انحراف مشروطیت
بیشک انقلاب مشروطیت ایران یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر است. با وقوع این انقلاب فصل نوینی در تاریخ ایران رقم خورد و پیامدهای فراوان سیاسی- اجتماعی از آن حاصل گردید. اما مشروطیت ایران پدیدهای نارس و ناقص بود که هیچ گاه آنچنان که باید به اهداف مورد انتظار نرسید. از همان آغاز مشروطیت در ایران که به طور مشخص با صدور فرمان مشروطه وپس از آن با افتتاح اولین دوره مجلس شورای ملی آغاز گشت، دچار انحرافات، کجرویها و تندرویهای فراوانی شد و بسیاری از حامیان و منادیان استبداد، در پوششی دیگر در راس نهادهای مشروطیت قرار گرفته و زمام امور را در دست گرفتند.
هر چند انحرافات مشروطیت از همان اولین روزهای اعلام مشروطه در رویدادهایی نظیر تدوین نظامنامه انتخابات، تدوین قانون اساسی و متمم آن همچنین در جریان مذاکرات مجلس اول به ظهور رسید واختلافات فراوانی بروز یافت اما حادترین و آشکارترین دگرگونیها پس از فتح تهران و اعاده مشروطیت نمایان شد.
روشنترین دلیل در اثبات ادعای فوق ماهیت فاتحین تهران است. رهبری هر دو سپاه شمال و جنوب که تهران را فتح کردند در دست افراد معلوم الحالی بود که نه سابقهای در مبارزه با ظلم و استبداد داشتند و نه پیشینهای در مجاهدت برای برقراری مشروطیت، بلکه بالعکس؛ محمد ولیخان تنکابنی فئودال ظالمی بود که در سرکوب مردم در جریان اجتماع در مسجد جامع تهران شرکت داشت و از آن مهمتر رهبری نیروهای دولتی که برای سرکوب ستارخان (سردار ملی) راهی آذربایجان شده بودند بر عهده او بود. سردار اسعد بختیاری، فرمانده سپاه جنوب نیز هیچ سابقهای در مبارزه با ظلم و استبداد قاجاریه نداشت بلکه سالیان سال در اروپا زندگی کرده و تنها از دریچه مطبوعات آن سامان از اوضاع و احوال کشور اطلاعاتی به دست آورده بود. وی فردی بود که در شرایط بحرانی از طرف انگلیسیها احضار شده و پس از مذاکرات و قول و قرارها باحمایت مهره مشهور انگلیسی در جنوب کشور یعنی شیخ خزعل وارد اصفهان شد و درست هنگامی که منطقه اصفهان با هدایت و رهبری دو عالم بر جسته آن شهر (آقا نجفی و آقا نورالله اصفهانی) تحولات جدیدی را از حیات سیاسی پشت سر مینهاد، با تسلیح و سازماندهی عشایر بختیاری و کنار زدن رهبران روحانی زمام انقلاب را به دست گرفت و به عنوان فاتح اول وارد تهران شد.
بدین ترتیب نکویی! مشروطیت اعاده شد با بهار آن هویدا گشت و جای هیچ تعجبی نیست، دولتی که مولود چنین شرایطی بود دست به اقدامی دهشتناک یازیده و آنچه دشمنان اسلام و ایران از انجامش هراس داشته و خود را عاجز از انجام آن می دیدند انجام دهد و در اقدامی شنیع و ذلت بار آشکارا و در ملاء عام مجتهد بزرگ را به دار آویزد.
دستگیری و اعدام شیخ فضلالله نوری رویداد بسیار مهمی است، که بسیاری از پژوهشگران و صاحبنظران از آن به عنوان سرآغاز تحولاتی نوین در نظر گاه سیاسی علما از یک طرف و همچنین تغییر مسیر انقلاب مردم ایران از سوی دیگر میکنند. رویدادی که بیش از همه بیگانگان را خشنود و راضی ساخت.
با توجه به اهمیت فراوان این موضوع به واکاوی و تشریح آن میپردازیم.
تحولاتی که پس از سقوط محمدعلی شاه در تهران به وقوع پیوست حاکی از برتری و استیلای مجدد انگلستان بود. از جمله این تحولات تعیین هیئت مدیره انقلاب برای اداره امور کشور بود. اعضای هیئت مدیره عبارت بودند از: سپهدار اعظم، سردار، سردار اسعد، صنیعالدوله، تقیزاده، وثوقالدوله، حکیمالملک، مستشارالدوله، سردار محیی، میرزا سلیمان خان اسکندری، حاجی سید نصرالله تقوی و میرزا محمد علیخان تربیت. سابقه جهتگیری سیاسی و اجرایی اعضای مورد اشاره هیئت مدیره انقلاب که حاکی از عضویت اکثر آنها در لژهای فراماسونری و سعی در جدایی دین از سیاست و دور نمودن روحانیت از سیاست دارد. به خوبی نشان میدهد که تا چه حد بیگانگان و به طور مشخص انگلستان پس از بازگشت دوباره مشروطیت توفیق حاصل نموده بودند. از این رهگذر در ادامه به تشریح و تحلیل مسئله دستگیری و اعدام شیخ فضلالله نوری پرداخته میشود.
گزارشها و روایات متعدد نشان میدهد که با سقوط تهران به دست افرادی که به پیشینه آنان اشاره شد. دستگیری شیخ حتمی به نظر میرسید. به همین دلیل عده زیادی از اطرافیان و دوستداران شیخ و نمایندگان سفارتهای خارجی، پیشنهاد پناهندگی وی را به یکی از سفارتخانهها مطرح ساختند و هر بار شیخ با قاطعیت آن پیشنهادات را رد کرد. زمانی که نماینده سفیر روسیه به شیخ اصرار داشت به سفارت آن کشور پناهنده شود. پاسخ شنید: «مسلمان نباید پناهنده کفر شود آن هم مثل من» و حتی زمانی که شنید سیدابوالقاسم امام جمعه تهران و داماد مظفرالدین شاه به سفارت روسیه پناهنده شده با آزردگی گفت:... «ای وای، برای اسلام دیگر چه باقیمانده که اجانب بگویند علمای اسلام که سنگ دیانت به سینه میزنند و از خودگذشتگی نشان میدهند پای جان که در کار میآید میروند به کفر پناهنده میشوند.»
و نیز هنگامی که سعدالدوله از نزدیکان محمد علی شاه روز قبل از دستگیری شیخ، اصرار کرد که وی به سفارت روسیه پناهنده شود شیخ پاسخ داد:... «آقای سعدالدوله بیرق ما را باید روی سفارت اجنبی بزنند[؟] چطور ممکن است صاحب شریعت به من که یکی از مبلغین احکام آن هستیم اجازه فرماید پناهنده به خارج از شریعت آن شوم. مگر قرآن نخواندهاید جزءمحکمات است میفرماید: «ولن یجعلالله للکافرین علیالمومنین سبیلا» و مگر آیه «لاتتخذو الیهود و النصاری اولیاء» را فراموش کردهاید. من راضی که صد مرتبه زنده شوم و مسلمین و ایرانیان مرا مثله و بسوزانند و پناهنده به اجنبی نشده و بر خلاف امر شارع مقدس اسلام رفتاری نکرده باشم.»
به هر حال شیخ فضل الله نوری تا از زمان ورود مجاهدین به تهران تا دستگیری و سپرده شدنش به طنابدار با اقتدار و اعتماد به نفس و بدون اینکه کوچکترین تزلزلی به خود راه دهد در مقابل مخالفان ایستادگی کرد. اما جریان دستگیری، محاکمه و اعدام شیخ به شرح زیر بود؛
روز 11 رجب 1327 هـ -. ق یپرم خان ارمنی از اعضای حزب داشناکسیون که تنها دو روز بود به ریاست شهربانی و نظمیه تهران منصوب شده بود دستور بازداشت شیخ را صادر کرد. عموم کسانی که در دستگیری شیخ مشارکت داشتند. از نیروهای ارمنی بودند که فرماندهی آنها نیز به عهده یوسف خان ارمنی بود. یوسف خان به همراه 80 نفر افراد مسلح شیخ را دستگیر و بلافاصله به اداره نظمیه انتقال دادند.
شرح محاکمه شیخ فضلالله نیز وقایع مهم و در عین حال مبهم تاریخ است منابع موجود در این باره تشتت زیای دارند و اختلافات فراوانی در روایات وجود دارد.
از جمله منابع متنی است که به عنوان دادخواست دادگاه شیخ تنظیم و روز بعد از محاکمه منتشر شده است. اما صورتجلسه دادگاه معدوم شده و کسی آن را رویت نکرده. این در حالی است که نظامالدوله به عنوان محافظ سابق شیخ فضلالله که همیشه همراه شیخ بود روایت دیگری از دادگاه دارد. وی اشاره میکند که: «اولا، محاکمه در تالار عمارت خورشید واقع در کاخ گلستان صورت گرفت، شش نفر بازجو در این محاکمه شرکت داشتند که در راس آنها شیخ ابراهیم زنجانی بود. در طول محاکمه فقط شیخ ابراهیم سوال میکرد و دائما حادثه حضرت عبدالعظیم ومخارج تحصن شیخ را میپرسید و شیخ نیز پاسخ میداد.»
راوی مذکور در مورد دادخواست مورد اشاره میگوید: در فردای شهادت آقا، ورقهای منتشر شد راجع به محاکمه آقا. چیزهایی در آن نوشته بودند که ابدا و اصلا ربطی به آنچه من روز پیش دیده و شنیده بودم نداشت.»
دادخواست مورد اشاره که در 8 صفحه منتشر شده بود موارد اتهام شیخ را به این شرح بیان میکرد: مخالفت با اساس مشروطیت و قانون اساسی، تحریک مردم، تائید و حمایت از اقدام محمدعلی شاه در به توپ بستن مجلس، تائید قتلهایی که در آن روز رخ داد، انتشار رساله تذکره الغافل، ممانعت از اقدام ثانوی محمدعلی شاه در برپایی مجدد مجلس، تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی و مشارکت در قتل آزادیخواهان باغشاه.
اما در مورد صورتجلسه علیرغم آنکه هیچ اثری از متن اصلی آن برجای نمانده است. مهدی ملکزاده فرزند ملکالمتکین مدعی است که موفق شده است قسمتهایی از ماوقع دادگاه شیخ را از روسای مجاهدین و اعضای دادگاه به صورت شفاهی شنیده و ثبت کند.
گزارشی که ملکزاده ازجریان دادگاه ارائه کرده است حاکی از آن است که شیخ با شهامت به کلیه اتهامات پاسخ قاطعی ارائه کرده و مشارکت در قتلهای منسوب را انکار میکند. سرانجام به دنبال محاکمه چند ساعته شیخ، اعضای دادگاه وارد شور شدند و شیخ ابراهیم صریحا چنین نتیجهگیری کرد: «جناب حاجی شیخ فضلالله برطبق فتوا و حکم حجج اسلام نجف اشرف که سواد آن در همه ایران منتشر شده مفسد فیالارض است و باید برطبق قوانین اسلام با او همان معاملهای را که خداوند راجع به مفسدین فیالارض دستور داده رفتار نمود.»
پس از اعلامنظر شیخ ابراهیم اعضای محکمه پس از یک ساعت مشورت حکم نهایی را به این شرح اعلام داشتند: «چون حاجی شیخ فضلالله نوری قیام برضد حکومت ملی نموده و سبب قتل هزارها هزار نفوس و خرابی بلاد و غارت و فساد گردیده و حجج اسلام نجف اشرف هم او را مفسد فیالارض تشخیص دادهاند محکوم به اعدام است.»
اینکه چگونه اعضای دادگاه به این نتیجه رسیده و برچه مبنایی خواسته خود را به علمای نجف نسبت میدادند همچنین در صدور رای نهایی دادگاه و نیز دخالت و نفوذ انگلستان و منافعی که از اعدام شیخ حاصل آن دولت میشد ملاحظات فراوانی وجود دارد که دربخش های بعدی این نوشتار به تشریح آن پرداخته خواهد شد.