود كه با خود جهاني تازه را به ارمغان آورد. اين انقلاب تبلور جريان اصلاحطلبي بود كه از دورهي فتحعلي شاه قاجار آغاز شد، در دورهي ناصرالدين شاه عمق و شتاب يافت و سرانجام در دوره ي مظفرالدين شاه به سال 1324 ه . ش به بار نشست.
با اين همه انقلاب مشروطه و مجلس اول پس از پيروزي با چالشهاي جدي روبرو شد. مخالفت شاه و درباريان، تهديدات خارجي به ويژه از جانب روسها از يكسو و اختلافات موجود ميان انقلابيون مشروطهخواه از سوي ديگر زمينهي به توپ بستن مجلس و شكست مشروطهي اول را فراهم كرد. افراد و گروههاي مختلف هر يك به تناسب جايگاه خود به نقد و ارزيابي علل و دلايل اين شكست پرداختهاند؛ از جملهي اين افراد احمدمجدالاسلام كرماني (1341-1288 ه . ش برابر با 1302-1288 ه . ش) روزنامه نگار و فعال سياسي دوران مشروطه است كه به خاطر حضور در بطن حوادث آن دوران تحليلهاي عميقي از علل و عوامل اين ناكامي ارائه داده است. همسنگ بودن مفهوم مجلس و مشروطه در آرا و نوشتههاي مجد الاسلام تفكيك اين دو را از همديگر مشكل ساخته است، لاجرم مراد از مشروطه در بسياري از نوشتههاي وي مجلس است. در پس آثار او كه در قالب كتاب و مقالات متعدد تبلور يافته، فلسفهي سياسي عميقي نهفته كه هنوز به نحو شايسته مورد واكاوي قرار نگرفته است.
اين مقاله سعي دارد ضمن معرفي كوتاه آثار و انديشههاي مجدالاسلام كرماني به بررسي انديشهي مجدالاسلام در خصوص علل و عوامل داخلي شكست مجلس اول بپردازد.
نظريهي همبستگي اميل دوركيم
در انجام اين تحقيق از چهارچوب نظري اميل دوركيم[1] (1917-1858) جامعه شناس معروف فرانسوي مدد گرفتهايم. انتخاب نظريهي دوركيم جدا از نگرشهاي مشابه او با مجدالاسلام در خصوص علل و عوامل تغيير و تحولات، همزماني آن دو با هم است. به نظر ميرسد دوركيم افكار خود را در قالب يك نظريهي اجتماعي مطرح كرده مجدالاسلام از همان ديدگاه ولي با مصداق جامعهي ايران عصر خود بهره گرفته است.
همبستگي احساس مسئوليت متقابل بين چند نفر يا چند گروه است كه از آگاهي و اراده برخوردارند. همچنين همبستگي ميتواند پيوندهاي انساني و برادري كامل بين انسانها و حتي وابستگي متقابل حيات و منافع موجود ميان آنها را شامل شود.[2]
همبستگي باعث ايجاد وظيفهي متقابل اعضاي يك گروه يا جامعه نسبت به يكديگر ميشود. با توجه به تعريفي كه از همبستگي ارائه شد، اين سؤال به ذهن خطور ميكند كه چه عواملي افراد يك اجتماع را به هم پيوند ميدهد. دوركيم همبستگي را عامل پيوند افراد جامعه به هم دانسته و براي تبيين اين مطلب دو نوع همبستگي را از هم تفكيك ميكند:
1- همبستگي خود به خودي، مكانيكي يا همبستگي از راه همانندي
2- همبستگي ارگانيكي يا آلي يا همبستگي ناشي از تقسيم كار[3]
در همبستگي مكانيكي افراد جامعه همانند يكديگر بوده، احساسات يكساني دارند و به ارزشهاي واحدي وابستهاند. در اينگونه جوامع شباهتها و وجدان عمومي حاصل از آن عامل ايجاد همبستگي است. همبستگي ارگانيكي يا آلي حاصل تمايز اجتماعي اعضاي جامعه است. به عبارت ديگر اين همبستگي از تقسيم كار اجتماعي در زمينههاي مختلف سياسي و اقتصادي به دست ميآيد.[4]
دوركيم معتقد است كه تقسيم كار با شروع جامعه و جامعه نيز با شروع حيات اجتماعي انسان آغاز ميشود.[5] از اين رو نيازهاي انسان كه يك موجود اجتماعي است، مهمترين عامل تقسيم كار و تغيير همبستگي مكانيكي به همبستگي ارگانيكي است. دوركيم وظيفهي تقسيم كار را ايجاد احساس همبستگي و الفت ميان افراد ميداند. از نظر او همين تفاوتهاي كاركردي موجود ميان اعضاي جامعه، افراد را بيش از پيش به هم نزديك مي كند.[6]
دوركيم جوامع سنتي را با همبستگي مكانيكي و جوامع مدرن را با همبستگي ارگانيكي تعريف ميكند. از نظر او ادارهي جامعههاي سنتي كار چندان دشواري نيست، چون اين نوع جوامع بر پايهي مشابهت و وجدان عمومي بنا شده است.
ولي در جوامع مدرن كه افراد و نهادها بر اساس تمايز و ناهمساني به هم مربوط ميشوند، وجدان جمعي ضعيفتر شده و حالت انتزاعي پيدا ميكند. همين عامل در كنار ايجاد شرايط براي آزادي و رشد فردي ادارهي جامعه را پيچيدهتر ميسازد. بيترديد تغيير همبستگي مكانيكي به ارگانيكي تحول در ساختار جامعه را نيز در پي خواهد داشت.[7]
يكي از تفاوتهاي اساسي همبستگي مكانيكي و ارگانيكي انگيزهي تعامل افراد با يكديگر است. در همبستگي مكانيكي شباهت و همانندي و در جوامع مدرن تمايز و ناهمساني عامل ارتباط اعضاي جامعه با هم است.[8]
از مطالب آمده ميتوان دريافت كه در جوامع سنتي، كه مبتني بر همبستگي مكانيكي است، ارزشها بر پايهي همانندي پيريزي ميشود. افراد در اين نوع جوامع به ارزشهاي موجود از جمله قدرت و حاكميت مطلق، مذهب، مالكيت و ديگر ساختارهاي موجود در جامعهي خود به ديدهي احترام مينگرند؛ اين مسأله بيش از آنكه تحميلي و از بيرون باشد مبتني بر درك مشتركي است كه نسبت به ارزشهاي موجود در جامعه وجود دارد.
در جوامع مدرن هر كس ميتواند با توجه به تخصص خود نياز ديگران را برآورده سازد؛ همين نيازمندبودن افراد به يكديگر تقسيم كار و در نتيجه همبستگي ارگانيكي و نظاممند جامعه را به وجود ميآورد. در اين جوامع انجام وظيفه و احترام به حقوق فردي و جايگاه اجتماعي ديگران ارزش محسوب ميشود.
البته فرديت افراد مادامي ارزش دارد كه او از فرديت خود در جهت خدمت به جامعه استفاده كند و باعث تكروي و هنجارشكني كه ناقض همبستگي اجتماعي و درنتيجه نظم حاكم بر آن است نگردد. از سوي ديگر هر جامعه با توجه به خصايص و ويژگيها شكل خاصي از تحولات را پشت سر خواهد گذاشت.
مقايسه جوامع سنتي و مدرن در نگاهي به نظريه دوركيم
جامعه سنتي جامعه مدرن
همبستگي مكانيكي همبستگي ارگانيكي
همانندي افراد همانندي افراد
ارزشهاي واحد ارزشهاي متفاوت
وجدان عمومي عامل نظم تقسيم كار عامل نظم
مروري بر زندگي و آثار مجدالاسلام كرماني
احمد مجدالاسلام كرماني در سال 1288ه . ق ( 1250 ه . ق) در كرمان ديده به جهان گشود. نياي بزرگ وي خاندانقلي بيگ در اواخر دوران حكومت صفويه و آغاز حكومت نادر افشار نايبالحكومهي كرمان بود، كه به فرمان نادر به قتل رسيد.[9]
احمد در سال 1294 ه . ش (1255 ه . ش) در سن شش سالگي به مكتب و سپس به مدرسهي آباواجدادي خود رفت، كه خاندانقلي بيك اقدام به تأسيس آن نموده بود. او اصول صرفونحو را نزد ناظمالاسلام كرماني، همرزم خود در دوران انقلاب مشروطيت، فرا گرفت و پس از تكميل تحصيلات مقدماتي خود در منطق، اصول و فقه براي ادامهي تحصيل راهي اصفهان شد.[10]
با نگاه به مواد درسي مجدالاسلام در مييابيم كه او تحصيلات سنتي داشته است، ولي رفتار و سلوك با اساتيدي چون ناظمالاسلام كرماني و الگو قرار دادن ميرزا آقاخان كرماني و شيخاحمد روحي در آزاد انديشي و استبداد ستيزي او تأثير عميقي داشته است.[11]
دورهي زندگي مجدالاسلام در اصفهان همزمان با حكومت ظلالسطان در اين شهر بود. ظلالسلطان براي بسط قدرت خود شرايط خفقانآوري را براي مردم ايجاد كرده بود. با همهي اين احوال گاه از ظلالسلطان اقداماتي سر ميزد كه ظاهراً با اقدامات سركوبگرانهاش مغايرت داشت.[12]
مجدالاسلام كرماني در بدو ورود به اصفهان به سال 1307 ه . ش ( 1268 ه . ش) به تحصيل فقه و اصول پرداخت و پس از سه سال به مقام اجتهاد نائل شد.[13]بيترديد تنها تحصيل در حوزهي اصفهان و آموزههاي سنتي آن نميتوانسته روح نوجو و آزاديخواه او را آرام كند. همراهي مجدالاسلام با روحانيون روشنفكري چون سيدجمال واعظ اصفهاني و ملكالمتكلمين در انتشار مخفيانهي رسالهي «روياي صادقه» در توصيف اوضاع استبدادزدهي اصفهان، شركت در انجمن ادبي و انجمن ترقي و همكاري در تأسيس شركت اسلاميه همگي گوياي روح استبداد ستيز مجدالاسلام است. هدف اين انجمنها روشن كردن افكار مردم و آشكار ساختن مظالم دستگاه ديني و دولتي اصفهان بود.[14]
ولي مخافتهاي بسيار با اقدامات اصلاحطلبانه، همهي اين فعاليتها را ناكام گذاشت. سرانجام مجدالاسلام ناگزير اصفهان را به قصد تهران ترك كرد. ورود مجدالاسلام به تهران مصادف با سال 1321ه . ش(1281ه .ش) و پايان كار اتابك اعظم است.
مجدالاسلام از بدو ورود به تهران در روزنامهي ادب مشغول به كار شد.[15] در كنار آن به فعاليت در مجامع و انجمنهاي مخفي پرداخته، سعي در پيشبرد اهداف اصلاحطلبانه داشت، امري كه سرانجام تبعيد به كلات را براي او به ارمغان آورد.[16]با صدور فرمان مشروطيت در 14 جمادي الثاني 124 ه . ش (14 مرداد1285 ه . ش) مجدالاسلام به تهران بازگشت. سفرنامهي كلات ارمغان اين تبعيد است.[17]
مجدالاسلام پس از بازگشت به تهران امتياز روزنامهي نداي وطن را براي خود به دست آورد. اين روزنامه بيشتر اخبار ايران و جهان به ويژه قوانين اساسي كشورهاي مختلف و مباحث مجلس شوراي ملي ايران را در بر ميگرفت. در كنار آن روزنامهي كشكول، محاكمات و الجمال را نيز به چاپ ميرساند.
با آغاز دوران استبداد صغير( 1326 ه . ش 1287 ه . ش) مجدالاسلام ضمن نگارش تاريخ انحطاط مجلس و فصلي از انقلاب مشروطيت ايران به چاپ و انتشار روزنامهي نداي وطن و كشكول ادامه داد. او را فاتحان تهران او پس از پايان دوران استبداد صغير به كرمان تبعيد كردند.
او پايان عمر خود را به تكميل آثار و نگارش آثار جديد از جمله منظومهي خاموشان گذراند؛ مدتي نيز رياست ادارهي فرهنگ تهران را به عهده داشت. [18]مجدالاسلام در سال1341 ه . ش (1302 ه . ش) پس از سالها قلم فرسودن در راه مشروطه زندگي را بدرود گفت.[19]
انديشههاي مجدالاسلام كرماني
در اين بخش سعي ميشود در خلال آثار مجدالاسلام اعم از كتب و مقالات به انديشههاي بنيادين او در خصوص مشروطيت و فرزند آن مجلس، كه نمايانگر تلاش در تبديل جامعهي سنتي ايران به جامعهي مدرن است و نيز علل و عوامل ناكامي اين تلاش پرداخت.
پيش از هر چيز بايد به اين نكته توجه كرد كه مجدالاسلام حساب افراد را از نهادها و مفاهيم مربوط به آن جدا ميسازد:
«... بعضي... هنوز نتوانستهاند مابين اساس و اشخاص فرق بگذارند و اساس را براي بدي اشخاص بد ميدانند. خودم هم تصديق دارم كه مشروطهي ايران خراب شد، اما هرگز نميتوانم بگويم مشروطه بد چيزي است. ميتوانم بگويم آنچه ما داشتيم انصافاً چيز خوبي نبود.»[20]
حال اين سؤال مطرح ميشود كه اصولاً مشروطه از ديد مجدالاسلام چه مفهومي دارد. او مشروطه را نقطهي عزيمت از جامعهي سنتي ايران به جامعهي مدرن ارزيابي ميكند؛ چون براي مجدالاسلام جامعهي سنتي ايران با توجه به ساختارهاي ويژهاي، كه به لحاظ فكري و سياسي دارد بايد از مدرنيته ي مبتني بر همان ساختار پيروي كند.
از جملهي اين ويژگيها تعريف مجدالاسلام از مشروطيت است. او پس از ارائهي تعريف كوتاهي از انواع حكومت عنوان ميكند كه از نظر او حكومت مشروطه بر جمهوري برتري دارد چرا كه: «دولت جمهوري به واسطهي نداشتن پادشاه نوعي از تفويض محسوب ميشود و پارهاي از شئونات مخصوص سلطنت كه باعث احتشام مملكت و افتخار ملت است، در دولت جمهوري مشاهده نميشود.»[21]
مجدالاسلام با توجه به پيشينهي تاريخي ايران و نقش پادشاه در جايگاه زعيم مردم، حكومت مشروطهي سلطنتي را اولين گام براي گذار از دورهي سلطنت مطلقه به حكومت پارلماني مناسب ميداند. فلسفهاي كه در تمام آثار او به چشم ميخورد.
رابطهي مجدالاسلام با محمدعلي شاه، كه يكي از نقاط مهم و پيچيدهي زندگي اوست، را ميتوان اينگونه تفسير كرد كه او نگاه ملت براي سلطنت را به نگاه سلطنت براي ملت تغيير داده است. او در شمارهي 159 نداي وطن مورخ دوشنبه 15 ذيالحجه 1325 به تعريف مبسوط و دقيق مشروطهي سلطنتي در تقابل با نظام سلطنت مطلقه ميپردازد و فوايد و مزاياي آن را بر ميشمارد.
از نظر او در دولت مشروطه پادشاه مقدس است و مسئوليتها و در نتيجه انتقادها ميبايست متوجه وزراي دولت باشد. پادشاه مشروطه بر خلاف سلطان مستبد داراي اموال و املاك شخصيه است، كه پس از مرگ او لزوماً به پادشاه بعدي نميرسد و مهمتر از همه اينكه ادارهي لشكر بر عهدهي مجلس است و مجلس آن را بر عهدهي وزارت جنگ ميگذارد. وظيفهي شاه تنها امضا در حاشيهي صلح نامه به وقت صلح است و جز آن مسئوليتي بر گردن او نيست[22].
با توجه به ديدگاه مجدالاسلام ضرر استبداد پيش از هر چيز متوجه شخص شاه است؛ زيرا سلطنت و ملت مكمل هم بوده و تنها بايد به ارتقا وطن بيانديشند.[23]او در نامهاي خطاب به محمدعلي شاه به او هشدار ميدهد كه اسير مقاصد استبدادطلبان نشود و توصيف جالب توجهي از رابطهي شاه و ملت عنوان ميكند كه آن را ميتوان بازنگري در واژهها و تعريف مجدد آنها ياد كرد: «ملت بنده و زرخريد پادشاه نيستند، بلكه پادشاه خادم و حافظ واقعي ملت است.»[24]
در اين بخش لازم است به نقش مردم در انحطاط مشروطيت و به تبع آن مجلس بپردازيم. ما در بخش گذشته به انديشهي دوركيم از همبستگي ارگانيكي كه ناشي از تقسيم كار است سخن به ميان آورديم؛ تقسيم كار اجتماعي كه منبعث از نقشهاي متفاوت مردم در صحنهي اجتماعي است و نياز جامعه به فعاليتهاي اجتماعي مختلف، عامل پيوند و همبستگي اعضاي جامعه با هم است.
جامعهي ايران با پذيرش مشروطه از جامعهي سنتي پا به جامعهي مدرن گذاشته است. در جامعهي سنتي شاه در رأس قدرت و مردم تنها پذيراي حاكميت هستند. در اين نوع جامعه حرف و عمل شاه عين قانون است، بنابراين ساير اعضاي جامعه تنها با پذيرش مقام شاه و حرمت به او در جامعه به نظم و ثبات دست مييابند.
ولي جامعهي مدرن بر اساس تقسيم كار و همبستگي ناشي از آن شكل ميگيرد. حرمت به قانون از يكسو و احترام به نقش و جايگاه ديگر اعضاي جامعه و دخالت نكردن در حريم كار و وظيفهي ايشان امري ضروري محسوب ميشود؛ مسألهاي كه به نظر مجدالاسلام مورد غفلت مشروطه خواهان قرار گرفته است.
علل سقوط مشروطيت را با بحث منطقي آغاز ميكند و آن تابعيت نتيجه از مقدمه است. به نظر او اگر از ابتداي كار ترتيب صحيحي وجود نداشته باشد، نبايد انتظار داشت از آن نتيجهي مفيدي عايد گردد. فايدهاي كه مجدالاسلام از اين مقدمه ميبرد آن است كه مشروطهي ايران به خاطر نداشتن اساس محكم، كه همانا درك مردم از معنا و مفهوم آن است، به ويراني كشيده شده است: «مردم ايران وقتي مشروطه گرفتند كه از هزار نفر يك نفر معناي مشروطه را نميدانست و هرگز خودش را محتاج به دانستن معني مشروطه نديده بود كه در مقام تحصيل آن برآيد.»[25]
يكي از جنبه هاي درك معناي مشروطه توجه به جايگاه اجتماعي خود و ديگران است. از نظر مجدالاسلام ملت شامل طيفهاي مختلف مردم از جمله؛ مجلس، انجمنها، روحانيون، روزنامهنگاران و ديگر اصناف كوچه و بازار ميشود، كه هر يك در جاي خود در پيشبرد يا سقوط مشروطيت ايفاي نقش كردهاند.
در ادامه قشرهاي مختلف ملت را كه هر يك به سهم خود در سقوط مشروطه دخيل بودهاند به تيغ انتقاد ميكشد. اولين گروه از ايشان قشر روزنامهنگاران است كه مجدالاسلام از آنها با تعبير «رؤساي ملت» ياد ميكند.[26] به عقيدهي او تندروي ايشان و « هتاكي و هرزهدرآئي» آنان نسبت به مقام سلطنت، آتش خشم شاه را بر انگيخت و اسباب سقوط مجلس را فراهم كرد. مهمترين اين روزنامهها روح القدس و صوراسرافيل است كه از پرده دري شاه و حتي تهديد او و نزديكانش ابايي ندارند.[27]
البته مجدالاسلام تأكيد ميكند كه شاه و دربار به نوبهي خود با اخلال در كار مجلس راه را براي رسيدن به هدف خود، كه همانا براندازي مشروطه بود هموار كردند.[28]
طيف ديگر مورد انتقاد نمايندگان مجلس هستند كه گاه با تصميمات نادرست خود از جمله، تشكيل قشون ملي و بيتوجهي به مسائل و مشكلات اساسي همچون امور ماليه، باعث سقوط مشروطه شده اند.[29]
مجدالاسلام به تشكيل كميسيون ماليه از طرف مجلس به منظور اصلاح در امور مربوط به دخلوخرج مملكت اشاره ميكند، كه با بيتوجهي مجلس به نقش مهم خود در حل يكي از معضلات اساسي كشور، دشمنان مشروطه را نسبت به ناكامي مجلس جريتر ساختند.[30]
یکی از دغدغههای مجدالاسلام ناآگاهی جدی نمایندگان مجلس نسبت به وظایف و مسئولیتهایشان است. او این مسأله را بیشتر ناشی از سوءاستفاده از بیخبری مردم در انتخاب آنها میداند: «واقعاً بعضی از وکلا به کلی از این عوالم بیخبرند. مثلاً فلان شخص چلوپز یا فلان شخص سیگار فروش را چه کار با وضع قوانین است.»[31]
او از انجمنها كه محصول عصر مشروطهاند انتقاد كرده و انحطاط مجلس را «يكي از آثار مشئومهي اين جماعات» ميداند. مجدالاسلام ضمن پرداختن به اهميت و لزوم مشورت و تبادل آرا بيتوجهي انجمنها به نقش خود و تجاوز از حدود اختيارات ايشان را از عوامل تصريع در سقوط مشروطه ميداند. آنها به دنبال جاهطلبي خود «هر روز متعرض يكي از امرا يا وزراي صاحب ثروتان شدند». نيز با دخالت در كار مجلس و تجاوز از حدود و حقوق خود اسباب زحمت مجلس را فراهم ساختند. زيادهروي ايشان تا آنجا پيش ميرود كه يكي از انجمنهاي موسوم به انجمن برادران درصدد بر كناري احتشامالسلطنه از مقام رياست مجلس بر ميآيد.[32]
مجدالاسلام مردم عادي را نيز از اين قاعده مستثني نميكند. او عيب مردم را تقليد از الفاظ تداوله در اروپا ميداند بيآنكه معاني اصلي و مفاهيم نهفته در آنها را بفهمند.
يكي از مفاهيم بنيادين نظريهي دوركيم كه به آن اشاره كرديم تفوق تدريجي همبستگي ارگانيكي بر همبستگي مكانيكي است، كه تغيير و تحول در ساختار جامعه را به همراه دارد؛ مسألهاي كه در نگاه مجدالاسلام به مشروطه پيامد مدرنيته در ايران است، نيز به چشم ميخورد.
از نظر مجدالاسلام مشروطه ميبايست تحولات بنيادين در ساختار سياسي جامعه ايجاد ميكرد. امري كه مفهوم را بسياري از فعالان سياسي آن عصر در حد جابجايي قدرت نزول دادند.
جا به جايي قدرت، جايگزيني افراد به جاي يكديگر را به همراه ميآورد، حال آنكه تغيير با مفهوم بنيادين تحول در ساختار همراه است. همين مسأله سبب شد كه مجدالاسلام ضمن نگراني از كارشكنيهاي آحاد فعال در صحنهي سياسي ايران، استبدادطلبان را از بازگشت استبداد نا اميد ميسازد؛ چرا كه در نظر او مشروطه در معناي راستين خود تغييري را ايجاد ميكند كه در پس آن هيچ بازگشتي به دورهي استبداد مطلق وجود ندارد: « ولله ولله به حقوق ملت قسم است كه اعادهي استبداد محال است و استقرار سلطنت مستبده محال اندر محال.»[33]
ملت، دولت و سلطنت بيآنكه متوجه مفهوم تغيير باشند، هر يك تنها سعي داشت نهادهاي به ظاهر مقابل را تحت فشار قرار دهد؛ حال آنكه مشروطه با ايجاد تحول در هرم قدرت، مسئوليتهايي را متوجه مجلس و نهادهاي ذيربط از يكسو و دولت و وزرا از سوي ديگر ساخته بود.
او جايي در آثار خود پس از ذكر ظلم به رعايا به ويژه كشاورزان در عصر ناصرالدين شاه، به آيهي «والله لايغير ما بقوم حتي يغير ما بانفسهم» استناد ميكند و از مردم ميخواهد اوضاع و شرايط خود را تغيير دهند.[34]
مقايسه جامعه سنتي و مدرن با نگاهي به افكار مجدالاسلام كرماني
جامعه سنتي
( قبل از مشروطه) جامعه مدرن
( بعد از مشروطه)
سلطنت مطلقه مشروطه سلطنتي
ملت براي سلطنت سلطنت براي ملت
عدم تفكيك مسئوليت تقسيم مسئوليتها
جابه جايي قدرت تغيير قدرت
از مطالب ذكر شده ميتوان دريافت كه مجدالاسلام دولت، ملت و سلطنت را مكمل هم ميداند، كه ميبايست دست به دست هم داده در ارتقا وطن بكوشند؛ مسألهاي كه در مشروطهي اول مورد غفلت واقع شد و اسباب فروپاشي مجلس، فرزند نوپاي مشروطه، را فراهم كرد.
نكتهي درخور ذكر ديگر آنكه تقسيم كار اجتماعي و پرداختن متعهدانهي هر كس به وظيفهي خود سبب ايجاد تخصص افراد در كار خود گرديده، اسباب تعالي و رشد جامعه را فراهم ميآورد. ولي در دوران مشروطهي اول حجم گستردهي مسئوليتهايي كه با نهادهاي جديد تعريف ميشد، كارشكنيهاي دولت و سلطنت از سوي ديگر و بيتوجهي اقشار مختلف مردم به وظيفه و حدود اختيارات خود سبب شد كه مشروطه در سطح بماند و به لايههاي عميق اجتماع نفوذ نكند.
نتيجه
احمد مجدالاسلام كرماني يكي از روحانيون فعال در عرصهي مشروطيت است كه در آثار متعدد خود به معرفي، نقد و ارزيابي مشروطيت و نهادهاي وابسته به آن ميپردازد. مجدالاسلام ملت، دولت و سلطنت را سه ركن اساسي و جداييناپذير ميداند كه اخلال در كار هر يك ميتواند نظام جامعه را دچار مشكل سازد. در اين ميان سلطنت ميبايست نه قانونگذار و مجري كه تنها نظارت كند و مادامي كه باعث ايجاد اختلال در كار ملت و دولت نشود از ارزش و جايگاه انكارناپذيري برخوردار است.
از ديدگاه مجدالاسلام مشروطهي سلطنتي نظام مناسبي براي كشور ايران است، كه از دل حكومت سلطنت مطلقه پديد آمده است. اين نظام ميبايست به جاي ويران كردن پايههاي حكومت گذشته و جايگزيني نوعي آشفتگي و هرجومرج سياسي نظام محكم و آگاهانهاي را به تدريج در جامعه مستقر سازد؛ نظامي كه حاصل تقسيم كار اجتماعي و مسووليتها بر اساس قابليتها و تواناييهاست.
مجدالاسلام دولت، ملت و سلطنت را به سهم خود در سقوط مجلس و در نتيجه مشروطه سهيم ميداند. از نظر او آنها با بيتوجهي به نقش و وظيفهي خود در جامعه و اخلال در كار يكديگر پايههاي نظم و همبستگي نوپايي را كه به زحمت پيريزي شده بود ويران ساختند.
منابع و ماخذ
1. فريدون، آدميت، انديشههاي ميرزا آقا خان كرماني، (تهران، كتابخانه طهوري، 1346).
2. ريون، ارون، مراحل اساسي انديشه در جامعهشناسي، باقر پرهام، (تهران، شركت سهامي، چاپ سوم،1373).
3. راب،استونز، متفكران بزرگ جامعهشناسي، ميردامادي، (تهران، مركز،1379).
4. محمدابراهيم، باستاني پاريزي، تلاش آزادي، محيط سياسي و زندگي مشيرالدوله پيرنيا، (تهران، سازمان چاپ و انتشارات محمدعلي علمي، 1347).
5. آلن،بيرون، فرهنگ علوم اجتماعي، باقر ساروخاني، (تهران، كيهان، 1380).
6. ابوالحسن، تنهايي، درآمدي بر مكاتب و نظريههاي جامعهشناسي، (تهران، مرنديز،1374).
7. محمدعلي، تهراني( كاتوزيان)، مشاهدات و تحليل اجتماعي و سياسي از تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، با مقدمه اي از دكتر ناصر كاتوزيان، (تهران، شركت سهامي انتشار، 1379).
8. ميرزا حسن خان، جابري انصاري، تاريخ اصفهان و ري و همهي جهان، (تهران، نشر حسين عمادزاده، 1321).
9. غلامرضا، جمشيديها، پيدايش نظريههاي جامعه شناختي، (تهران، مؤسسهي انتشارات و چاپ دانشگاه تهران،1387).
10. عليمحمد، دولتآبادي، خاطرات سيدعليمحمود دولتآبادي، ليدر اعتداليون، مقدة حسامالدين دولت آبادي، (تهران، ايران و اسلام با همكاري فردوسي، 1363).
11. اميل، دوركيم، دربارهي تقسيم كار اجتماعي، باقر پرهام، (بابل، كتابسراي بابل، 1369).
12. محمد، صدرهاشمي، تاريخ جرايد و مجلات ايران، (تهران ، انتشارات كمال، ج2، 1363).
13. باقر، عاقلي، شرح حال رجال سياسي و نظامي معاصر ايران، (تهران، گفتار و علم، 1370).
14. محمدرضا، عسكراني، نقش مردم اصفهان در نهضت مشروطيت، (اصفهان، نوشته،1384).
15. ابوالحسن، علوي، رجال عصر مشروطيت، به كوشش حبيب يغمايي، بازخواني و تجديد چاپ به كوشش ايرج افشار، (تهران، اساطير،1363).
16. احمد مجدالاسلام، كرماني، تاريخ انحطاط مجلس، فصلي از تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، (اصفهان، دانشگاه اصفهان،1351).
17. احمد مجدالاسلام، كرماني، تاريخ انحطاط مجلس، فصلي از تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، (اصفهان، انتشارات دانشگاه اصفهان،1351).
18. ناظم الاسلام، كرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، به اهتمام علي اكبر سعيدي سيرجاني، (تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران،1346)، ج2.
19. احمد،كسروي، تاريخ مشروطهي ايران، (تهران، اميركبير،1376).
20. گوئل،كهن، تاريخ سانسور در مطبوعات ايران، جلد يكم، 1253ه . ق تا صدور فرمان مشروطيت، (تهران، موسسهي انتشارات آگاه، 1363).
21. مهدي،ملكزاده، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، (تهران، علمي، 1373).
22. محمود،همت كرماني، تاريخ كرمان، به انضمام رويدادهاي صد سال اخير ايران، (تهران، گلي، 1378).
23. اقبال، يغمايي، شهيد راه آزادي سيدجمال واعظ اصفهاني، (تهران، انتشارات توس، 1352).
________________________________________
[1]. اميل دور كيم در فرانسه و در خانوادهاي يهودي ديده به جهان گشود. او پس از تحصيل در رشتهي حقوق و فلسفهي اثباتي به تدريس در دانشگاه مشغول شد. حوادث زندگي او از جمله تصرف زادگاه وي اوپينال توسط آلمانها و شرايط سخت اقليت يهودي كه مستلزم همكاري و نزديكي بيشتر هم نژادان او با يكديگر و تقويت حس مليگرايي در ميان ايشان بود، فضايي را فراهم ساخت كه توجه به نقش همبستگي را براي دوركيم به ارمغان آورد. جمشيديها، غلامرضا، پيدايش نظريههاي جامعهشناختي،تهران، موسسهي انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم،1387،ص128.
[2]. آلن، بيرون، فرهنگ علوم اجتماعي، ترجمهي باقر ساروخاني، تهران، كيهان، چاپ چهارم، 1380،ص40.
[3]. اميل، دوركيم، دربارهي تقسيم كار اجتماعي، ترجمهي باقر پرهام، بابل، كتابسراي بابل، 1369،ص83.
[4]. همان، صص125-122.
[5]. ابوالحسن، تنهايي، درآمدي بر مكاتب و نظريههاي جامعهشناسي، تهران، ترجمهي مرنديز، چاپ دوم،1374،صص134-133.
[6]. همان،ص135.
[7]. ريون، ارون، مراحل اساسي انديشه در جامعه شناسي، ترجمه ي باقر پرهام، تهران، شركت سهامي، چاپ سوم،1373،صص348-345؛ دوركيم، تقسيم كار اجتماعي، صص96-89.
[8]. راب، استونز، متفكران بزرگ جامعه شناسي، ترجمهي ميردامادي، تهران، مركز،1379،صص80-79.
[9]. محمود، همت كرماني، تاريخ كرمان، به انضمام رويدادهاي صد سال اخير ايران، تهران، انتشارات گلي، 1378، ص195؛ عاقلي، باقر، شرح حال رجال سياسي و نظامي معاصر ايران، تهران، نشر گفتار و نشر علم، تهران، 1370، ص191.
[10]. احمد، مجدالاسلام كرماني سفرنامه كلات، تحشيه و مقدمه از محمود خليل پور، جلد اول، اصفهان، انتشارات دانشگاه اصفهان، 1350، ص ط؛ يغمايي، اقبال، شهيد راه آزادي سيدجمال واعظ اصفهاني، تهران، انتشارات توس، 1352،ص79.
[11]. براي اطلاعات بيشتر در مورد اوضاع كرمان در دوره ي مجدالاسلام رجوع كنيد به آدميت، فريدون، انديشه هاي ميرزا آقا خان كرماني، تهران، كتابخانه طهوري، 1346، ص4.
[12]. علي محمد، دولتآبادي، خاطرات سيدعليمحمود دولتآبادي، ليدر اعتداليون، مقده حسامالدين دولتآبادي، تهران، ايران و اسلام با همكاري فردوسي، 1363، ص13؛ جابري انصاري، ميرزا حسن خان، تاريخ اصفهان و ري و همهي جهان، تهران، نشر حسين عمادزاده، 1321، ص281. دكتر باستاني پاريزي پس از ذكر مطالبي در مورد سختگيري و قساوت ظل السلطان مينويسد: « تعجب خواهيد كرد اگر بگويم دم و دستگاه همين شاهزادهي مقتدر و سختگير در آن روزگار تاريك، تنها نقطهي پناهگاه طبقات روشنفكران ايران بوده است»؛ تلاش آزادي، محيط سياسي و زندگي مشيرالدوله پيرنيا، تهران، سازمان چاپ و انتشارات محمدعلي علمي، 1347، ص275. ه
[13]. مجدالاسلام كرماني، احمد، تاريخ انحطاط مجلس، فصلي از تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، (اصفهان، انتشارات دانشگاه اصفهان، 1351)، ص ط.
[14]. ملكزاده، مهدي، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، (تهران، انتشارات علمي، چاپ چهارم، 1373)،ص202؛ علوي، ابوالحسن، رجال عصر مشروطيت، به كوشش حبيب يغمايي، بازخواني و تجديد چاپ به كوشش ايرج افشار، (تهران، اساطير،1363)،ص97؛ عسكراني، محمدرضا، نقش مردم اصفهان در نهضت مشروطيت، (اصفهان، نوشته،1384، ص32.
[15]. مجدالاسلام در صدد گرفتن امتياز روزنامهي مستقل بود ولي عين الدوله با درخواست او موافقت نكرد. براي اطلاعات بيشتر رجوع كنيد به صدرهاشمي، محمد، تاريخ جرايد و مجلات ايران، جلد دوم، (تهران، كمال، 1363)، ص201؛ كهن، گوئل، تاريخ سانسور در مطبوعات ايران، جلد يكم، 1253 ه . ش تا صدور فرمان مشروطيت، تهران، موسسه ي انتشارات آگاه، 1363،ص188.
[16]. ناظم الاسلام، كرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، به اهتمام علي اكبر سعيدي سيرجاني، جلد دوم، (تهران، بنياد فرهنگ ايران،1346)، صص328-317؛ كسروي، احمد، تاريخ مشروطه ي ايران، (تهران، اميركبير، چاپ هفدهم، 1376)،ص89.
[17]. ناظم الاسلام كرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، ص293؛ تهراني( كاتوزيان)، محمدعلي، مشاهدات و تحليل اجتماعي و سياسي از تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، با مقدمه اي از دكتر ناصر كاتوزيان، (تهران، شركت سهامي انتشار، 1379)، ص70.
[18]. مجدالاسلام كرماني، تاريخ انحطاط مجلس، ص ث؛ سند وزارت فوائد عامه، انتصاب مجدالاسلام به رياست ادارهي فوائد عامه و تجارت كرمان، شمارهي 869، مورخه 8 ذي القعده 1334.
[19]. مجدالاسلام كرماني، تاريخ انحطاط مجلس، ص ر.
[20]. همان، ص263.
[21]. نداي وطن، ص264.
[22]. همان، شماره 160، صص6-1، سه شنبه 16 ذي الحجه 1325.
[23]. همان، شمارهي 161، صص6-1، چهارشنبه 17 ذي الحجه 1325.
[24]. همان، شمارهي 135، ص1، پنجشنبه 20 ذيقعده 1325؛ همان، شماره 26، ص1، شنبه22 ذيقعده1325.
[25]. مجدالاسلام كرماني، تاريخ انحطاط مجلس،ص21.
[26].همان، ص2.
[27]. رجوع كنيد به روزنامه روح القدس، سال اول، شماره 1، ص1، 25 جمادي الثاني 1325ه.ق؛ صوراسرافيل، سال اول، شماره 17، ص3، 17 ربيع الاول 1325.
[28]. مجدالاسلام كرماني، تاريخ انحطاط مجلس، ص295.
[29]. همان ص 288.
[30]. نداي وطن، شماره 147، ص1، شنبه 8 ربيع الآخر1326؛ همان، شماره248، ص1، يكشنبه 9 ربيع الآخر1326؛ مجدالاسلام كرماني، تاريخ انحطاط مجلس، ص253.
[31]. ندای وطن، شماره 121، صفحه 1، دوشنبه 24شوال 1325.
[32]. تاریخ انحطاط مجلس، ص70؛ همان ص51-49.
[33]34. نداي وطن، شماره 135، ص1، پنجشنبه20 ذيقعده 1325.
[34]. مجدالاسلام كرماني، تاريخ انحطاط مجلس، شماره 129، چهارشنبه 5 ذيقعده 1325.