آسیب شناسی مشروطه و آسیب شناسی انقلاب

چهاردهم مردادماه، سالروز صدور فرمان مشروطیت است. «داستان نهضت مشروطه» در بخش «دیگران» پایگاه اطلاع‌رسانی رهبر انقلاب منتشر شده که در آن صاحب‌نظران و اساتید برجسته‌ی تاریخ معاصر به بررسی موضوع فوق پرداخته‌اند.
- آقای دکتر! یکی از تأکیدات ویژه‌ی رهبر معظم انقلاب پندگیری از ماجرای مشروطه است. به نظر شما مهم‌ترین محوری که امروزه می‌توان از ماجرا‌ی مشروطه سرلوحه‌ی امور قرار داد، چیست؟
قبل از پاسخ به سؤال شما باید به این نکته تصریح کنم که با توجه به اینکه ما از دست اندر‌کاران همایش صدمین سالگرد مشروطه بودیم، دیدارهایی با رهبر انقلاب داشتیم و از میزان حساسیت و تأکید ایشان بر شناخت و تبیین هر چه بیشتر این حادثه مهم تاریخی آگاهیم. در همان دیدارجمله‌ای بیان کردند که «بعد از ورود اسلام به ایران، حادثه‌ی مشروطیت یک حادثه‌ی استثنائی‌ در تاریخ ایران است که حقیقتاً درست هم باز نشده است». لفظ استثنایی که ایشان بکار بردند بسیار مهم است. واقعیت هم همین است که به خاطر اینکه مشروطه تاریخ جدید ما را به نوعی به هم زده است ـ هم قسمت‌های مثبت و هم قسمت‌های منفی‌اش که شاید ما هم خیلی نپسندیم مثل غربزدگی، تجددمآبی و... ـ  چیزی نیست که انسان بخواهد پنهان کند. در واقع این حادثه، مقطع مهمی است که ایران یک تحول و نوگرایی مهم را تجربه کرده است. البته ممکن است ما این تجربه را نپسندیم و یا بپسندیم؛ ولی به هر حال واقعیتی است که نمی‌توان به آن بی‌توجه بود.
ذکر این نکته حائز اهمیت است که ما یک مشروطه داریم و یک انحراف از مشروطه؛ مشروطه دستاوردهای عظیمی برای ایران داشته است که تجسم اصلی آن در شکل‌گیری انقلاب اسلامی است، ولی تجسم انحراف مشروطه، استبداد رضاشاهی و دوره‌ی پهلوی است. مهمترین درسی که می‌توانیم از مشروطه بگیریم جواب این سؤال است که چطور می‌شود یک نهضت اسلامی که با تلاش مردم برای رفع ظلم و قطع دست بیگانگان در کشور آغاز شد، دقیقاً به سرنوشت عکس آن دچار شود، علاوه بر آنکه دست بیگانگان در کشور ما باز شد و استبدادی به مراتب بدتر از قاجار نیز بر مردم مسلط شد؟
در واقع باید بررسی کرد که چرا نهضتی که باید دردهای مردم را دوا می‌کرد و معضل جامعه‌ی ایران را رفع می‌نمود، خودش به‌خاطر انحراف به بدترین درد تبدیل شد؟ این نکته هم مطلبی نیست که از نظر مقام معظم رهبری دور بماند. برای نظام نوپای اسلامی این مطلب، چشم‌انداز بسیار مهمی است که چگونه نهضتی که با شور و حرارت مردمی و انگیزه‌های دینی شروع شد، نگذاشتند به اهداف خود برسد؟ شناخت ریشه‌ها و علل انحراف کننده‌ی مشروطه، می‌تواند هشدارهای خوبی در مورد حوادث و فتنه‌های اخیر و جریان‌های سی سال گذشته به ما بدهد، یعنی مشروطه‌شناسی باید منجر به انقلاب‌شناسی ‌شود. آسیب‌شناسی مشروطه هم می‌تواند آسیب‌شناسی انقلاب اسلامی ما را در پی داشته باشد، ولی چشم‌انداز و ابعاد انقلاب اسلامی نسبت به مشروطه وسیع‌تر است؛ علتش هم این است که دوره‌ی ما از دوره‌ی مشروطه چشم‌اندازهایش وسیع‌تر است؛ یعنی ما چیزهایی را می‌توانستیم ببینیم که مشروطه‌خواهان نمی‌توانستند. البته گذشت زمان، مسأله بسیار مهمی است. در زمان مشروطه، مدرنیته و دنیای مدرن شعار‌های زیادی می‌داد که خیلی هم جذاب بود، اما ما این شعارها را هفتاد- هشتاد سال است که تجربه کرده‌ایم و دیدیم به آن هیجان، جذابیت و خوش‌بینی که آنها می‌گفتند نبوده و اینگونه انقلاب اسلامی اثبات شده است. لذا افق امروز از افق مشروطه به مراتب عمیق‌تر است و انقلاب اسلامی چشم‌اندازی دارد که می‌تواند از چشم‌انداز مشروطه وسیع‌تر ببیند.
- علما در دوران مشروطه رهبری نهضت و هدایت توده‌های مردم را بر عهده گرفتند اما نفوذی‌ها، بیگانگان، استعمار و دنیای غرب در میان راه این جریان را منحرف کردند. این قضیه در جریان انقلاب اسلامی علی‌رغم اینکه مشکلات زیادی هم به وجود آورد ولی محقق نشد؛ یعنی رهبری امام(ره) و بعد از ایشان رهبر معظم انقلاب به گونه‌ای بود که تجربه مشروطه تکرار نشد و علی‌رغم کارشکنی‌ها و حوادث بسیار، نقش رهبری و ولایت فقیه در حفظ ارکان و اساس نهضت و نظام بی‌بدیل بوده است. اگر بخواهیم این دو رویداد را در این حوزه به صورت تطبیقی بررسی کنیم، چگونه است؟
یک نکته تجربه‌ای است که امام(ره) از جریان مشروطه گرفت. آن موقع این تجربه وجود نداشت و برای اولین بار بود؛ ما نمی‌توانیم به علمای مشروطه بگوییم که چرا شما بعضی از اشتباه‌ها را مرتکب شدید، چرا که بار اولشان بود که این بچه را بزرگ می‌کردند و نمی‌دانستند که این کودک ممکن است شرور هم باشد. بلأخره باید یک کسی این مایع را می‌نوشید، تا بفهمد زهر هست یا نیست؟ وقتی که نوشیدند تازه متوجه شدند که همین‌طور هم نمی‌شود این جام را سرکشید. امام(ره) به خاطر تیزبینی‌شان نسبت به تاریخ متوجه این نکته شدند که باید از مشروطه عبرت بگیرند. این عبرت در دوره مشروطه هم البته وجود دارد، ولی همان‌طور که گفتم بعضی عبرت‌ها هستند که همان زمان پیش نمی‌آید و باید زمانی از آن بگذرد. این روند طبیعی تاریخ است و کاری به مشروطه و غیره هم ندارد. مشروطه‌خواهان هم باید از صفویان عبرت می‌گرفتند؛ فرقی نمی‌کرد و هر دوره‌ای عبرت خودش را دارد.
در این عرصه واقعیتی وجود دارد که بسیار مهم است و آن اینکه مشروطه‌خواهان (جدای از شیخ فضل‌الله) نسبت به روشنفکران و غرب خوش‌بین هستند؛ یعنی هنوز خباثت و زهر اینها را نچشیده بودند. هم زهر خود غرب را و هم زهر غرب‌زده‌ها را. امام(ره) هم خطر غرب و هم خطر غرب‌‌زده‌ها را دید، لذا به اینها خوش‌بین نبود و چون خوش‌بین نبود کاری هم به دست‌شان نداد و نهاد روحانیت را در قانون اساسی در ولایت فقیه رسمی کرد. در مشروطه این کار نشد یعنی در قانون اساسی مشروطه روحانیت غیر از نظارت بر قوانین نقش دیگری نداشت. امام(ره) این درس را گرفت که باید رأس حکومت دست خود روحانیت باشد و از دست مراجع و دین شناسان خارج نشود چون اینها را حذفشان می‌کنند. بزرگ‌ترین درس‌شان هم این بود که روحانیت در آنجا نهادسازی کرد و در مشروطه نکرد؛ این درسی بود که در این نظام از مشروطه گرفته شد.
در مشروطه انرژی بالاست، علما هم آن‌را کشف کردند چون توانستند نهضت را آغاز کنند، اما به خاطر آن که آسیب‌ها را نتوانستند درست ببینند ـ که بعضی‌ جاها هم حق داشتند- نتوانستند از این انرژی در یک تئوری بزرگ دینی مطابق خودش درست استفاده کنند.
- چرا برخی از علمای حاضر در این جریان به آسانی به برخی از به ظاهر روشنفکرها اعتماد کردند و اجازه دادند که آنها جریان را منحرف کنند؟
چند علت وجود دارد: یکی اینکه بعضی از این‌ها بسیار آدم‌های خوبی هستند ولی ذاتاً ساده لوح‌اند. بعضی‌ها را هر کاری کنید، انسان‌های زودباوری هستند؛ حالا کاری به علما ندارم، در غیر علماء و بقیه قشرها هم این گونه افراد دیده می‌شوند. این افراد فتنه‌ها و پیچیدگی‌های انسان‌های دیگر و جریان‌های اجتماعی را نمی‌توانند خوب درک کنند.
نکته دیگر اینکه ذات تحولی که در مشروطه بوجود آمد، پیچیده بود. به حدی که بعضی تیزهوشان را هم فریب داد. مثل این فتنه اخیر که به نظر من از فتنه بنی‌صدر و فتنه‌ای که برخی از روشنفکران بعد از دوم خرداد ایجاد کردند، پیچیده‌تر بود. ممکن است عده‌ای توانستند آن فتنه را تشخیص بدهند ولی این فتنه را نتوانستند تشخیص بدهند. ما در تاریخ صدر اسلام و کشور خودمان افراد کمی نداریم که در مواقعی کم می‌آوردند. این می‌شود که بعضی‌ها وقتی که جریان عمیق شد، کم می‌آورند. آنجا یکی مثل عمار یاسر را می‌خواهد که از شکل گیری انحراف جلوگیری کند. [بشنوید] در دوره‌ی مشروطیت هم همین‌طور است. بعضی‌ها تحلیل درستی ندارند، علتش هم پیچیدگی قضایاست که اینها نمی‌توانند این کلاف سردرگم را باز کنند. عده‌ای ظاهرالصلاح نیز هستند که نفوذ می‌کنند و بعد جریان را به انحراف می‌کشانند. رضاخان هم همین‌طور است و او هم با ابزار حیله وارد شد ولی بعداً ماهیت خودش را نشان داد. لذا برخی از این بی‌بصیرتی‌ها به ساده لوحی اشخاص برمی‌گردد و بعضی دیگر نیز به پیچیدگی قضایا؛ که آدم‌های خیلی باهوش هم گیر می‌افتند. علتش هم این است که شاخص بودنشان را از دست می‌دهند.
نکته سومی هم وجود دارد و آن این است که به عقیده من نو بودن بعضی مسائلی که مشابهی در گذشته نداشته است، می‌تواند برای آن افرادی که اولین بار با آن روبرو می‌شوند ایجاد مشکل کند. مثل اینکه شما قدرت این برق را نشناسید و اولین بار باشد که برق را می‌بینید، وقتی دست به آن بزنید طبیعتاً شما دچار برق‌گرفتگی می‌شوید و نفر دوم دیگر دست به این کار نمی‌زند. شما نه ساده‌ هستید و نه برق را دست کم گرفتید، بلکه نمی‌دانید که اگر دستتان راداخل پریز کنید دچار برق‌گرفتگی می‌شوید. تا حالا چنین چیزی ندیده‌اید و نشنیده‌اید. اگر اولین بار کسی این کار را بکند، همه عبرت می‌گیرند. در برخی از قضایای مشروطه نوع سوم هم وجود داشت. تا حالا کسی چنین چیزی را ندیده بود و فکر نمی‌کرد این جریان‌ها به اینجا ختم شود و نیروهای نفوذی این همه خباثت به خرج دهند و اینگونه فتنه‌گر شوند. چون اولین تجربه بود دستشان را در پریز برق کردند و دچار برق‌گرفتگی شدند. این نه ساده لوحی بود نه پیچیدگی، نوع سومی به نام عدم تجربه گذشته بود. با وجود همه این حرف‌ها بعضی‌‌ها نمی‌توانند از تاریخ عبرت بگیرند و درک و تشخیص هم ندارند و باز هم راه را اشتباه می‌روند!
- البته ممکن است در اثر غرض ورزی هم این مسأله را نبینند...
بله، اینکه بحث جدایی است و حرفی سر آن نداریم. بحث ما سر آن آدم‌هایی است که غرض ندارند و اینکه چرا نمی‌بینند؛ یا پیچیدگی را نمی‌فهمند یا ساده هستند یا چون اولین تجربه است نمی‌توانند درک کنند.
- یکی از موضوعات مهمی که رهبر معظم انقلاب در باب عبرت‌گیری از مشروطه مورد توجه قرار دادند، نقش مردم و لحظه‌شناسی آن‌ها در مقابله با انحرافات در سایه‌ی رهبری هوشمند روحانیت است. در زمان مشروطه استعمار و دشمنان توانستند راه پیش‌قراولان و مردم داخل در نهضت را منحرف کنند اما در جریان انقلاب و بعد از پیروزی آن علی‌رغم فعالیت‌ها و برنامه‌ریزی‌های مداوم دشمنان این مسأله رخ نداد. این دو زمانه وشرایط حاکم بر آن چه تفاوتی داشت که به دو نقطه کاملاً متضاد ختم شد؟
اگر بخواهیم علمی و امروزی تبیین کنیم، یک علتش می‌تواند گذشت و تکامل تاریخ باشد. اگر بخواهیم از زاویه دیگر نگاه کنیم، تحولی است که خداوند در یک ملتی ایجاد می‌کند. جدای از این مسائل خود مسأله تکامل تاریخ و درسی که از گذشته‌ها گرفته شد و همچنین درک ملموس‌تر خطر غرب و استعمار، همگی دست به دست هم داد تا اتفاقات قبلی تکرار نشود. حالا در این دوره خدا به ما یک امام خمینی(ره) هم داد که نعمت فوق العاده‌ای برای مردم ما محسوب می‌شد و توان پایداری و مقاومت در برابر دشمنان را افزایش می‌داد. حالا همین‌ موارد هم نقاط تأمل خودش رادارد.این مردم با این ویژگی‌ها سقف مشخصی از کشش و انعکاس دارند و همیشه در عالی‌ترین سطح موجود نیستند.
در زمان مشروطه، مدرنیته و دنیای مدرن شعار‌های زیادی می‌داد که خیلی هم جذاب بود، اما ما این شعارها را هفتاد- هشتاد سال است که تجربه کرده‌ایم و دیدیم به آن هیجان، جذابیت و خوش‌بینی که آنها می‌گفتند نبوده اینگونه انقلاب اسلامی اثبات شده است.
بعضی اوقات حداقل‌ها و حداکثرهایی دارند. تمام سعی این شبکه‌های ماهواره‌ای، دیجیتالی و مجازی این است که این حداکثر را به حداقل تبدیل کنند ولی خداوند انرژی و قوتی به مردم داده است که به طرز عجیبی توطئه‌ها و آسیب‌های پیش رویشان را دفع کرده و در مقابل آن ایستادگی کردند. این یک حالت استثنائی در تاریخ ماست و این هم باز توسط خود امام(ره) کشف شد؛ یعنی کشف اینها هم مسأله‌ی مهمی است. زمانی هست که این عامل در ملتی پیش می‌آید، ولی رهبران آن نمی‌توانند این مسأله را کشف کنند. یک وقت هم نه، این انرژی و قوت در یک ملتی رخ می‌دهد و آن رهبر فوق‌العاده هم این را کشف می‌کند و آن را به کار می‌گیرد مانند امام(ره) که با انرژی و توانی که در مردم دید نظام شاهنشاهی را سرنگون کرد. نه این توان و قوت در هر ملتی به وجود می‌آید و نه هرکسی می‌تواند آن را کشف کند. حالا اگر هم بتواند آن را کشف بکند، توان بکارگیری و استفاده از آن مطرح می‌شود. یک وقت شما انرژی را نمی‌بینید و اصلاً وجود ندارد، یک وقت هم هست که شما نمی‌توانید کشف کنید؛ یک زمانی هم هست که کشف کرده‌اید ولی نمی‌توانید از آن درست استفاده کنید.
- کدام‌یک از آن‌ها در زمان مشروطه وجود داشت؟
در زمان مشروطه انرژی و توان هست، علما هم آن را کشف کردند، اما از آن استفاده نشد. اصلاً در جنبش‌های بیداری اسلامی انرژی‌ و توان ملت‌ها بالا می‌رود، وقتی هم شکست می‌خورد و به اهدافش نمی‌‌رسد، افت می‌کند و یک دفعه سرد می‌شود، مثل آبی است که روی آتش داغ می‌ریزیم و خاکستر و دودش بلند می‌شود. اما در مشروطه انرژی بالاست، علما هم آن‌را کشف کردند چون توانستند نهضت را آغاز کنند، اما به خاطر آن که آسیب‌ها را نتوانستند درست ببینند ـ که بعضی‌ جاها هم حق داشتند- نتوانستند از این انرژی در یک تئوری بزرگ دینی مطابق خودش درست استفاده کنند.