انجمن‌هاي يهودي در دوره دوم مشروطه

اندکی بعد از فتح تهران گروهی به نام «ژون پرسان» یا همان «ایرانیان جوان» اعلام موجودیت كردند، تشابه اسمی آنها با «ژون ترك» یا «تركان جوان» در عثمانی قابل تأمل بود. ژون پرسان فرقه‌ای آشوب‌طلب و بحران‌ساز و منشأ آن برخی محافل یهودی اروپا بود. اعضاي این فرقه بعد از به دار آویختن صنیع حضرت اعلامیه‌ای منتشر كردند كه در آن آمده بود با اعدام وی، ایرانی‌ها «شاید خیال كنند كه ریشه مفسدین از جا كنده شد، یا تمام افسادات و تقلبات فقط در وجود منحوس او جمع بود. ولی دستگیر شدن چند نفر مفسد دیگر، مدلل نمود كه هنوز وطن‌فروشان دست از خیانت برنداشته‌اند». از مجاهدین خواسته شده بود آرامش را حفظ كنند تا طرفداران وضع سابق به عقب رانده شوند؛ اما «چشم ژون پرسان‌ها (جوانان ایران) باز است [و] تا جان دارند در حفظ استقلال مملكت خود و بقای مشروطیت كوشش خواهند كرد. زنده باد آزادی! زنده باد برابری! مرده باد مفسدین! زنده باد فرقه ‌ژون پرسان!»  این اعلامیه 12 رجب 1327 منتشر شده بود. 

در اعلامیه‌های ژون پرسان ستایش زیادی از رعایا و زحمتكشان بی‌اجر و مزد ایران شده. از تقسیم املاك بین زارعین طرفداری و گفته مي‌شد ژون پرسان‌ها حامی‌ آنها هستند، روزنامه تأسیس می‌كنند، مقاله می‌نویسند و حقوق آنها را می‌گیرند پس خیالشان آسوده باشد.  

ژون پرسان‌ها به وعده خود وفا كردند؛ و در رمضان 1327، اولين شماره روزنامه خود را موسوم به شرق، به مديريت جوان جاه‌طلبي به نام سيدضياءالدين طباطبايي انتشار دادند.  سيدضياء فرزند آقا سیدعلی یزدی بود، ژون پرسان‌ها او را مدیر روزنامه كردند «تا هر مجازاتی لازم شود خودشان داخل نباشند. این آقازاده هم برای همان اسم مدیر ممنون و متشكر شده، پیه تمام صدمات را به خودش مالیده است».  پیام این عبارت واضح است، ژون پرسان گروهی سرّی و مخفی بود که برای پیشبرد اهداف خود روزنامه راه انداخته بود و در این راه از جاه‌طلبی‌های جوانی به اسم سيدضياء بهره‌برداری می‌کرد. سیدضیاء تجربه روزنامه‌نگاری هم داشت. او در سن پانزده سالگی در شیراز روزنامه‌ای تحت عنوان ندای اسلام منتشر كرده بود.

شرق از همان ابتدای انتشار موضعی تندروانه داشت. در یكی از شماره‌های نخست ضمن اشاره به مسئله استقراض، شدیداً از كسانی كه معتقد بودند جواهرات سلطنتی گرو گذاشته شود تا مبلغی پول به دست آید انتقاد كرد. در همان شماره آمده بود: «بدبختانه با كمال تأسف مشاهده می‌شود كه هیچ فرقی با ایام استبداد حاصل نكرده، منتهی از حكم انفرادی خاقان مخلوع خلاصی جسته و دچار احكام و آراء خواقین متكثره متعدده گردیدیم». 

این روزنامه سپهدار صدراعظم را هم مورد حمله قرار داده بود و از اينكه وی در امور وزارتخانه‌ها، مخصوصاً عدلیه، دخالت مي‌كرد و حكم صادر مي‌كرد، انتقاد كرده بود. شب آن روز به حكم سرداراسعد وزیر داخله، یپرم‌خان رئیس نظمیه روزنامه را توقیف كرد. بلافاصله سيدضياء اعلامیه‌ای منتشر كرد و «استبداد» ایران را اعلام داشت، زیرا روزنامه شرق «به واسطه استقلال‌طلبی و وطن‌دوستی و راست‌گویی و درست‌نویسی» بدون محاكمه، استنطاق و بدون اطلاع عدلیه از جانب وزیر داخله توقیف شده است: «اگر مشروطه‌خواه در ایران هست، اگر استقلال‌طلب هست، اگر ترقی‌خواه وجود دارد، وظیفه مملكتی وطنی و وطن‌خواهی خود را از این ساعت با این وزراء معلوم‌الحال باید بداند».  شرق فقط یك روز توقیف شد و مجدداً منتشر گردید. البته این دفعه اول توقیف شرق بود و در مرحله بعدی، پس از اینكه احمد‌شاه را متهم كرد، در ماه رمضان مجلس رقص و عیاشی به پا كرده است، برای همیشه تعطیل شد.


فرانکو پرسان

در همین دوره فعالیت‌های مدارس آلیانس اسرائیلی و همچنین انجمن فرانكوپرسان افزایش چشم‌گیری پیدا كرد. سابقه تأسیس مدارس آلیانس اسرائیلی به ایام مسافرت ناصرالدین‌شاه به فرنگ به سال 1252 شمسی مصادف با 1873 میلادی بازمی‌گشت، همان ایامی که میرزا‌حسین‌خان سپهسالار صدارت اعظمی او را بر عهده داشت و همان ایامی که امتیاز رویتر به بیگانه داده شد. تأسیس مدارس آلیانس محصول توافق شاه ایران و صدراعظم او با «اتحادیه جهانی اسرائیلی»  بود. مدارس آلیانس اسرائیلی توسط همین گروه در ایران ساخته شد و حكومت ایران تعهد می‌کرد از آنان حمایت نماید.  ریاست آلیانس در آن زمان بر عهده اسحاق موسی آدولف کرمیو  بود. به قول ناهوم سوکولوف نخستین نویسنده تاریخ خاص صهیونیسم، «کرمیو یک صهیونیست به معنی نوین این واژه نبود امّا بدون اغراق می‌توان گفت که علایق وی به یهودیت، برداشت وی از عظمت قوم یهود و عشق وی به فلسطین، ماهیت صهیونیستی داشت».  درست همزمان با جنبش مشروطه ایران، فعالیت آلیانسها شدت بی‌سابقه‌ای پیدا کرد. از بزرگان یهود ایران قول گرفته شده بود آلیانس‌ها حق ثبت نام اطفال مسلمان را نداشته باشند، امّا این قول نادیده گرفته شد.   اتحادیه جهانی مدارس آلیانس اسرائیلی در فرانسه قرار داشت و از همان جا فعالیت‌های خود را در ایران هدایت می‌کرد. این تشکیلات با انجمن فرانکو پرسان که مقرّ آن در فرانسه بود ارتباط داشت. مجله فرانكو پرسان ارگان انجمن دوستی ایران و فرانسه یا همان فرانكو ‌پرسان بود. این انجمن با شدت و حدت از مشروطه ایران دفاع می‌كرد و در داخل كشور طرفدارانی مثل سيدضياءالدین طباطبایی مدیر روزنامه‌های شرق و برق داشت كه گفتیم روزنامه‌هايش ارگان انجمنی بنام ژون پرسان بودند. برای اینكه مواضع مجله فرانكوپرسان بهتر معلوم ‌شود، نقل متن دو مطلب كوتاه از آن كه در روزنامه مجلس ترجمه شده بود، خالی از فایده نیست.

در یكی از این مقالات «وضع زندگانی قوم بنی ‌اسرائیل» در ایران شرح داده شده بود. نویسنده آورده بود در سال 1850م «جمعی از حامیان عالم انسانیت و برخی از دوستان مجمع آدمیت» مصمم شدند قوم یهود را كه در اطراف عالم پراكنده است و نزدیك به نابودی است حیاتی تازه بخشند و آنها قصد داشتند برای بهبود وضعیت یهودیان شركتی تأسیس نمایند كه روزنامة مجلس آن را «مجمع اسرائیلیان» ترجمه كرده بود. ادعا شد این شركت در سال 1862 بدون سرمایه شروع به كار كرد، ابتدا مدرسه‌ای در یكی از شهرهای مراكش تأسیس نمود و ده سال بعد هفده مدرسه جدید تأسیس شد. در اندك زمانی در مراكش،‌ الجزایر، تونس، مصر، بلغارستان، قلمرو عثمانی به ويژه فلسطین، ایران و حجاز متجاوز از صد مدرسه احداث گرديد. 

در سال 1908م آن جمع درصدد برآمد توجه بیشتری به یهودیان ایران مبذول دارد و «آنها را هم از گرداب جهل و نادانی نجات دهد». برای انجام این مقصود مدرسه‌ای در تهران تأسیس شد و به مرور در سایر شهرها هم مدارسی تأسیس گردید. تعداد یهودیان ایران در شهرهای تهران، همدان، اصفهان، شیراز، صحنه و كرمانشاه 27900 تن برآورد شد كه از این عده 1872 پسر و 262 دختر در مدارس مورد حمایت انجمن اسرائیلیان تحصیل می‌كردند. جمع مخارج مدارس 695/822/11 فرانك بود كه مبلغ بسیار هنگفتی در شرایط آن روز ایران به شمار می‌رفت. نسبت محصلین به نفوس یهود بیش از یک دهم بود، «حال اينكه قوم نه سلطنتی دارند و نه قوای ملی و اگر سرشماری در ایران معمول بود و صورت صحیحی از شاگردان مكاتب و مدارس می‌داشتیم بدبختانه می‌دیدیم كه تفاوت از زمین تا آسمان است». 

این مجله كه معلوم است توسط برخی یهودیان فرانسه اداره می‌شد و ظاهراً درصدد تحكیم روابط مودت‌آمیز بین ایران و فرانسه بود، در شماره‌ای دیگر دمكرات‌ها و اعتدالی‌ها را مورد انتقاد قرار داد. نویسنده اعلام كرده بود طرفدار هیچ‌یك از روزنامه‌های ایران نبوده و نیست و انجمن او هم چنین موضعی دارد،‌ اما «نظر به منافع بعضی دوستان كه در حزب اعتدال و دمكرات هستند»، و با توجه به خطر بزرگی كه آینده مملكت را تهدید می‌كند و «ما آن را بدبختانه پیش‌بینی كرده‌ایم اظهار می‌نماییم». ایران نو و استقلال ارگان‌های حزب دمكرات و اعتدال شناخته می‌شدند كه از نظر نویسنده فرانكو پرسان، مسلكی را در پیش گرفته‌اند كه ایران را به زودی به خرابی می‌كشاند. نوشته شد مشاجره قلمی و اظهار عقاید مختلف در همه جا معمول است، اما نه ‌به طوری كه از طرف احزاب ایران تعقیب می‌شود. احزاب ايران هر كدام برای پیشرفت كار خود، راهی در پیش گرفته‌اند و هر یك دیگری را دشمن وطن قلمداد می‌كند و انواع معایب را برایش می‌تراشد. به نظر فرانكو پرسان اینها «حملات وحشیانه» است كه عاقبت منجر به دشمنی و عداوت شخصی خواهد شد و نتایج وخیمی در پی خواهد داشت: 

اشخاصی كه زبان ملت را در دست گرفته می‌خواهند ملتی را هدایت نمایند این مسلك را پیش گرفته‌اند. بدا به حال آنهایی كه این آقایان را مربی نوع دانسته و می‌خواهند مسلك آنها را تعقیب نمایند، بدبختانه همه كس می‌داند كه این نوع مشاجره و اظهار عقیده عاقبتی وخیم خواهد داشت یعنی روزی خواهد آمد كه اعتدالی با دمكرات عوض اظهار عقیده و مسلك، حربه در دست گرفته و مانند دو دشمن خارجی با هم جنگ نمایند.

توضیح داده شده بود هدف اصلی حفظ استقلال ایران و اتفاق و اتحاد بین ساكنین آن است و حتی‌المقدور از آنچه مایه نفاق است باید احتراز كرد و روشی در پیش گرفت تا مردم را متحد و متفق سازد نه این كه مقالاتی منتشر كنند كه دوستی و امید را تبدیل به دشمنی و یأس نمایند و كشور را به ‌گونه‌ای خراب نمایند كه دیگر ابداً قابل اصلاح نباشد.  

دبیر مجله فرانكو پرسان، ژرژ لامپر نام داشت كه منشي انجمن هم به حساب می‌آمد. روزنامه سی‌یكل فرانسه از مواضع آنها حمایت می‌كرد و به همین سیاق این روزنامه از محافل تندرو مثل حزب دمكرات هواداری می‌نمود. سی‌یكل به شدت ضد روسیه بود و به سیاست رسمی وزارت خارجه انگلیس هم شدیداً حمله می‌كرد و مقالاتی علیه قرارداد 1907 چاپ می‌نمود. پس از ترجمه مقاله فوق در روزنامة مجلس، از شماره بعد حملات اعتدالی علیه دمكرات‌ها متوقف شد. شاید مهمترین دلیل، هجوم محمدعلی ميرزا، شاه سابق از مرزهای شمالی و شمال شرقی بود. 

انجمن ایران و فرانسه، مرتباً نشریات خود را به ایران ارسال می‌كرد. گیرندگان نشریات ارباب جراید، نمایندگان مجلس و وزرا بودند. هدف از تشكیل انجمن تحكیم روابط حسنه بین دولتین ایران و فرانسه و ترویج منافع تجاری دو كشور و معرفی ملتهای ایران و فرانسه به یكدیگر شناخته می‌شد. انجمن در سال 1909م و مقارن با دوره دوم مشروطه تأسیس شد و از ایرانیانی كه با آن روابط زیادی داشتند می‌توان از میرزا‌كریم‌خان رشتی و اسماعيل‌خان ممتازالدوله وزيرمختار ایران در پاریس نام برد. از دیگر فعالیت‌های انجمن، جذب جوانان ایرانی در ادارات فرانسه بود. عده‌ای دیگر به سفارش انجمن باید از طرف دولت ایران اعزام می‌شدند تا افكار عمومی فرانسه را درباره حوادث ایران روشن نمایند. 

مجله فرانكو پرسان برای دفاع از مشروطه ایران تأسیس شده بود، ضمن اینكه رهنمودهایی برای بهبود اوضاع سیاسی و اقتصادی ایران ارائه می‌شد. گزیده‌ای از مطالب جراید ایران به فرانسه ترجمه می‌گردید، لوایحی كه جهت اداره امور برای متصدیان ایرانی نوشته می‌شد، زیاد بود و می‌شد آن‌ها را تبدیل به یك كتاب كرد. توصیه شده بود مطالب مجله به زبان فارسی برگردانده شده و چاپ شود تا اسباب دلگرمی اعضای انجمن فراهم گردد. نمایندگان مجلس ایران «اطلاعات لازم» را «قبل از وقت» برای سهولت كار از انجمن دریافت می‌كردند و انجمن سیر حوادث را پیش‌بینی می‌نمود. نمایندگان مجلس از منبع اطلاعات خود سخنی نمی‌گفتند. تقاضا شده بود ارباب جرائد و نمایندگان وجود انجمن را در پاریس تبلیغ نمایند: «كه این اداره برای انجام خدمات و تهیه همه نوع اطلاعات كه در این موقع دوستان ایرانی ما راجع به تشكیل ادارات و غیره محتاج هستند، حاضر است». از موارد مورد توجه مجله، فعالیت‌های «آلیانس كلیمی در ایران» بود.   بنا‌بر‌این، انجمن مزبور را نباید انجمنی معمولی به شمار آورد که فقط فعالیت‌ها و تبلیغات فرهنگی می‌کرد بلکه حقیقت این است که انجمن با رهبران صهیونیسم بین‌الملل مرتبط بود. چه دلیلی داشت برخی نمایندگان مجلس که پیشاپیش اطلاعات لازم را از انجمن دریافت می‌کردند، اطلاعات خود را مخفی نگه دارند و از منبع اطلاع خود سخنی به میان نیاورند؟ از همه بالاتر چه نسبتی بین فعالیت‌های آلیانس اسرائیلی ایران و این انجمن وجود داشت؟ بدیهی است نخستین فصل مشترک همانا انتساب به مذهب یهود بود، اما نه یهودیت به مثابه یک دین بلکه یهودیت به مثابه یک ایدئولوژی سیاسی که در سودای تشکیل دولتی مستقل بود و با برخی سرمایه‌سالاران یهودی در خارج ایران هم رابطه داشت، همان محافلی که به انگیزه‌های اقتصادی و سیاسی خود در ایران رنگ مشروطه‌خواهی زده بودند. برای درك این مهم اندكی به عقب بازمی‌گردیم. 


یهودیان و ایران عصر قاجار

در قرن نوزدهم توده‌های یهودیان ایرانی به تعبیر كرزن غرق در فقر و جهالت بودند. به جز كنیسه‌هایی كه در آنها فقط دعا خوانده می‌شد و اكثر شركت‌كنندگان چیزی از معانی آن دعاها نمی‌دانستند، مدرسه‌ای وجود نداشت. اكثر یهودیان معلومات خود را از طریق معلمان خصوصی یاد گرفته بودند. وقتی مدارس آمريكایی تأسیس شد، حدود صد تن از يهوديان در این مدارس درس می‌خواندند. در این میان در آستانه مشروطه مدرسه‌ای هم در اصفهان وجود داشت كه به جز عبری، زبان فارسی و انگلیسی یاد می‌داد. این مدرسه را فردی نورالله نام، بنیاد گذاشته بود. شغل بسیاری از يهودیان تولید مشروب، تریاك، تجارت و جواهرفروشی بود و تعدادی به دست‌فروشی، رقاصی و رفتگری مشغول بودند، یعنی مشاغلی كه شأن اجتماعی چندانی نداشت،‌ تجار بزرگ يهوديان بسیار كم بودند.  

وضعیت يهوديان ايران از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم رو به بهبودی گذاشت، یعنی بعد از آنكه با جوامع یهودی اروپا، هند و عراق ارتباط پیدا كردند. سلطان یهودیان هند و عراق خانواده ساسون بود كه نقش كلیدی در عرصه‌ اقتصادی سرزمین‌های شرقی داشت. اما با همه‌ این احوال یهودیان ایران اکثراً نقش مهمی در تجارت نداشتند، لیكن بنا بر برخی گزارش‌ها در مناطقی مثل بوشهر كلید تجارت در دست آنها بود. برخی یهودیان ایران در صدور منسوجات پنبه‌ای منچستر، از طریق بغداد دست داشتند، تجارت این دو شهر یعنی منچستر و بغداد عمدتاً در دست یهودیان بود. بنا به ادعاي برخي منابع هشتاد درصد تجارت كرمانشاه و همدان در دست تجار يهودي بود. وقتی آژانس یهود تشكیل شد مدارسی ایجاد گشت، به‌ طوری كه در دوره ده ساله 1898 تا 1908، یازده مدرسه یهودی با 2225 شاگرد در ایران تأسیس شد. در دوره مشروطه محدودیت‌هایی كه در گذشته علیه يهوديان وجود داشت تعدیل گرديد و در همین سال‌ها آنها نقش مؤثری در زندگی بازرگانی ایران برعهده گرفتند. بعدها، در دهه چهل شمسی حداقل سی درصد كل تجارت منسوجات تهران در دست یهودیان قرار داشت.  

هرچند مردان یهودی از آزادی عمل محدودی برای تجارت در یك جامعه اسلامی برخوردار بودند، لیكن زنان آنها با استفاده از پوشش اسلامی قابل شناخته شدن نبودند، و می‌توانستند به جاهای مهمی مثل حرمسرای شاهی، ‌منازل اعیان و اشراف و عملیات نزول خواری وارد شوند، از این طریق برخی یهودیان ثروت‌های عظیمی به دست آوردند. كسانی كه توانسته بودند پیوند تجاری با نقاط مختلف جهان بالاخص هند و انگلیس برقرار نمایند، ثروت انبوهی بهم زدند. پس از استقرار مشروطه این‌ تجار توانستند وارد تجارت‌های بزرگ‌تر شوند و از این رهگذر سرمایه‌های نقدی كلانی را صاحب شوند.  پس می‌توان تصور كرد مشروطه چه نقش عظیمی در آزادی عمل یهودیان ایران برعهده داشته است. 

بدون تردید یهودیان جزیی از تاریخ ایران بوده و هستند، به همین دلیل بدون پرداختن به آنها بخش مهمی از تاریخ كشور ناگفته باقی می‌ماند. اگرچه از دوران پیش از اسلام این قوم در صحنه حوادث ایران و جهان تأثیر شگرفی داشته‌اند و حتی نام بنیادگذار سلسله هخامنشی به عنوان یكی از منجیان آن قوم در تورات آمده است و از برخی دیگر از شاهان سلسله مزبور هم نامی در آن كتاب برده شده است، لیكن تأثیر آنها در حوادث ایران جدید و معاصر قابل قیاس با هیچ مقطع تاریخی نیست. 

یهودی‌ها در اطراف و اكناف ایران پراكنده بودند. تعدادی از آنها در زرقان فارس اقامت داشتند، اينها از جمله به كاري مشغول بودند كه بسیار پرسود بود، «یعنی در ساختن شراب مهارت غریبی پیدا نموده» بودند. در دهستان زرقان بیست خانواده یهودی وجود داشت.   

تعدادی یهودی در همدان زندگی می‌كردند كه فلاندن مسیحی‌های آن‌جا را هم كم و بیش یهودی می‌دانست. یهودی‌های همدان مقدار زیادی سكه‌های یونانی و ساسانی می‌ساختند و بیشتر سكه‌ها نقش اسكندر و اردشیر داشت: 

یهودی‌ها... تمام كوشش‌شان در استفاده و نفع شخصی است و به ویژه در تجارت و معامله سكه‌ها سررشته كامل دارند، بدین عمل مبادرت كرده از روی سكه‌های اصلی سكه‌های بدلی ساخته‌اند. همدان یكی از بزرگترین مراكز یهودیان است، در آن دویست خانوار یهودی سكونت دارند. 

شهر بوشهر هم تعدادی یهودی در خود جای داده بود، در دكان‌های آن‌جا اسلحه‌فروشان یهودی یا كارگران ارمنی كار می‌كردند.   نسبت به ساير نقاط كشور در همدان موقعیت یهودیان بهتر بود، از اين بالاتر در همدان دومين معبد بزرگ يهوديان بعد از معابد شهر بيت‌المقدس قرار داشت، ملكه شوش یعنی استر و عمویش مردخای در این شهر دفن شده بودند. در همدان مقبره مجللی وجود داشت كه «بقایای این دو شهیر نژاد اسرائیلی در آن یافت می‌شود». یهودیان شرقی از اطراف و اكناف برای زیارت به این محل می‌آمدند و یكی از بزرگترین اعیاد خود یعنی «پاریم» را در آن برپا می‌ساختند. این عید سالیانه برگزار می‌شد. در بین بازمانده‌های یهود در همدان «تنها چیزی كه در مسافرین تأثیر می‌كند، خصال و خوبی این دختر، بنیامین است كه اسرائیلی‌ها را از دست آسوریها و تحقیرات ننگ‌آور آنها نجات داد. این واقعه در تاریخ مسطور، به ویژه راسین از آن شرح مبسوطی داده است».  

در همین دوره مظفری مسیو ویزیوز كه رئیس مدرسه آلیانس فرانسه و از بنیادگذاران لژ بیداری ایران به سال 1325 قمری بود، جمعیتی را در تهران تشكیل داد به نام «فرانك» كه اعضای آن عبارت بودند از: حسین امین‌الضرب، نصیرالدوله بدر، سیدمحمدرضا مساوات، شیخ ابراهیم زنجانی، رضاقلی‌خان نظام‌السلطنه و قاضی ارداقی.   جمعیت فرانك همان «فرانكو پرسان» است كه مركز اصلی آن در فرانسه بود و گردانندگان آن هم یهودی بودند و در دوره مشروطیت بسیار فعال بود. پيش‌تر توضيح داديم كسانی مثل میرزاكریم‌خان رشتی و ممتازالدوله وزیرمختار ایران در فرانسه با آن انجمن مربوط بودند. 


کمیته ایران در لندن

فعالیت یهودیان در ارتباط با مسائل ایران منحصر به فرانسوی‌ها نبود. یهودیان انگلیس بیشتر از يهوديان فرانسه در ارتباط با حوادث مشروطه فعال بودند. یكی از اینها لرد لمینگتن از اعضای گروه پارلمانی كمیته ایران  بود، این كمیته بعداً به انجمن ایران تغییر نام داد. حبل‌المتین و ایران نو آن مجلس را ایرانی می‌خواندند. اعضای انجمن بجز لمینگتن، عبارت بودند از میرزامهدی‌خان مشیرالملك، وزیرمختار ایران در لندن، آقاسیدامیرعلی «عضو مجلس شورای مخصوص پادشاه انگلیس» كه از رهبران فرقه اسماعیلی بود، سر  چارلز لایال وزیر اسبق داخله و خارجه حكومت هندوستان، سر توماس باركلی عضو پارلمان انگلیس، میرزا عبدالغفار‌خان مستشار سفارت ایران در لندن، ژنرال سر توماس گاردان كه پيش‌تر وابسته نظامی سفارت انگلیس در تهران بود، مستر لینچ كه «در ایران منافع و تجارت عمده دارد»، مستر بیوكانان از سهامداران بانك شاهنشاهی و مستر میچل كارمند محلي كنسولگري ایران در لندن. 

مهمترین اعضای انجمن، لمینگتن و براون بودند، محل تشكیل جلسات منزل لمینگتن بود كه با حرارت ویژه‌ای از مشروطه ایران بالاخص افراد وابسته به حزب دمكرات حمایت می‌كرد و شدیداً با قرارداد 1907 مخالف بود. به دعوت لینچ گاهی اوقات لرد كرزن هم در جلسات شركت می‌كرد. اهداف انجمن افزایش دوستی بین ملت‌های ایران و انگلیس و تشویق تحصیل ادبیات فارسی در انگلیس بود،‌ بعلاوه: 

[اين انجمن] دقت نماید و در تحت ملاحظه آورد تمام مسائلی را كه به ایران و انگلیس مربوط و ایران و انگلیس در آن دخیل هستند، یعنی مسائل تجارتی، صنعتی، عملی، علمی، اقتصادی و مسائل راجع به تربیت و معارف و در این مطالب و مطالب دیگر كسب اطلاع نماید و رساندن اطلاع، به اشخاصی كه اطلاعات لازم دارند.  

این مجلس در ایران هم شعبه‌ای داشت كه امور خود را با شعبه انجمن در لندن هماهنگ می‌كرد. گفتیم مهم‌ترین عضو انجمن لرد لمینگتون بود، او از حامیان جنبش صهیونیستی به شمار می‌رفت. ناهوم سركولف از پیشگامان این جنبش از او به عنوان «خاخام اعظم لرد لمینگتون» یاد می‌كرد. در همایشی كه سال‌ها بعد در تالار اپرای لندن و بعد از اعلامیه مشهور بالفور مبنی بر وعده تشكیل دولت یهود برگزار شد، لمینگتن هم سخنرانی كرد: 

وی گفت با اظهارات لرد روبرت سیسیل در همایش تالار اپرای لندن مبنی بر اینكه اعلامیه دولت بریتانیا اولین گام سازنده از سوی ملل متحد در جهت اجرای اصول مهم تأمین آزادی و عدالت برای ملل كوچك است، هم عقیده‌ام. وی افزود این اعلامیه به همان اندازه كه برای یهودیان سودمند است برای بریتانیا نیز منافعی در بردارد. یهودیان و مردم بریتانیا و مردم مشرق زمین از همكاری میان بریتانیا و یهودیان در شرق نزدیك، بهره فراوان خواهند برد. 

لرد لمینگتن استاندار پیشین بمبئی يعني مقرّ اصلی پارسیان هند بود و در دوره دوم مشروطه وارد ایران شد تا اوضاع كشور را بررسی كند: 

متأسفانه عیبی كه دارد، همه چیز را از دریچه چشم یك نفر انگلیسی خالص می‌‌نگرد. از این گذشته پس از یكی دو روز معلوم شد كه او باطناً علاقه‌مند به وقایعی كه اتفاق می‌افتد یا باید اتفاق بیفتد نبود، و فقط درصدد جمع‌آوری پاره‌ای اطلاعات است تا بتواند در موقع طرح این قبیل مسائل به فوریت جواب اشخاص را داده و معلومات و مطالعات عمیق خود را به رخ حریف بكشد.  

سر پرسی كاكس دستور داده بود انگلیسی‌های مقیم جنوب ایران با لرد مزبور و هيأت همراه همكاری كنند: «ولی افسوس كه لارد لامینگتن با اینكه می‌خواست از مأموریت او نتایج زیادی برای پیشرفت سیاست انگلیس حاصل شود به مقصود خود نایل نگردید، زیرا نامبرده از الفبای سیاست ایران كوچكترین اطلاع و تجربه‌ای را نداشت».  

گريتن  مدير روزنامه منچستر گاردین، از جمله یهودیانی بود كه با انجمن ایران همكاری می‌كرد. براون، تقی‌زاده و شیخ حسن تبریزی دستیار خود در كمبریج را به گريتن معرفی كرد و اطلاع داد، نامبرده «حاضر است از برای نشر كردن هر مطلبی كه می‌خواهید». 

از دیگر روزنامه‌هایی كه از مواضع تندروهای ایران حمایت می‌كرد، مورنینگ پست بود. یكی از گردانندگان آن روزنامه به نام باربر  «بسیار مایل» بود تا تقی‌زاده را ملاقات كند. از نظر براون این روزنامه بسیار اهمیت داشت، «چون از روزنامه‌های محافظه‌كار است و با وجود این منصف است». مورنینگ پست به شدت علیه قرارداد 1907 مطلب می‌نوشت. بنابراین «حقیقتاً به دست آوردن آن روزنامه منتهای اَمَل مخلص بوده است كه بسیار نفوذ دارد».  دیلی نیوز از دیگر مطبوعاتی بود كه براون با آن همكاری می‌كرد و از مواضع گروه‌های افراطی ایران حمایت می‌نمود. بریلسفورد  از گردانندگان روزنامه به قول براون از بهترین دوستان آنها و در زمرة «لیبرال‌های خالص غیور» بود. او بعداً از دیلی نیوز استعفا كرد، زیرا طرفدار حق رأی زنان بود، امری كه دولت اسكویت با آن مخالفت مي‌كرد: «لهذا معاش خود را دور انداخته و دیلی‌نیوز را ترك كرده است و این از مصایب عظمی است از برای ما». 

براون با مجامع یهودی انگلیس همكاری می‌كرد و برای آنها سخنرانی ایراد می‌نمود. مثلاً در نامه‌ای به تقی‌زاده ذكر كرد: «روز یكشنبه آینده، ساعت هفت و نیم شب باید یك نطق بكنم در خصوص بیداری اهل شرق به جمعی از بنی‌اسرائیل اینجا. البته بیشتر در حق ایران حرف خواهم زد، هرگاه حضرتعالی بتوانید و میل دارید همراه مخلص تشریف بیاورید».  

از جمله كسانی كه با براون رفاقت داشت مورگان شوستر بود كه به دنبال اولتیماتوم روسیه از ایران به لندن رفت، در آنجا همراه با استوكس به دیدار براون شتافت و «شصت هفتاد تن از اعیان انگلیس با او ملاقات كردند». شوستر با ادوارد گری هم، سخن گفت، لیكن سخنانش در او تأثیری نداشت، می‌خواست لرد كرزن را هم ببیند كه او بیمار شد و قرار بهم خورد.   لازم به توضیح است شیخ حسن تبریزی در ایران از كارمندان شوستر بود.   منچستر گاردین بعد از هجوم روسیه به ایران عكس‌های هولناكی را كه ترنر  به هنگام بازدید از ایران تهیه كرده بود و نشان‌دهنده جنایات روس‌ها بود، چاپ می‌كرد و در این زمینه برخی روزنامه‌های دیگر هم همكاری می‌كردند. ترنر خیلی فعال بود، «خیلی همت دارد‌، هم تعلق به كسی ندارد و از كسی بیم و امیدی ندارد و پول هم دارد، بسیار صرف همت می‌كند». او برای انجام هر كاری حاضر بود. شغل اصلی‌اش در هندوستان بود و تجارت می‌كرد، بعد از این ماجرا برای مدت دو سه ماهی برای سر و سامان دادن به كارهایش به هند رفت تا دوباره به ایران مراجعت كند. وی با لمینگتون، ویلن  نماینده پارلمان، استوكس وابسته نظامی سفارت انگلیس که همکار شوستر بود و عده‌ای دیگر حشر و نشر داشت، ترنر نزد همه ارباب جراید می‌رفت و در این ایام حسينقلي‌‌خان نواب هم در انگلیس اقامت داشت.   ویلن هم ضمن سخنرانی‌هایش در مجلس عوام بارها از ناایمنی تجار انگلیس در جنوب ايران سخن می‌گفت و علت عمده این اغتشاش را دولت وقت انگلیس می‌دانست كه ایران را از استقراض منع می‌كند. او سیاست خارجی انگلیس را از زمان معاهده 1907 به بعد تهی از «عقل و نزاكت» می‌دانست، «چون سابقاً ما بیش از سایرین در ایران محبوب انقلاب بوده و امروز یكی از منفورترین دول شده‌ایم. در حقیقت نه فقط اعتماد ایرانیان از ما سلب شده، بلكه محبوبیت خود را در اسلامبول نیز از دست داده‌ایم و این فقره البته در تمام عالم اسلامی بی‌اثر نخواهد بود».  

خود براون هم در گاردین وحشی‌گری‌های روسیه را در تبریز چاپ می‌كرد،  در آن زمان ویلن منشي انجمن ایران بود،  گفتیم در این ایام نواب هم در لندن زندگي مي‌كرد كه براون معتقد بود: «انشاءالله احوال آن دوستان گرامی دلخواه است و آقای نواب ترقی می‌كند». 

و اما سيد‌امیرعلی از رهبران جامعه اسماعيلیان که مقر خود را در لندن قرار داده بود، دیگر عضو انجمن ایران بود. وی در ملاقات با خبرنگار روزنامه دیلی‌گرافیك كه از مدافعان مشروطه ایران بود، اظهار كرد خیال دارد مسجدی برای مسلمان‌ها در لندن بسازد. سيداميرعلي ابراز امیدواری كرد كتابخانه و چیزهای دیگر هم برای راحتی مسلمان‌های مقیم لندن ساخته شود: جناب امیرعلی تصور می‌نمایند كه ساختن مسجد در لندن باعث این خواهد شد كه حسیات دوستانه كل مسلمان‌های عالم نسبت به انگلیس رو به ترقی و ازدیاد خواهد گذاشت، زیرا كه ساختن مسجد خود دلیلی است بر اینكه انگلیس‌ها مایلند كه ترقیات روحانی و اخلاقی مسلمان‌ها زیاد شود». 


انجمن نژادی لندن

از دیگر مجامعی كه یهودیان انگلیس بنیاد گذاشته بودند، «انجمن نژادی لندن» بود كه ایرانی‌ها هم در این انجمن شركت می‌كردند و نماینده‌شان میرزا یحیی دولت‌آبادی بود. هدف انجمن نژادی، «نزدیك نمودن نژادهای مختلف به یكدیگر و زیاد نمودن وسایل ارتباط شرق و غرب» بود. از طرفی انجمن برای تغییر خصوصیات نژادی فعالیت می‌كرد و سئوالش این بود كه آیا چنین چیزی ممكن است یا خیر: «اگر تغییرپذیر است، آیا این تغییر سریع‌الحصول است و یا آنكه تغییراتی كه ممكن است كه در یك یا دو دوره خصوصیات ظاهری و باطنی یك نژادی را عوض كرد!» ديگر اينكه «به چه وسیله تصفیه عقاید متضاده و آنچه در میان مهمترین نژادهای نوع بشر ممكن است، در حالتی كه هر یك از این نژادها خیال می‌كنند كه عادات و اخلاق و تمدن آنها برتری به تمدن دیگران دارد؟» 

روزهای آخر ژوئیه 1911 در دانشگاه لندن مجمعی به نام «كنگره بین‌المللی» متشكل از نمایندگان نژادهای مختلف بشری تشكیل شد. دستور جلسه كنگره، یكی بحث و بررسی درباره بسط و توسعه دایره علم و دانش و دیگری تأمین و تشریح روابط بشری و نهایتاً ایجاد اتفاق حقیقی و اتحاد واقعی بین ملل شرق و غرب بود. نخستین كسی كه اندیشه تشكیل این كنگره را پرورد، و برای اجرای آن دامن همت بر كمر زد، دكتر فلیكس آدلر  استاد دانشگاه كلمبیا بود. مهمترین چیزی هم كه به تشكیل آن انجمن كمك می‌كرد، اتحاد مجامع اخلاقی بین‌المللی و كمك‌های انجمن‌های رادیكال و لیبرال انگلیس بود. روز تشكیل جلسه نمایندگان نژادهای مختلف بشری بدون توجه به تفاوت رنگ پوست برای شركت در كنگره حضور یافتند. اعضای كنگره دو دسته بودند: عده‌ای دویست نفری كه عضو رسمی بودند و حدود هشتصد تن اعضای افتخاری كه فقط حق نوشتن نام خود را در دفتر كنگره داشتند. افتتاح جلسه برعهده لرد وردال  بود كه اهداف كنگره را توضیح داد و آن را عامل مهمی برای بیدار ساختن توده‌های بشری دانست كه اين بيداري گام به گام است و سرانجام بر تمام گیتی مؤثر خواهد افتاد: «مرام آن سرنگون ساختن بیرق ظلم و اجحاف، افراشتن پرچم عدالت و انصاف، ویران نمودن اساس شوم جنگ و بیگانگی و نفاق و آباد ساختن كاخ فرخنده صلح و آشنایی و اتفاق می‌باشد، پس این كنگره آنچه را كه در بنیان متین یكرنگی و برادری بشر رخنه افكند، نیست و نابود خواهد ساخت».  زبان‌های رسمی كنگره فرانسه، انگلیسی، آلمانی و ایتالیایی بود، نطق‌هایی كه به زبان فارسی و ژاپنی انجام مي‌گرفت به انگلیسی ترجمه می‌شد. نماینده آمريكایی سرودی به دو زبان خواند كه یكی از آنها به زبان اسپرانتو بود. 

موضوع سخنرانی ناطقین، بعضا‌ً بحث روی محو فشار و ظلم و اجحاف نژادهای بشری به یكدیگر بود. برخی در مورد ناعادلانه بودن توزيع ثروت و گروهی دیگر در زمینه آزادی زنان سخن گفتند. یك زن چینی از استعداد زنان برای انجام كارهای بزرگ سخن گفت. یك بانوی هندی از وضع فلاكت‌بار زندگانی مردم هند سخن راند و درباره تربیت اطفال تأكید كرد. نماینده كنفرانس لاهه صلح عمومی و اتحاد بشر را هدف عمده تشكیل كنگره خواند، و «یك نفر اسرائیلی درخواست اعمال عدالت و تشكیل سلطنت و حكومتی برای هم‌كیشان خود نمود». همچنین یك مرد برهمن با لباس بومی خود سرود خواند و اقدامات كنگره را تقدیس كرد.   

یكی از نمایندگان هند در اين كنگره رساله‌ای در «لزوم رفع حجاب زنان اسلامی» نوشته بود و تذكر داد مطالبش در جلسه عمومی كنگره خوانده شود. هيأت مدیره كنگره این امر را موكول به تصویب نمایندگان كشورهای اسلامی كرد، این نمایندگان از ایران و مصر و عثمانی رفته بودند كه صلاح ندیدند این رساله در كنگره خوانده شود، بلكه فقط گفته شد فلان شخص در چنین موضوعی رساله‌ای نوشته است.  و اما پروفسور آدلر انگليسی بنیادگذار انجمن نژادی، «كلیمی متعصبی» شناخته مي‌شد كه مدعی بود نخستین اندیشه تأسیس كنگره به ذهن او خطور كرده است: «تا چه اندازه این دعوی صحت داشته باشد بر نگارنده پوشیده است، چیزی كه هست این شخص نفوذش در كنگره مخصوصاً در قسمت‌های فنی آن بیشتر از دیگران است و هم مسئله نهضت بنی‌اسرائیل و خیال وطن جستن آنها در بیت‌المقدس و حرارتی كه برای استقلال در دماغ كلیمیان جوان تولید شده و حس ازدیاد ثروت كه در وجود عالی و دانی آنها كار خدایی می‌كند». 

دولت‌آبادی معتقد بود ظهور معلمین سترگ در بین یهودیان اروپا و آمريكا و وجود سرمایه‌داران بزرگ در این قوم بالاخص در آمريكا و «مسائل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی دیگر ممكن است دلیل بوده باشد بر اینكه تأسیس كنگره نژادی و حفظ حقوق بشری از روی تقسیمات نژادی در دماغ یك معلم كلیمی زودتر خلجان كرده باشد تا در دماغ دیگران».

در یكی از جلسات خصوصی كنگره، آدلر نطقی طولانی در باب توسعه معارف عمومی بین تمام ملل ایراد كرد و از نماینده ایران خواست تا در این موضوع اظهارنظر كند. دولت‌آبادی برجسته كردن ایران را در آن جلسه بدون دلیل ندید. شاید منظور آدلر این بود كه در ایران معارف بیش از سایر نقاط دنیا عقب است و هم‌كیشان او بیشترین آسیب را از اين موضوع دیده‌اند. دولت‌آبادی با برآشفتگی توضیح داد در این سال‌ها ایران در امر معارف كوتاهی نكرده است و «در توسعه معارف اقلیت‌ها را هم بهره‌مند ساخته‌ایم، ‌شاهد حال وجود آلیانس‌ها و مدارس كلیمی است در شهرهای بزرگ و كوچك ایران كه روز به روز در ترقی و تكمیل است، چه برای دختران و چه برای پسران؛ حتی آنكه اطفال غیركلیمی هم از آن مدارس استفاده می‌كنند». در ادامه دولت‌آبادی گفت پیش از این یهودیان در ایران «از ناتمیزی و لاابالی‌‌گری ضرب‌المثل» بودند، ‌«این ترقی سریع و شدید كلیمیان در ایران كه نسبت به زمان كم فوق‌العاده به نظر می‌رسد آیا نمی‌تواند شاهد حسن اقدام ما در توسعه معارف بوده باشد؟» در ادامه شمه‌ای از كوشش‌هاي معارف جدید ایران برای دختران و پسران در سراسر كشور و برای تمام فرق توضیح داده شد. آدلر و همسرش از شنیدن این سخنان اظهار شادماني كردند و از اینكه در مورد ایران ناآگاهانه سخن گفته‌اند معذرت خواستند «به عذر اینكه به این تفصیل از اوضاع معارف جدید ایران خبردار نبوده‌اند».  

بعد از خاتمه كنگره منشی كنگره نژادی مسیو اسپله، انجمنی در سفارت ایران در پاریس تشكیل داد كه در استقبال پیشنهاد دولت‌آبادی در مورد تركیب كمیته دائمی انجمن نژادی متشكل از نمایندگان ملل شرقی و غربی بود. اعضای انجمنی كه در سفارت ایران تشكیل شد عبارت بودند از: مشیرالملك وزیرمختار، مسیو اسپله و میرزا غفارخان مستشار سفارت. یحیی دولت‌آبادی هم گفت باید از تهران كسب تكلیف كند و در واقع از جواب طفره رفت، در نتیجه مجلس بدون نتیجه پایان یافت.  

در همین ایام انجمن ایران در لندن میتینگی برگزار و علیه اقدامات روسيه در ايران تظاهرات بر پا كرد، ‌از دولت‌آبادی هم دعوت شد آنجا برود. در یكی از تالارهای بزرگ لندن میتینگي برگزار شد و چند هزار تن از اقشار مختلف در آن شركت كردند و از دولت انگلیس خواستند اقدامی انجام دهد تا قشون روس از ایران خارج گردند، «و البته مضرت‌های خصوصی تجاوزات روس را در ایران برای هند، در ضمن مذاكرات خاطرنشان» كردند. نقشه‌ای بزرگ از ایران كه لغت اصفهان در سراسر عرض نقشه نوشته شده بود، به چشم مي‌خورد. گفته می‌شد اگر پای روسیه به كنار زاینده‌رود برسد، ارتش آن را در مرزهاي هندوستان باید دید و «مردم را با این صحبت‌ها به هیجان آوردند». براون و لینچ معتقد بودند انگلیس به هر وسیله حتی با جنگ باید جلوي تجاوز روس‌ها را در ایران بگیرد.  خلاصه کلام اينكه باز هم درست در زمانی که مردم ایران آماج حملات روسیه بودند، انگلیسی‌ها نه در اندیشه نجات مشروطه بلکه در غم از دست دادن منافع خود در هند بودند. حال ببینیم کدامیک از احزاب سیاسی ایران با این گروه‌ها همسو بودند و اساساً در پشت این همسویی چه نفع مشترکی وجود داشت؟ ابتدا بهتر است از تعریف احزاب سیاسی شروع کنیم تا دریابیم آن تشكيلاتي که در عصر مشروطه تحت عنوان احزاب شکل گرفتند، به چه میزان با اصول حزبی منطبق بودند.